فتنه سید علی محمد باب در شیراز که با هدایت مستقیم سیاست های بیگانه شکل گرفت، در منزل شیخ حسینعلی نوری به ثمر نشست تا برادر زاده میرزا آقاخان نوری – فردی که مأمور مستقیم انگلستان بود و با فتنه های خود میرزا تقی خان امیر کبیر را به مسلخ فرستاد و به جای او بر تخت صدارت نشست – با ادعای واهی «من یظهر اللهی» در امتداد این حرکت قدم بردارد.
شیخ حسینعلی نوری با هدایت و نظارت بیگانگان، «بهاء الله» شد و در سرزمین عکا سکنی گرفت.
بسیاری از افرادی که شیخ حسینعلی نوری را از ایران تا عکا همراهی کردند، از کسانی بودند که در فتنه باب در شیراز، از همراهان او بودند. از جمله این افراد، پدر بزرگ پدری امیر عباس هویدا، میرزا رضا قناد بود که به واسطه تلاش هایی که در نشر این فرقه داشت، بارها از زبان عباس افندی (عبدالبهاء) که پس از مرگ حسینعلی نوری جانشین او شد – مورد مدح قرار گرفت و فرزندانش نیز برای مدتی شهرت خانوادگی ممدوح را برای خویش برگزیدند که معلوم نیست به چه علت این شهرت در سال 1321 به هویدا تغییر یافت.
این نگارنده را تا حال، نظر بر این بود که حضور عموزاده های هویدا که متولد عکا بودند در دیوان سالاری رژیم پهلوی پس از حضور امیر عباس هویدا در ایران و با کمک او شکل گرفته است، ولی پس از تحقیقی مختصر روشن شد که پسران میرزا جلیل هویدا (برادر عین الملک) نیز با حمایت همان دست هایی که امیر عباس هویدا را مورد حمایت خود قرار دادند، به دیوان سالاری پهلوی راه یافته اند.
بدیهی است که پرداختن به چگونگی ورود نوه های میرزا رضا قناد به دربار و در دست گرفتن مشاغل حساس در آن جا نیازمند تحقیقی مستقل و دقیق است.
به هر حال، شاید به همین باشد که امیر عباس هویدا در سال 1321 شهرت خود را از ممدوح به هویدا تغییر داده و شهرت عمودزاده های خود را دارا شده است.
در سال 1341 که قرار می شود، آقای امیر عباس هویدا، دارای سلاح کمری باشد، بر اساس رعایت اصول اداری، ستاد ارتش، برگه ای را تنظیم می کند که در آن آمده است:
»طبق دستور شماره 41301 / 59679 – 3 / 9 / 21 [13] اداره کل آمار، نام خانوادگی نامبرده از کلمه (ممدوح) به (هویدا) تغییر یافته است.» (آرشیو، سند ه9، 431، 12 / 3 / 1341)
تمامی کسانی که پیرامون امیر عباس هویدا، نوشته ای دارند، اعم از موافقین و مخالفین او، در بهائی گری پدران هویدا متفق القول می باشند و در آن جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذارند؛ ولی زمانی که بحث از بهائی گری امیر عباس هویدا به میان می آید اختلاف آغاز می شود.
به نظر می رسد علت اصلی این اختلاف صرف نظر از دستوری بودن پوشش نهادن بر بهائی گری هویدا از طرف عده ای این باشد که از زمان حضور هویدا در رأس دولت کشوری که داعیه اسلام پناهی داشت، این مسئله به مشکلی لاینحل تبدیل شد و امیر عباس هویدا در تمام مدت سعی کرد با طرح ها و برنامه هایی که از پشت پرده، تنظیم می شد به گونه ای عمل نماید که خود را از این نسبت رهایی بخشد و برخی ظاهر بینان را در این موضوع دچار اشتباه نماید.
در یکی از آخرین تحقیق هایی که پیرامون امیر عباس هویدا، تحت عنوان «معمای هویدا» نگارش یافته است، نگارنده بسیار می کوشد تا نسبت بهائی گری را از او بزداید و در این تلاش تا جایی پیش می رود که نوشتن زمان تولد هویدا در پشت جلد قرآن توسط مادر بزرگ مادرش را به رخ تاریخ می کشد و از قرآن سر گرفتن مادرش در زمان دستگیری هویدا در زمان جمهوری اسلامی سخن می گوید. البته او در این مقطع از نگارش خود، دچار فراموشی می شود که دارد از زنی سخن می گوید که در ابتدای تحقیقش نوشته؛ او دختر ادیب السلطنه سرداری است و نوه کسی که مشهور به عرفی بود. افسر الملوک شبها تا سرود فرانسه را با صدای بلند نمی خواند به رختخواب نمی رفت و…
شاید عباس میلانی نمی دانست که او دختر کسی است که وقتی پزشک مرد سفارت انگلستان را برای وضع حمل او آوردند، حتی ناصر الدین شاه عیاش هم برآشفت و از این عمل انتقاد کرد.
