آری، صبحی با یک عزم الهی علیرغم همه سختی ها حقیقت را در آغوش می گیرد و همه عواقب چنین تصمیم بزرگی را با شجاعت پذیرا می شود… پس از چندی به رادیو سراسری می رود و با هنرمندی و داستان پردازی، هدایت جوانان وطن را مشتاقانه به عهده می گیرد و تا جان در بدن داشت با این عشق یعنی عشق به هدایت و بالندگی جوانان لحظه های زندگی را به جاودانگی معنویت الهی در پرتو آئین محمدی پیوند می زند تا آنکه پس از سالیانی متمادی خدمت به وطن و تلاش در راه اعتلای جوانان و خدمات فرهنگی و علمی و هنری روح بزرگش بسوی خالق مهربان پر کشید… و در ساعت چهار و ده دقیقه ی صبح روز پنجشنبه هفدهم آبان1341در بیمارستان در گذشت و آخرین سخن او قبل از خاموشی این بود: خدا همه ی شما را به سلامت دارد.()
در مجموع صبحی نزدیک به بیست و دو سال در رادیو به قصه گویی مشغول بود.
اما پس از مرگ او نیز (به گفته ی یکی از مسئولان آرشیو نوار رادیو) حدود ده سال نوارهای قصه ی او، مجددا از رادیو پخش می شد…
خدایش رحمت کند که با آگاهی و جسارت وصف نشدنی یک الگوی حقیقت جویی را فرا راه همه حق دوستان بویژه جوانان بهایی نهاد تا به شعارها و ظواهر دل نبندند و با پژوهش بطلان تاریکی را فریاد کنند…