واما مهدویت و قائمیت که بعد از بابیت ادعاء نموده، ومقام اول خود را به ملا حسین بشرویه واگذار کرد، نه آن قدر کهنه است که بتوان بیان نمود؛ ونه عدد مدعیان به قدر یست که بتوان شمرد، بعد از گذشتن شصت سال و کسری از هجرت، یعنی بعد از واقعهی جان گداز کربلا، جمعی از شیعیان که «کیسانیه» باشند، لقب مهدی را به محمد بن الحنفیه روا داشتند و چندی نگذشت که محمد بن عبد الله بن الحسن المثنی، ملقب به مهدی شد و روایت منقولهی از حضرت رسول ـ صلی الله علیه وآله سلم ـ در وصف مهدی ـ [که فرمود]: إسمه إسمی و إسم أبیه، إسم أبی ـ را بر او منطبق کردند. وبعد از او مهدویت از اولاد امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ تجاوز نمود و در طوائف متعدده، مهدی نمودار شد و قائمی پدید گشت؛ منصور، پسر خود را به این طمع، مهدی نام نهاد. وسلطان محمد، فاتح قسطنطیه را مهدی دانستند، چون در وصف مهدی وارد شده بود که فاتح آن بلد است.
أبو الطیب متنبی، إبن العمید وزیر معروف را از روی تملق، مهدی خواند و گفت:
»وإن یکن المهدی من بان هدیه
فهذا وإلا فالهدی ما وما المهدی«
ودر کثیری از أصقاع عالم، مهدی ها ظاهر شدند؛ و عجب آن که حتی در شجرهی ملعونهی بنی امیه هم مهدی قائم، نمودار شد؛ ودر بلاد «اندلس» ـ که فعلا، معروف است به «اسپانیا» ـ ظاهر شد و شرع فسق وفجور را ترویج نمود و آنقدر زنان و پسران مسلمان ها را هتک نمود که شاعر گفت:
»قد قام مهدینا ولکن
بملة الفسق و المجون؟!
من کان من قبل ذا أجما
فإنه الیوم ذو قرون«
وحمزة بن علی که حاکم بأمر الله علوی مصری را، إله و خالق کل شئ می خواند، اصحاب او، او را «قائم» و «امام منتظر» دانستند و غیبت اورا، غیبة الإمتحان نامیده اند؛ و محل ظهور او را، بلاد تهامه، یا أقاصی یمن، معین کرده اند
ودر همین ازمنه [است پیدایش] متمهدی (سودانی) در سودان، و قادیانی ـ که جامع مرتبهی مسیحیت و مهدویت بود، در بلاد هند، إلی غیر ذلک.