امیر عباس هویدا هنوز به دو سالگی نرسیده بود که پدرش (عین الملک) مأمور شامات شد. سال ورود عین الملک به شامات، سال آخر عمر عباس افندی بود و میرزا رضا قناد نیز هنوز در قید حیات بود. علت انتخاب عین الملک به مأموریت شامات و شرایط حساس آن زمان در آن منطقه با توجه به حضور بهائیان در عکا، از مواردی است که قابل تأمل و بررسی است.
برای اثبات بهائی گری امیر عباس هویدا، نیازمند این نیستیم تا حضور او در محافل بهائیان را دلیل آوریم (هر چند برای این هم سند داریم) چرا که او خود به یکی از سران بهائیت و تأثیر گذاران این فرقه سیاسی تبدیل شد و مأموریت های محوله خویش را به خوبی و با موفقیت پی گرفت.
برای اثبات بهائیت هویدا، همین بس که از روزی که با حسنعلی منصور ارتباط برقرار کرد، در تشکیلات او بهائیان، را برتری داد و پس از آن که کابینه او را تحویل گرفت، پس از چندی وزرای بهائی را جایگزین بعضی از دیگر وزرا کرد ومهم ترین وزارتخانه کشور (یعنی آموزش و پرورش) را در اختیار فرخ رو پارسای قرار داد تا آئین بهائیت را در مدارس رسوخ دهد، هر چند در ایران که مرکز تشیع جهان اسلام است، این امر ناشدنی بود.
قبلاً درباره نامه نصرت الله احدپور و افشاگری وی در رابطه هویدا و مارگریت آلن و جاسوسی آن دو در زمان حضور در آنکارا مطالبی همراه با نامه احدپور نقل قول کردیم. (امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساوک، ج 1، ص 286)
هر چند این اظهارات، قبل از آن که به وابستگی هویدا به بهائیت ربط داشته باشد، ماهیت جاسوسی او را نشانه گرفته است ولی توجه به این نکته که فلسفه وجودی فرقه بهائیت، مقتضای چنین مسائلی است، ربط آن به بهائیت را روشن می نمایند. البته در متن این نوشته، به بهائی بودن مارگریت آلن و هویدا که منشأ این همکاری جاسوسی بوده، اشاره صریح شده است.
اهمیت ادعای نصرت الله احدپور، زمانی بیشتر می شود که خاطرات حسن ارفع (سفیر کبیر وقت ایران در ترکیه و عامل اصلی انتقال هویدا از آنکارا به تهران) در این باره مورد توجه دقیق تری قرار گیرد:
سازمان اطلاعاتی ترکیه که فعالیت های سفارتخانه های خارجی را زیر نظر داشت، متوجه رفتار خلاف شئون دیپلماتیک شده و چند بار به طور غیر مستقیم این مطلب را به ما گوشزد کردند. من در مقام سفیر کبیر چند بار سعی کردم هویدا را به تهران برگردانم، اما او که توسط حامیان پرقدرت بهائی اش در تهران حمایت می شد، بیدی نبود که با این بادها بلرزد…
معلوم شد ایشان از طرف محفل جهانی بهائیان مأموریت رسیدگی به امور بهائیان مقیم ترکیه را دارد که ضمن اشتغال به کار در سفارت ایران و با استفاده از موقعیت دیپلماتیک و پاسپورت سیاسی، نهایت سعی خود در خدمت به بهائیان را معمول می دارد. (همان، ص بیست و هفت)
روشن است، نباید رد پای کسی را که از طرف محفل جهانی بهائیان مأمور رسیدگی به امور بهائیان مقیم ترکیه، در سال 1336 است، در محفل های داخلی بهائیان در ایران جستجو کرد.
با پایان یافتن مأموریت امیر عباس هویدا در ترکیه، وی اظهار علاقه کرد تا به عنوان سر کنسول، راهی دمشق شود،)همان، ص 5) زیرا ضمن آن که ریشه خانواده پدری او در آن جا بود، اگر این سمت را دارا می شد همچنان که پدرش عین الملک در همین سمت و در همین مکان، تسهیلات بسیاری برای بهائیان (چه آنانی که در عکا بودند و چه افرادی که برای دیدار از عبد البهاء به آن جا می آمدند) فراهم می کرد، او هم می توانست در این موقعیت، راهگشای مناسبی برای این فرقه باشد ولی امیر عباس هویدا مأمور سر به فرمان بود و همین امر باعث شد تا در شرکت نفت، صاحب منصب باشد تا ضمن فراهم آوردن تسهیلات مناسب برای کنسرسیوم، نفت اسرائیل (کعبه مقصود بهائیان) را نیز تأمین کند.
