همانطور که گفتیم زمینه دستاندازی انگلستان بر قبرس و فلسطین و از سوی دیگر بروز مقدمات جنگ جهانی، عباس افندی را واداشت تا به خاطر منافع بهائیان در فلسطین نقش جاسوس دوجانبه را ایفا کند. در ظاهر امر او مطیع و هواخواه و ثناگوی دولت عثمانی بود و در پنهان خدمتگزار مأموران توسعه سیاسی بریتانیا.
عثمانیها پس از آنکه دقیقا به نقش جاسوسی عباس افندی پی بردند به تصریح شوقی افندی در کتاب قرن بدیع: «جمال پاشا فرمانده کل قوای عثمانی تصمیم گرفت عباس افندی را به جرم جاسوسی، اعدام کند» اما باز هم به گفته شوقی افندی در همان کتاب: «دولت انگلستان به حمایت جدی عباس افندی برخاست و «لرد بالفور» وزیر امور خارجه وقت در همان روز وصول (خبر) دستور تلگرافی به جنرال النبی سالار سپاه انگلیس در فلسطین صادر و تأکید اکید نمود که به جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشد«.
عباس افندی در طول مدت جنگ بین عثمانی و دولت انگلستان هوادار انگلیسیها بود و در مناطق عکا و حیفا شناساییهای لازم و امکانات مناطق مختلفه سرزمین فلسطین را در اختیار آنان میگذاشت و از سوی دیگر نیازمندیهای قشون انگلیس را مدنظر داشت. چنانکه به تصریح بلانفیلد در ص 201 کتاب خود پس از ذکر املاک و اموال میرزا حسینعلی و فرزندانش و اینکه گندم محصول مهم اراضی مذکور بود در ص 210 مینویسد مقدار زیادی از این گندمها در مخازن انبار شدند و وقتی قشون انگلیسی وارد حیفا شد و از لحاظ آذوقه دچار مشکل شد عبدالبهاء به آنها گندم داد. پس از پیروزی قشون انگلیس و تصاحب و تسلط بر فلسطین دولت انگلستان به پاس قدردانی از کوششهای عباس افندی نشان «نایت هود» را به او بخشید و همچنین او را مفتخر به لقب «سر» نمود. عباس افندی بیآنکه به قبح چنین «بیگانهپرستی» توجهی داشته باشد ـ مفتخر از سرسپردگی خود به حکام انگلیس و نشان و لقب «سرعباس افندی» ـ برای عظمت ژرژ پنجم و ادامه و تسلط بیزوال انگلیسی دست به دعا برداشت و طی لوحی که در کتاب مکاتیب مندرج است چنین میگوید: «بارالها سراپرده ی عدالت در شرق و و غرب این سرزمین مقدس برپا شده است…«. (1).
همچنین عباس افندی ضمن ایراد خطابهای که در کتاب مجموعهای در خطابات عبدالبهاء مندرج است مستمعین انگلیسی را مورد خطاب قرار داده، میگوید:
»و از ملت و دولت انگلیس، راضی هستم… این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است، ارتباط تام حاصل میشود، نتیجه به درجهای میرسد که به زودی از افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا میکنند، همین طور انگلیس خود را برای ایران فدا نماید«. (2).
و این در حالی که عباس افندی هیچ ارتباطی با ملت و حکومت ایران نداشته و پس از تابعیت عثمانی، تبعه انگلیس بوده است. این گونه سخن گفتن ناشی از این است که آنها سعی داشتند اکثریت بالاتفاق ملت ایران را بهائی معرفی کنند.
وی تا سال 1300هـ. ش رهبری بهائیان را بر عهده داشت. او تلاش بسیاری برای تبلیغ و گسترش بهائیت به خرج داد و در 1328 به دعوت بهاییان آمریکا و اروپا از فلسطین به مصر و از آنجا به اروپا و بار دیگر به آمریکا رفت. این سفر مرحله حساسی در ماهیت آیین بهایی محسوب میشود. پیش از این آیین بهایی بیشتر به عنوان یک انشعاب از اسلام محسوب میشد اما شرایط تاریخی و فاصله گرفتن رهبران بهایی از ایران و عدم موفقیت در جلب نظر مخاطبان اولیه و نیز مهاجرت شماری از پیروان این آیین به کشورهای غربی و آشنایی رهبران بهایی با اندیشههای جدید در دوره اقامت در بغداد و استانبول و عکا عملا سمت و سوی این آیین را تغییر داد.
