میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله متولد 1233 در تهران در زمان ادعای بابیت سید علیمحمد شیرازی جوانی 28 ساله و ساکن تهران بود که در پی تبلیغ ملاحسین بشرویهای معروف به بابالباب و نخستین پیرو باب به آیین بابی گروید و از جمله فعالان و مروجان بابی شد. از اقدامات او در آن زمان به گفته منابع بهایی طراحی نقشه ی آزادی قرهالعین و نقش جدی او در واقعه ی بدشت بود. این اجتماع بعد از دستگیری و تبعید باب به قلعه ی چهریق برای رهایی او از زندان برپا شد. حسینعلی با توجه به توانایی مالی و فراهم کردن امکانات اقامت طرفداران باب جایگاهی معتبر نزد اجتماعکنندگان داشت. در همین اجتماع بود که سخن از نسخ شریعت اسلام رفت و قرهالعین بدون حجاب وارد مجلس شد. (1) علاوه بر آن هر یک از گردانندگان لقبی جدید پیدا کردند. محمدعلی بارفروش به قدوس، قرهالعین به طاهره، و میرزا حسینعلی به بهاءالله ملقب شدند. پس از قتل باب بین میرزا یحیی (صبح ازل) برای جانشینی باب و حسینعلی اختلاف افتاد. اما در هر حال، بنابر بیشتر منابع، بعد از اعدام باب، عموم بابیه به جانشینی میرزا یحیی «که باب او را «من یعدل اسمه اسم الوحید» خطاب کرده بود» معتقد شدند اما در عمل میرزا حسینعلی زمام کارها را در دست داشت.
نقش فعال میرزا حسینعلی در اقدامات بابیان و تصمیم جدی امیرکبیر برای فرونشاندن قیامها و شورشهای آنها موجب شد که وی از میرزا حسینعلی بخواهد ایران را به قصد کربلا ترک کند. او در شعبان 1267 به کربلا رفت اما چند ماه بعد، پس از قتل امیرکبیر در ربیعالاول 1268 و صدارت یافتن میرزا آقاخان نوری به دعوت و توصیه وی به تهران بازگشت. پس از آن بود که حادثه تیراندازی دو تن از بابیان به ناصرالدین شاه پیش آمد که در نظر حکومت مرکزی قرائن و شواهد دال بر نقش میرزا حسینعلی در این سوءقصد بود.
مأموران برای دستگیری میرزا حسینعلی نوری به منزلش میروند اما او را نمییابند. پیگیری آغاز میشود و خلاصه پس از تلاش بسیار به ناصرالدین شاه خبر میدهند که آقا به «سفارت روسیه» رفته و پناهنده شده است!
شوقی در این باره چنین میگوید:
»شاه از استماع این خبر غرق تعجب و حیرت شده و معتمدین خویش را به سفارت فرستاد تا آن وجود مقدس را که به دخالت در این حادثه عظیم متهم داشته بودند تحویل گرفته فورا نزد وی بیاورند. سفیر روس از تسلیم حضرت بهاءالله به نمایندگان شاه امتناع ورزید و از هیکل مبارک استدعا نمود که به خانه صدراعظم تشریف ببرند. ضمنا از شخص وزیر به طور صریح و رسمی خواستار گردید ودیعه ی پربهائی را که دولت روس به وی میسپارد در حفظ و حراست آن بکوشد«.
خوب است بیشتر به این جملات دقت کنیم:
1. پناهندگی به سفارت روس!
2. پرنس دالگورکی سفییر دولت روس
3. تعجب شاه از پناهندگی وی
4. امتناع سفیر از تسلیم میرزا حسینعلی
5. رابطه وی با صدراعظم و نامه او
6. بهاءالله یا امانت دولت روس!
آقای میرزا حسینعلی به زندان میافتد و بیگانگان برای آزادی وی دستاندرکار میشوند تا جایی که سفیر روس پیغامی شدید به صدراعظم میفرستد و از او میخواهد که با حضور نماینده سفارت روس و حکومت ایران تحقیقات کامل درباره حضرت بهاءالله به عمل آید.
همان طور که میدانید طبق مفاد عهدنامه ترکمانچای دولت روسیه حق داشت با تبعه ی خود طبق مقررات کاپیتولاسیون رفتار کند و آقای میرزا حسینعلی نوری هم جزو تبعه ی کشور روس محسوب میشد که محاکمهاش میبایست با حضور نماینده دولت روس انجام گیرد. (2).