اینک پس از حدود 38 سال، امیر عباس هویدا، به ایران باز می گشت. بازگشت رسمی او در سال 1321 بود. وی پس از مدت کوتاهی به مأموریت های پاریس، اشتوتگارت، سازمان ملل و ترکیه، اعزام شده بود و این اولین بار بود که قصد ماندن دراز مدت در ایران را داشت.
در این زمان، تمامی بهائیان، طبق دستور سران بهائی موظف بودند در پرسشنامه هایی که برای استخدام و یا هر امر دیگری، تکمیل می کنند، در مقابل گزینه مذهب، کلمه اسلام را بنویسند و هویدا نیز از این امر تبعیت کرد و زمانی که پرسشنامه مربوط به درخواست امتیاز مجله کاوش را تکمیل نمود، در مقابل گزینه شماره 11 نوشت: مذهب اسلام، (همان، ص 48) ولی این فقط نوشته ای بود بر روی برگه ای رسمی، شایعه بهائی بودن آقای هویدا در شرکت نفت، به حدی بود که اداره کل نهم را به واکنش وا داشت، و زمانی که او وزیر دارایی کابینه شد، در این باره نوشت:
»مرئوسین مشارالیه در شرکت نفت، نسبت به ایشان نظر خوبی نداشته و ضمناً در محیط شرکت نفت، شایع شده که آقای هویدا، پیرو فرقه بهائی است.» (آرشیو، سند8059 / 914، 24 / 12 / 1342)
این تازه اول ماجرا بود. هویدا تا قبل از این، همواره در مشاغلی قرار داشت که خدمات او به جامعه بهائیت، در داخل کشور، انعکاسی نداشت، ولی این بار در جایگاهی قرار گرفته بود که چشم های متعددی حرکات او را زیر نظر داشت و علی رغم تغییرات گسترده مدیریتی به نفع خود، باز هم، شمه ای از این اقدامات، به گوش دست اندرکاران امور می رسید.
از جمله این موارد، اظهارات افشاگرانه حسین کی استوان در منزل سناتور سید جلال الدین تهرانی بود که بود از دخالت مستقیم شخص هویدا در جلوگیری از مالیات دو میلیون تومانی صاحب پیپسی کولا (که همانا حبیب ثابت پاسال از بزرگان فرقه بهائیت بود) بیان نمود. (همان، سند 11283 / 20 الف، 2 / 6 / 43)
در این موقع امیر عباس هویدا به همراه حسنعلی منصور و فریده و لیلا امامی، طی سفری تفریحی به شمال کشور رفتند، در راه بازگشت، لیلا امامی (که در این زمان معشوقه هویدا بود) رانندگی می کرد. او زنی بود که به زیاده روی در مصرف مشروبات الکلی، شهرت داشت، (معمای هویدا، ص 158) و در این سفر هم، این زیاده روی را داشت و با حالت مستی به رانندگی پرداخت. غیر عادی بودن حالت راننده باعث تصادفی شد که در آن، سرنشینان عقب ماشین (حسنعلی منصور و فریده امامی) به سلامت ماندند ولی امیر عباس هویدا که در صندلی جلو نشسته بود، دچار مصدومیت شدید گردید و از آن وقت به بعد، عصایی به دست گرفت که او را در کاریکاتورهای نشریه توفیق به عصایی مشهور ساخت.