عبدالبهاء در سفر سه ساله خود آنچه را بهاییان به عنوان تعالیم دوازدهگانه میشناسند مدون کرد و تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن 19 در غرب «خصوصا تحت عناوین روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود» آشتی داد. برخوردهای عبدالبهاء با تفکر غربی به ویژه الهیات جدید مسیحی و نیز اندیشهها و آمال ترقی و تجدید در مغرب زمین موجب تعالیم جدید وی شد.
پس از مرگ عباس افندی مأمورین سفارتخانهها و کنسولگریهای انگلستان در کشورهای خاورمیانه، با بهاییان اظهار همدردی و خود را در این عزای بهایی شریک دانستند. شوقی افندی در کتاب قرن بدیع مینویسد: «وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان، مستر وینستون چرچیل، به مجرد انتشار این خبر پیام تلگرافی به مندوب سامی فلسطین سرهربرت ساموئل صادر و از معظم له تقاضا نموده مراتب همدردی و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهایی ابلاغ نماید«.
عبدالحسین آواره در کتاب کواکبالدریه فی مآثر البهائیه میگوید: «در این هنگام جمعیت مردم به جنازه فقید (عبدالبهاء) روآوردند و مقدم بر همه سرهربرت ساموئیل بود، سرکمیسر عالی انگلیس در فلسطین که او را مندوب سامی گویند و با اجزاء و حواشی خود مخصوصا برای تشییع حاضر شده بود«. (3).
حمایت سیاسی انگلستان از بهاییان، همچنان پس از مرگ عباس افندی ادامه داشت و شوقی افندی، میراثخوار شبکه بهائیت توانست در جهت اهداف سیاسی بریتانیا خاصه در آفریقا، آن هم با توجه به نقش اسلام در جنبشهای ضداستعماری و شکست مسیحیت، خدماتی انجام دهد. انگلستان نیز با توجه به ارتباط ضمنی عقاید بابیت و بهائیت با اسلام، نظر داشت تا با قدرت و پشتیبانی دولت انگلستان و گرایش مردم آفریقایی در صورتی که موافق مسیحیت نشوند، به بهائیت روی آورند و از این طریق سلطه یک مذهب استعماری را در تحکیم اهداف استعماری گسترش بخشد.
برای این منظور، هماهنگی نقشهها و تبادلنظر با دستاندرکاران حفظ منافع سیاسی و اقتصادی بریتانیا ضروری و تمرکز همه کوششها در یک واحد مسئول آن هم «محفل بهائیان انگلستان» شد کاملا الزامی مینمود. انگلیسیها پس از مذاکره با شوقی افندی و توافق در انجام این خدمت، کنفرانسی محرمانه از طرف محفل بهائیان انگلستان تشکیل دادند و شوقی افندی ضمن ارسال تلگرافی، با مشخص کردن مسئولیتهای مورد توافق با مأمورین انگلیسی، چنین نگاشت:
»… حال وقت آن است که جامعه متحد قویالبنیان به امر حضرت یزدان خود را آماده میدان نموده پس از یک سال استراحت به خدمات تاریخی دیگری پردازند. اولین هدف نقشه دو ساله تحکیم بنیان محافل نوزدهگانهای است که با تحمل زحمات در انگلستان و اسکاتلند و ایالت ولز و ایرلند شمالی و جنوبی تشکیل گشته است. دومین هدف نقشه آن است که در سه اقلیم تابعه ی کشور انگلستان واقع در مشرق و یا مغرب آفریقا مراکز اصلیه تأسیس گردد. سومین هدف آن است که کتب و آثار امریه توسط لجنه نشریات به زبان بومی آفریقا علاوه بر سه زبانی که در طی نقشه ی اول مورد اقدام واقع شده ترجمه و طبع و نشر گردد.
موفقیت در اجرای نقشه موردنظر راه را برای اقدامات وسیع دیگری هموار میسازد تا به وسیله تأسیس نظم اداری ملکوت موعود الهی در روی زمین استوار گردد.
… موفقیت دراجرای نقشه جدید جامعه بهاییان انگلیس را در افتخارات جامعه بهاییان آمریکا سهیم و شریک خواهد ساخت«.
1) بهائیان، ص 645.
2) همان، ص 647.
3) همان، ص 649.