جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ویژگی های «مشرق وحی» یعنی من!

زمان مطالعه: 2 دقیقه

جناب میرزا در این فراز نخست از کتاب اقدس، چنانکه عرض شد خود را «مشرق وحی» نامیده است.

اگر بخواهیم از درون عبارات خود او بفهمیم «مشرق وحی» یعنی چه این نکات قابل بیان است:

1- او کسی است که ظهور وحی الهی از طریق اوست یعنی سخنانش وحی الهی است.

2- او کسی است که همچون خداوند تدبیر عوالم خلق و امر را می کند بلکه نفس اوست.

3- خدا شناسی یعنی مشرق وحی شناسی زیرا اولین واجب در بهائیت خداشناسی نیست بلکه مشرق وحی شناسی است (اول ما کتب الله علی العباد عرفان مشرق وحیه(.

بنابراین گام نخست و اولین پایه عرفان در دین بهائی، «میرزا حسینعلی شناسی» است به عنوان کسی که جانشین خدا در زمین و زمان و کل عوالم خلقت حتی عوالم ناسوت و ملکوت و مجردات (عالم امر) می باشد!

4- هدایت و ضلالت در بهائیت منوط به «میرزا حسینعلی شناسی» است. همه خط کشی ها در بهائیت وابسته به این عرفان است. اگر او را شناختی فائزی و اگر نشناختی گمراهی:

»من فاز به قد فاز بکل الخیر و الذی منع من اهل الضلال و لو یاتی بکل الاعمال»

حالا جا دارد سوالات پژوهشگران پیرامون این عرفان را مطرح کنیم:

الف: چه کسی تعیین می کند این عرفان در عارف محقق شده یا نشده است؟

به عبارت دیگر چه کسی انگ هدایت یا ضلالت را به مدعی عرفان میرزا می زند و قضاوت می کند که تو به این عرفان فائز شدی پس مهتدی هستی یا به این عرفان نرسیدی پس گمراهی؟

الان چه کسی قضاوت می کند منتقدان بهائیت و میرزا حسینعلی بهاءالله که با شناخت تحلیلی تاریخ و اظهارات و آثارش، او را مدعی دروغین می دانند راه به هدایت برده اند یا مجذوبین میرزا که همه چیز او را با دید اثبات توجیه می کنند. آنها از اهل ضلالتند یا اینان؟!

یعنی تشکیلات بهائی پیشاپیش منتقدان و مخالفان خود را اهل ضلالت نامیده و بر هر گونه تحری حقیقت که به نتیجه مخالفت با آنها بیانجامد انگ ضلالت زده است!

این پارادوکسی است که باید توسط تشکیلات بهائی یا هر بهائی منصفی جواب داده شود زیرا از یک سو می گویند باید تحری حقیقت کرد و از سوی دیگر می گویند اگر در پایان این تحری به نتیجه مخالف ما رسیدی اهل ضلالتی!!

ب: شناخت و عرفان میرزا شامل چه چیزهائی می شود:

بیو گرافی او، فعالیت های اجتماعی فر هنگی اقتصادی وسیاسی او، آثار و نوشته هایش، و همه این ها از دید خودش یا مورخین بهائی ملاک است یا از دید مورخین غیر بهائی، از دید منتقدان یا از دید مجذوبان؟! چه میزان تحقیق و در چه حوزه هائی باید تحقیق شود تا عرفان حاصل گردد؟

الان تکلیف شش میلیارد انسان غیر بهائی در روی زمین چیست که هنوز میرزا را نشناخته اند؟

بی گمان آنها طبق نص صریح کتاب اقدس جزو گمراهانند!!

آنها اگر خواستند از گمراهی خارج شوند باید چه بخوانند و از دید چه کسانی بخوانند و چه کسی قضاوت می کند عرفان آنها به واقع اصابت کرده یا نکرده است؟

مهتدی شده اند یا در گمراهی غلطیده اند؟!