در ماجرای این تصادف، فردی به نام قاسم اشراقی، نامه ای برای دکتر فرهنگ مهر ارسال کرد که در آن بالصراحه به بهائیت امیر عباس هویدا اشاره شده بود:
»جناب دکتر فرهنگ مهر معاون وزارت دارائی:
به مناسبت پیش آمدی که برای جناب آقای هویدا وزیر محترم دارائی رخ داده، خواهشمند است مراتب تأثر و تأسف این جانب و برادرانم را به عموم هم مسلکان و به خصوص جناب آقای ثابت پاسال مدیر محترم تلویزیون ایران که بزرگ ترین خدمتگزار فرقه ما هستند، ابلاغ فرمائید.«
تحلیل ساواک از این نامه این بود که:
»به طوری که استنباط می گردد: قصد نویسنده این نامه و یا اعلامیه این بوده است که دکتر فرهنگ مهر، معاون وزارت دارایی، دارای مسلک بهائی گری است.» آرشیو، سند1619 / 326،12 / 6 / 43
بهرام شاهرخ که (که پدرش ارباب کیخسرو زرتشتی از سیاستمداران دوران رضاخان و از عمال انگلیس بود و خودش به مرد هزار چهره شهرت داشت، برخی او را جاسوس آلمان و گروهی جاسوس نفوذی انگلیس در دستگاه تبلیغات حکومت نازی آلمان می دانستند که همراه با فاش شدن اسرار خانه سدان، گوشه ای از ارتباطاتش با انگلیس روشن گردید) در دولت حسنعلی منصور، مدیر کل تبلیغات دولت شد. او از سابقه هویدا به خوبی اطلاع داشت:
»هویدا سعی داشت گذشته مرا به لجن بکشد و تیره سازد و من تصمیم داشتم، در صورتی که به روش خود ادامه دهد، موضوع بهائی بودن او و پدرش را منشی شوقی افندی بوده است و نام عباس را نیز همان شوقی افندی برای بزرگداشت نام برادر خود، عباس افندی، بر هویدا نهاده است و امیر را هم به خاطر احترام برادرش بر اول آن افزوده، بر ملا کنم«.)آرشیو، سند11887 / 20 ه 5 / 6 / 45)
هر چند بهرام شاهرخ، در گفتن نسبت عباس و شوقی افندی اشتباه کرده و این دو را برادر خوانده است، در حالی که شوقی افندی، نوه دختری عباس افندی می باشد، ولی این اشتباه، هرگز اصل مطلب او را خدشه دار نخواهد ساخت، چرا که امیر عباس هویدا، حدود دوساله بود که به همراه پدرش به شامات رفت و در اولین حضور در حالی هنوز دست چپ و راست خود را نمی شناخت، در آخرین روزهای عمر عباس افندی و جانشینی شوقی افندی، به دیدار عکا نشینان نائل گردید. میرزا رضا قناد که در جمع بهائیان، به واسطه تقربی که به باب و بهاء و عبد البهاء داشت، از منزلت ویژه ای برخوردار بود، هنوز زنده بود. عبد البهاء که از انگلیس های لقب سر گرفته بود، نمی خواست بنا به وصیت پدرش (شیخ حسینعلی نوری) برادر کوچکترش (محمد علی میرزا) را جانشین خود قرار دهد. او به کمک اعوان و انصارش، نوه دختری خود، شوقی (که همسری کانادایی به نام روحیه ماکسول اختیار کرده بود) را جانشین خود کرد. عباس افندی پسر نداشت و طبیعی بود که نام خود را بر نوه میرزا رضا قناد بگذارد.
در چنین شرایطی برای اولین بار در وزارت دارایی، پرده از چهره خانوادگی هویدا برداشته شد و در اعلامیه ای که دارای امضای مجعول سکندر بود، این حقیقت بر ملا شد:
پدر بزرگ هویدا میرزا رضا قناد از بهائیان مخلص و فداکار و مجذوب عباس افندی بود… حبیب الله خان پسر میرزا رضا قناد را که پدر وزیر دارائی فعلی بود، مشغول تحصیل کرد و دو سال هم او را برای ادامه تحصیل به اروپا فرستاد…عین الملک… با کمک بختیاری ها به وزارت خارجه رفت و مأموریت سوریه و لبنان گرفت و قونسول ایران در این منطقه شد. در این سمت، پنهانی برای بهائی تبلیغ می کرد و با انگلیس هم رابطه و سر و سری داشت و از خدمتگزاران واقعی آنها بود. پس از چند ماه مأمور جده شد و خود را به ملک سعود نزدیک کرد و پس از گذشت مدتی از مأموریت وی در جده، روزنامه های عربی به علت تبلیغ به نفع بهائی ها به این انتصاب اعتراض کردند… عین الملک دو پسر داشت: یکی به نام امیر عباس و دیگری به نام فریدون هویدا. امیر عباس به پیروی مسلک و عقیده پدر خویش با سران بهائی نزدیک شود از هیچگونه خدمتگزاری در راه ترویج مسلک بهائیت فروگذاری نمی کرد… هویدا به آنکارا منتقل گردید. در زمان مأموریت ایشان تعداد زیادی از خانواده های بهائی ایران به ترکیه مهاجرت کردند و به اتکاء قدرت و نفوذ هویدا به فعالیت پرداختند و دولت ترکیه از این امر مطلع شد و کشف کرد که خانواده های بهائی، تحت هدایت و رهبری هویدا به چنین فعالیت های مضر و خلاف قانون ترکیه، دست زده اند، از این رو جمعی از بهائی ها را بازداشت کردند و از دولت ایران خواستند که هر چه زودتر در تغییر وی اقدام کنند… هویدا در شرکت ملی نفت، معاون اداری مدیر عامل شد و با دستیاران خود، فؤاد روحانی و مهندس فرخان، سه تفنگداران بهائی ها در یک چنین مؤسسه عظیمی به هم پیوستند و سعی کردند تا حدی که مقدورشان بود، افراد بهائی را در کارهای مؤثر شرکت ملی بگمارند و همین کار را هم کردند…
بهائی بودن امیر عباس هویدا، در زمان انتصاب او به صدارات، بیشتر مد نظر محافل و شخصیت ها قرار گرفت، تا جائی که کارشناسان ساواک و کسانی که با روانشناسی اجتماعی مردم ایران آشنایی داشتند، به میدان آمدند تا آقای نخست وزیر را از این مهلکه نجات بخشند.
