واگر گویند: «خصوصیت این ظهور، منطبق شدن بعضی اخبار است بر جناب باب و منطبق نبودن آنها [است] بر سایر مدعیان کذاب«.
در جواب گوئیم: «اولا خصوص بهائیه، مابین سایر مذاهب و ادیان، حق استدلال نمودن به دلیل نقلی ـ و لو صریح آیهی قرآن و متواتر اخبار قطعی الصدور از معصوم باشد ـ ندارند، تا چه رسد به تأویل اخبار ضعیفه، بلکه مجعوله«.
توضیح این ادعا آن که فیلسوف این طایفه، بلکه مؤسس مذهب آنها در کتاب فرائد اولا در عداد (1) سوفسطائیه و شبطیقین (2) در آمده و انکار حجیت محسوسات را در مظاهر امر الله نموده و گفته [در] صفحهی 72: «چون خطای حس ظاهری در بعض موارد مسلم شد، حجیت آن نزد اهل علم ساقط گردد» و من بعد انکار ادلهی عقلیبه را ـ برغم انف تمام عقلای عالم و اهل تمام علوم و به روشنی چشم دیوانگان ـ نموده و گفته: «ادلهی عقلیه و قیاسات منطقیه، اختلال و عدم کفایت آن اظهر است از میزان حس، خصوصا در معرفت مظاهر امر الله» و من بعد سید باب، استدلال به ادلهی نقلیه نموده و گفته: «میزان ثالث که عبارت از ادلهی نقلیه است و مفاهیم خطابیه، اختلالش از سایر موازین اوضح است و افتضاحش بیشتر«.
اولا شما را به شرف علم سوگند یاد می کنم که طریقهی من در مناظرات علمیه، تعصب و عناد نیست و غلبهی بر خصم را با الفاظ زشت و عبارات رکیکه، خوش ندارم؛ آنگاه از تمام عقلای عالم و علمای تمام ملل و ادیان جویا شده و سؤال می کنم که با این شخص که به محسوسات اعتماد ندارد، تا چه رسد به عقل و نقل، چه باید گفت؟ وبه چه حجتی باید با او مناظره کرد؟ آیا چنین کسی قابل خطاب و، وکلمات او قابل جواب است؟!؛
آیا منکر محسوسات که مرتبه ادراک او پست تر ازحیوانات است، چاره ای دارد جز این که انسان میخی آهنین در آتش سرخ نموده و در چشم او فرو برد و هر چه فریاد زند به او بگوید: این میخ نیست، بلکه این سرمهی اثمد است و این الم تو لذت [است]؛ یا آن که این چشم تو نیست، بلکه سوراخ دیوار است؟!.
وآیا کسی که میزان ادلهی عقلیه را مختل داند، عقلای عالم راضی می شوند که او را در عداد [افراد] خوب محسوب دارند؟!؛ وآیا مناظرهی او را برای غیر مجانین تجویز می کنند؟ و محلی را غیر از بیمارستان، مناسب او می دانند؟!. بلی چه کند بیچاره که می خواهد شخص جاهل فاقد هر علم و کمالی را در مرتبهی حضرت محمد بن عبد الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ، بلکه بالاتر در آورد و کلمات مغلوطهی غیر مربوطهی او را وحی سماوی خواند و مثل قرآن کریم داند، جز این که انکار حس و عقل و نقل را اولا بنماید تا آنکه بتواند در همین کتاب بگوید: «ما جز نفس مظهر امرالله و کتاب او را دلیل و حجت ندانیم و جز تمسک به این حبل ممدود چیزی را موجب نیک بختی و سعادت نشماریم»
نمی دانم اگر حس خطا نماید، پس وجود این مظهر واین کتاب هم شاید خطا باشد؛ نه مظهری آمده و نه کتابی آورده. پس اولا اثبات این مظهر و این کتاب را به غیر حس بنمایند. آن گاه با شیخ الإسلام (تفیس، تفلیس مشاوره) مناظره در حقیقت آن کنند. اینک طرف کلام [را] عوام این طایفه قرار داده، گوئیم: البته به جهت نفهمیدن معنی و خصوصیات کلام نمی توانید بفهمید فرق ما بین فرمایش خداوند تعالی را إن بطش ربک لشدید – إنه هو یبدئ و یعید – و هو الغفور الودود – ذو العرش المجید – فعال لما یرید (3).
وما بین قول باب [که می گوید]: «من یکن علی الأرض کلها حینئذ علی مقعد بعد بعید»
لکن عبارت اعلم این طایفه که به فارسی است، در آن تأمل نمائید که چگونه انکار حجیت محسوسات می نماید و انسان را در مدارج علم و معرفت به قهقهری بر می گرداند تا آن که از حیوانات هم پست تر می رود؛ چه حیوان اگر به چشم خود علف و آب را [دید] یقین می کند که علف و آب است و فورا رفته و رفع گرسنگی و تشنگی می کند. و مقتدای این قوم به قدر این حیوان درک نمی کند و می گوید: شاید گلخن باشد نه چمن و [شاید] سراب باشد ونه آب.. آنگاه به عقل خود رجوع کن و ببین از چه دینی دست برداشته ای و چه دینی را اختیار کرده و متابعت بزرگان علوم عقلیه و نقلیه را بدل نموده [و] به متابعت کسانی [در آمده ای] که در عداد دیوانگان باید محسوب شوند چون حجیت عقل را منکرند و به انکاراصابهی حسیات، از حیوان پست ترند.
1) عداد: شمار، ردیف، طبقه.
2) »شیطیقی، کلمهی معرّب از لغت فرانسه است؛ یعنی ارتیابیین و شکّاکین«؛ منه.
3) سورهی مبارکهی بروج، آیات 12 ـ 16.