شوقی افندی در کتاب قرن بدیع چنین میگوید: «پس از ماجرای زندانی شدن بهاءالله و حمایت دالگورکی و تبعید بهاءالله به بغداد و استانبول و ادرنه، از یک طرف وساطت و دخالت پرنس دالگورکی سفیر روس در ایران که به جمیع وسایل در آزادی حضرت بهاءالله بکوشید و در اثبات بیگناهی آن مظلوم آفاق سعی مشکور مبذول داشت از طرف دیگر اقرار و اعتراف رسمی ملاشیخ علی ترشیزی ملقب به عظیم که در زندان حضور حاجبالدوله مترجم سفارت روس و نماینده حکومت، برائت حضرت بهاءالله را تأیید و به صراحت تام دخالت و شرکت خویش را در حادثه ی رمی شاه اظهار نمود… سکون و آرامش نسبی که پس از آن حبس شدید و الیم برای حضرت بهاءالله به دست آمد بینهایت محدود و کوتاه بود زیرا هنوز آن حضرت بین عائله و بستگانش وارد نشده بود که حکمی از طرف شاه مبنی بر نفی و تبعید آن وجود مقدس ابلاغ گردید که در ظرف یک ماه خاک ایران را ترک نمایند…
سفیر روس چون از فرمان سلطانی استحضار یافت و به مدلول دستور مطلع گردید از ساحت انور استدعا نمود اجازه فرمایند آن حضرت را تحت حمایت و مراقبت دولت متبوع خویش وارد و وسائل انتقال ایشان را به خاک روس فراهم سازند… این دعوت مورد قبول و موافقت حضرت بهاءالله واقع نگردید و هیکل اطهر بنا به سابقه ی روحانی توجه به عراق و اقامت در بغداد را بر حرکت به صوب دیگر ترجیح دادند«.
میرزا حیدر علی اصفهانی بهائی در کتاب بهجتالصدور مینویسد «والقائم بامرالله (بهاء) را گرفتند و حبس کردند و به قدر یک کرور اموال و املاک و عمارتش را بردند و غارت نمودند و در ظاهر چون دولت بهیه ی روس حمایت آن قائم بامرالله که ملقب به بهاءالله است نمود نتوانستند شهید نمایند به دارالاسلام بغداد نفی نمودند«.
البته بعدها بهاءالله هم به خاطر اقدامات سفیر الواحی نازل کرده و تشکرات خود را در کتاب مبین چنین بیان میکند: «یا ملک الروس ان استمع نداءالله الملک القدوس ثم اقبل الی الفردوس المقر الذی فیه استقر من سمی بالاسماء الحسنی بین ملاء الاعلی و فی ملکوت الانشاء باسمالله البهی الابهی ایاک ان یحجبک هویک عن التوجه الی وجه ربک الرحمن الرحیم، انا سمعنا ما نادیت به مولیک فی نجویک لذا هاج عرف عنایتی و ماج بحر رحمتی و اجبناک بالحق ان ربک لهو العلیم الحکیم، قد نصرنی احد سفرائک اذ کنت فی السجن تحت السلاسل و الاغلال بذلک کتب الله لک مقاما لم یحط به علم احد الا هو ایاک ان تبدل هذا المقام العظیم«. (3).
»ای پادشاه روس ندای خداوند ملک قدوس را بشنو (یعنی میرزا بهاء) و به سوی بهشت بشتاب، آنجایی که در آن ساکن شده است کسی که در بین ملاء بالا به سماء حسنی نامیده شده و در ملکوت انشاء به نام خداوند روشنی روشنیها نام یافته است (یعنی شهر عکا مسکن آخدا) مبادا اینک هوای نفست تو را از توجه به سوی خداوند بخشاینده مهربانت بازدارد. ما شنیدیم آنچه را در پنهانی با مولای خود گفتی و لذا نسیم عنایت و لطف من به هیجان آمد و دریای رحمتم به موج افتاد تو را به حق جواب دادیم به درستی که خدای تو دانا و حکیم است. به تحقیق یکی از سفیرانت مرا یاری کرد هنگامی که در زندان اسیر غل و زنجیر بودم برای این کار خداوند برای تو! مقامی را نوشته است که علم هیچکس بدان احاطه ندارد مبادا این مقام را از دست دهی«.
بهاءالله، پیامبر این قوم، که ادعای خدایی هم میکند خود در پی نصرت یکی از سفیران دولت روس است و در قبال این یاری ابراز تشکر هم مینماید!
1) همان.
2) پرنس دالگورکی، ص 50.
3) همان، ص 65.