طبیعی بود که در ساواک به مسئله امنیت اجتماعی توجه خاصی مبذول می شد. از این رو روابط عمومی، طی گزارش مفصلی برای ریاست ساواک نوشت:
»محترماًٌ معروض می دارد:
پس از ترور نخست وزیر سابق و انتصاب جناب آقای هویدا به نخست وزیری از گوشه و کنار شنیده می شد که مخالفین وضعیت حاضره، به تکاپو افتاده، با اشاعه اکاذیب اذهان مردم بی سواد، به ویژه کهنه مقدسین را تحت عنوان بهائی بودن نخست وزیر و بودن سه وزیر بهائی در کابینه ایشان و پیشرفت بهائیان که عمال اصلی صهیونیست در ایران می باشند، در امور مملکتی و تجارتی، سر زبان ها انداخته، همواره برای پیشرفت مقاصد سوء خویش، به ویژه فعالیت برای تخریب روحیه افراد، مجاهدت می نمایند.
روحانیون و وعاظ موافق هم، ضمن تایید مراتب بالا می گویند از آن جایی که مرحوم حسین [حبیب الله] عین الملک پدر آقای هویدا در ایران و به ویژه در مأموریت های وزارت امور خارجه در کشورهای خاورمیانه و عزیمت به عکا با عده ای بهائی برای زیارت قبر شوقی افندی به بهائی گری معروف بوده و با توجه به این که اطلاع داریم آقای هویدا بهائی نمی باشند [!؟] ولی خواه ناخواه چوب اعمال پدر خویش را می خورند و برای آن که امنیت حاضره کشور، دست خوش مطامع و سمپاشی مخالفین خارج گردد، والا با توجه به نارضایتی عمومی از لحاظ گرانی ارزاق به ویژه پس از گران شدن بنزین که قیمت ها بالا رفت و پایین نیامد امکان آن را دارد که مخالفین از این راه بهره برداری کرده و به امنیت و آرامش کنونی… لطمه وارد سازند…. چنان چه اولیای امور صلاح بدانند، مراتب زیر اجرا گردد:
1. همان قسم که در پاره ای از ممالک خارجی، دولت ها اجناس را با قیمت گران خریداری و با قیمت ارزان در اختیار آنها می گذارند، اعلی حضرت همایون شاهنشاه… امر و مقرر فرمایند برای مدت 6 ماه (تا به دست آمدن محصول جدید) ولو دولت چند میلیون ریال هم مثل پولی که به دهقانان دادند یا گندم خریدند، متضرر گردد، قیمت نان، گوشت، قند، چای که عموماً انحصاری و مورد مصرف و احتیاج طبقه 3 می باشد، تقلیل دهند.
2. برای این که شایعه پردازی مخالفین درباره شخص نخست وزیر و اتهام به بهائی گری… اثری در بین توده عوام باقی نگذارد و نتوانند از این راه، به نفع خویش و اجانب بهر برداری نمایند،…. مراتب زیر بدون خودنمایی و البته به تواتر، نه یک مرتبه، از طرف دولت انجام گردد:
1. تقویت برنامه های مذهبی رادیو ایران…
2. صدور دستور به وزارت آموزش و پروش، مبنی بر ابلاغ اوامر شاهانه، دایر بر این که ظهرهای پنجشنبه که مدارس تعطیل می شود، دانش آموزان کلاس های یک و دو و سه ابتدایی که مطیع ترین و ساده لوح ترین عوامل فرهنگی می باشند، در دبستان مربوطه یا نزدیک ترین مساجد نزدیک دبستان، حضور یافته با تشکیل صف نماز جماعت، نماز برگزار و در خاتمه نماز برای تقویت شیعیان جهان و شاهنشاه که پیشوای آن می باشد، دعا نمایند…
3. به وزارت آموزش و پرورش دستور صادر شود در این موقع که مشغول استخدام معلم می باشند، از طلاب علوم دینی که دارای گواهینامه مدرسی و حائز شرایط استخدام می باشند، استفاده نمایند که در آموزش و پرورش، شرعیات و تعلیمات مدنی و جلب توجه دانش آموزان به حقایق اسلامی، پاکی، درستی، میهن پرستی و شاه دوستی، در دبستان ها یا دبیرستان ها مورد استفاده قرار گیرند.
4. مجّانی کردن آب و برق مساجد و نصب شیر برای وضو و تطهیر
5. صدور دستور برای نظافت شهرهای مذهبی مثل شهر قم، مشهد، شهرری و تعمیرات لازمه با بودجه اوقاف
6. عدم انجام هیچ نوع معامله تجارتی و داد و ستد که دال بر نزدیکی با اسرائیل باشد، زیرا عناصر مخرب، بهائیان را عوامل اسرائیل در ایران به مردم معرفی کرده اند.
7. ملی کردن تلویزیون و گرفتن آن از ثابت پاسال و اخراج بهائیان از آن دستگاه
8. توجه به برنامه رادیو ایران که بر خلاف اصول مذهبی برنامه ای اجرا ننماید….» (آرشیو، سند 423، 18 / 11 / 43)
هر چند روابط عمومی ساواک، در نقل سابقه عین الملک و رفتن او به عکا اشتباه کرده و زیارت قبر شیخ حسینعلی نوری و دیدار با عباس افندی را زیارت قبر شوقی افندی نوشته است ولی با توجه به اینکه، این گزارش دقیقاً 12 روز پس از نخست وزیری هویدا، تهیه گردیده به خودی جالب توجه است.
روابط عمومی ساواک، موارد پیشنهادی برای نجات هویدا از شایعه وابستگی به بهائیت را، از زبان روحانیون و وعاظ موافق روی کاغذ آورده، ولی در این توصیه ها درست روی مواردی انگشت گذاشته است که سبب وجودی رژیم پهلوی، هدم و نابودی آن بود.
ساواک در این نوشته، بهائی بودن نخست وزیر را متوجه عوام الناس و مردم بی سواد و کهنه مقدسین کرده است، در صورتی که همان طور که در قبل ذکر شد، افرادی همچون سناتور جلال الدین تهرانی، حسین کی استوان، بهرام شاهرخ و… در این باره صحبت کرده بودند.
مواردی دیگر از این اظهار نظرها که توسط دست اندرکاران رژیم پهلوی صورت گرفته به شرح زیر است:
الف: سید علی مهدویان، معاون اداره کل آموزش و پرورش استان مرکزی، ضمن گفتگوی خصوصی اظهار داشته است:
»آقای امیر عباس هویدا، نخست وزیر، پیرو مسلک بهائی است و انتخاب نامبرده به عنان نخست وزیر مصلحت نبوده است.» (آرشیو، سند2 / 269 ه، 7 / 1 / 44 و بدون شماره، 12 / 11 / 43)
ب: سناتور جهانشاه صمصام در پایان جلسه روز 17 / 11 / 43 مجلس سنا، به سناتور [عباس] مسعودی با حضور یکی از خبرنگاران جراید، اظهار داشته:
»حیف است به این مملکت و این ملت، کسی چون هویدا که بهایی است، حکومت کند«. (آرشیو، سند 10014 / 326، 18 / 11 / 43)
ج: پیش از ظهر روز جمعه، 16 / 11 / 43 جلسه منزل دکتر محمود حسابی با شرکت عده ای… تشکیل گردید. در این جلسه دکتر محمود حسابی…. اظهار می داشت:
»هویدا پسر عین الملک از مبلغین بهائی است و خود او نیز بهائی می باشد. بدین ترتیب در وضع موجود، اوضاع به نفع بهائی ها تغییر کرده است.» (آرشیو، سند1669 / 322، 19/ 11/ 43)
د: صبح روز 6 / 1 / 44 آقای [احمد] آرامش… اظهار می دارد:
»هویدا بهائی است و مردم راست می گویند و خود شاه هم فهمیده«.)آرشیو، سند 20 / 103 الف، 7 / 1 / 44)
ه: در حزب ایران نوین گفته شده است که:
»به زودی… آقای دکتر کشفیان و مهندس روحانی و تیمسار صنیعی که دو نفر اخیر الذکر بهائی می باشند، از کابینه کنار گذاشته خواهند شد«)آرشیو، سند2007 / 321، 8 / 1 / 44)
صرف نظر از این که بهائی بودن هویدا را چه قشر و طبقه ای از مردم اجتماع مطرح می کردند، در واقعیت و اصل مطلب، هیچ تفاوتی نداشت. این گزارش که با سبک و سیاق مذهبی تهیه شده بود، حتی به اطلاع نصیری (که تازه بر این صندلی تکیه زده بود) هم نرسید و با انتقادی به شرح زیر مواجه شد:
»حضور مقام مدیریت کل، مذاکره گردید. مقرر فرمودند: تنها به اتکا 3 سطر اطلاعیه ساواک تهران، تهیه گزارش شرف عرضی کافی نمی باشد. باید در مورد بهائی بودن نخست وزیر، تحقیقات بیشتری از منابع مختلف بشود. سپس یک گزارش جامع تهیه گردد… طبق اطلاع، فامیل هویدا شهرت دارد که پیرو مسلک بهایی هستند و گویا پدر نامبرده در اسرائیل، حیفا نزد عباس افندی می باشد و کمیته مذهبی هم از این موضوع اطلاعی ندارد که اضافه نماید.» (امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 150)
تحقیق از منابع مختلف در مورد بهائی بودن هویدا هرگز صورت نگرفت. شاید به این علت که وجود قبر عین الملک در کنار بیت العدل بهائیت کافی بود تا ساواک، تنها به طرح هایی بیندیشد تا او را مسلمان جلوه دهد.
در این موقع، موضوع دفن کردن قرآن با جنازه حسنعلی منصور، تشدید کنند ماجرای علنی شدن بهائیت آقای نخست وزیر بود:
»دفن کردن قرآن با جنازه مرحوم حسنعلی منصور به وسیله آقای هویدا نخست وزیر شدیداً مورد اعتراض متعصبین قرآن قرار گرفته و اظهار می دارند که نمی توان قرآن مجید را دفن کرد و دفن آن با جنازه گناه کبیره است زیرا پس از این که جنازه متعفن شد، نسبت به قرآن بی احترامی می شود» (آرشیو، سند 22178 / 20 الف، 19/ 11 / 43) در همین راستا حدود سه هفته پس از انتصاب هویدا به نخست وزیری، سرهنگ نشاط (از مقامات وقت ساواک) به نخست وزیری رفت تا او را در کم و کیف واقعیت وضعیت موجود در جامعه قرار دهد. هنوز از تبعید امام خمینی (ره) چند ماهی سپری نشده بود و در محافل و مجالس مختلف، خشم مقدس مردم از این اقدام ننگین متبلور بود و علمای حوزه های علمیه، در تلاش بودند تا در صورت امکان، ایشان را به وطن بازگردانند، از این رو اولین سؤال او درباره وضعیت روحانیون بود. پاسخ این پرسش، چنین بود:
در حال حاضر وضعیت از هر حیث، رضایت بخش و کمال آرامش برقرار می باشد، لیکن در باطن مخالفین ساکت ننشسته و به انواع و اقسام سمپاشی ها مشغول، کما این که جناب عالی را به مردم بهائی معرفی می نمایند و مدعی اند که مرحوم عین الملک، پدر شما، از مبلغین به نام بهائی بوده و اضافه می نمایند: قرآنی را که آقای هویدا در قبر مرحوم منصور گذاردند بر حسب خواسته بهائیان و بر خلاف مذهب اسلام بوده از این رو یک عده روحانی و وعاظ موافق اظهار نظر می نمایند: با توجه به این که می دانیم آقای هویدا بهائی نیستند ولی برای خنثی کردن اقدام و اظهارات مخالفین، خیلی به جاست که آقای نخست وزیر مراتب زیر را به تواتر اجرا نمایند:
1. در سخنرانی ها یا مصاحبه های مطبوعاتی از دین اسلام و قرآن و ائمه اطهار یادآوری و محاسن آن را برای مردم بیان نمایند.
2. به اداره تبلیغات دستور دهند برنامه ای انجام ندهند که مغایر با مذهب اسلام و قرآن باشد.
3. تلویزیون که منبع مهم تبلیغات می باشد و به وسیله یک عده بهائی اداره می شود از ید آنها خارج و به وسیله اداره تبلیغات وزارت اطلاعات و کارمندان غیر بهائی اداره شود.
4. از نزدیکی با بهائیان و استخدام آنها در وزارتخانه ها خودداری نمایند… مخالفین به مردم گفته و می گویند که بهائی ها ایادی صهیونیست و اسرائیل یگانه دشمن اسلام در ایران می باشند.
5. عدم هیچ گونه معامله تجارتی با اسرائیل
6. تهیه جواز و اجازه نامه رسمی برای وعاظ…
7. مجانی کردن آب و برق پاره ای از مساجد…
8. صدور دستور مبنی بر نظافت شهرهای مذهبی…
9….. دولت وسیله عزیمت زائرین به عتبات عالیات را فراهم سازد….«
هویدا درخواست کرد تا این مطالب به صورت مکتوب به وی ارائه شود و پس از آن گفت:
»چون اداره اوقاف ضمیمه نخست وزیری شده، استدعا دارم تیمسار ریاست ساواک در موارد ذیل با این جانب همکاری و مساعدت فرمایند:
1. تعیین یک نفر برای ریاست اوقاف که تا اندازه ای با روحانیون درجه یک، آشنا و مربوط باشد ولی دارای فکر و مغز متجدد باشد.
2. تشکیل دانشگاه الهیات» (آرشیو، سند 432/ ز، 24 / 11 / 43)
از پیش مشخص بود که این توصیه ها، هرگز عملی نیست و رابط ساواک با نخست وزیر، حرف های بزرگ تر از دهان خویش زده است. اینک کسی نخست وزیر شده که پیرو کتاب ایقان بود و قرآن را منسوخ می دانست؛ پس در مصاحبه های مطبوعاتی از اسلام و قرآن حرف زدن، برنامه های ضد دینی را تعطیل کردن، تلویزیون را از دست ثابت پاسال خارج نمودن و از همه مهم تر عدم هیچ گونه معامله تجاری با اسرائیل، نه تنها ناشدنی که عملی نابخشودنی بود. از این رو، با گذشت دو هفته از این حرف ها، سناریوی ساواک، «به منظور عکس العمل در مقابله با شایعه بهائی بودن جناب آقای نخست وزیر» در قالب یک طرح ضعیف به شکل زیر تبدیل شد:
»سی نفر از اعضای اطاق بازرگانی در ساعت 30 / 16 روز پنجشنبه 6 / 12 / 43 در نخست وزیری از آقای نخست وزیر دیدن نموده و ضمن بحث در امور اقتصادی از ایشان تقاضا می نمایند که روزی در جلسه اطاق بازرگانی…. شرکت فرمایند. در این روز که طبق توافق قبلی بعد از چهلم مرحوم حسنعلی منصور تعیین می گردد… مراسمی به شرح ذیل اجرا خواهد شد:
1. در صورتی که آقای نخست وزیر با رایگان شدن آب و برق مساجد یا یکی از آنها موافق باشد در این صورت پس از بحث در مورد خواسته های صنفی و اقتصادی، آقای ابوحسین ضمن طرفداری از دولت و یادآوری خدمات مرحوم حسنعلی منصور، خواستار رایگان شدن آب و برق مساجد می شود. سپس آقای نخست وزیر، سخنانی ایراد و با این امر موافقت می نماید. در این موقع یکی از معمرین مذهبی بازار یک جلد قرآن به ایشان هدیه خواهد نمود. آقای نخست وزیر قرآن را بوسیده و به سخنان خود ادامه خواهند داد.
2. در صورتی که آقای نخست وزیر با رایگان شدن آب و برق موافق نباشند، در این صورت پس از ذکر مطالب اقتصادی، آقای ابوحسین یک جلد قرآن به ایشان هدیه و آقای نخست وزیر در جواب مطالبی ایراد خواهند نمود. جریان به وسیله جراید و عوامل تبلیغاتی منعکس خواهد شد.» (آرشیو، سند11148 / 328، 22 / 12 / 43) تفاوت این طرح با طرح قبلی که دارای بندهای متعددی بود، خود گویای همه واقعیت ها است. البته جالب این جاست که حتی این پیشنهاد تعدیل شده نیز مقبول نخست وزیر بهائی رژیم پهلوی نبود و در جلسه ای که در اتاق بازرگانی برگزار شد، هویدا تنها در برابر خواسته های اقتصادی آنان، نرمش نشان داده همین مقدار، رضایت برخی از بازرگانان را به دنبال داشت. (آرشیو، سند 11148 / 326، 22 / 11/ 43)
در نوروز 1344 امیر عباس هویدا راهی شهرهای قم و مشهد شد و شبکه مطبوعاتی او نیز این مسافرت را که همراه با زیارت قبور مطهر حضرت معصومه (س) و امام رضا (ع) بود، به صورت گسترده پوشش دادند وساواک نیز گزارش داد:
»مسافرت اخیر آقای امیر عباس هویدا به شهرستان های قم و مشهد و زیارت قبور ائمه، به شایعاتی که بین عوام و محافل مذهبی و روحانی مخالف دولت، مبنی بر بهائی بودن ایشان وجود داشت، بین طبقات مختلف حسن اثر داشته است.» (آرشیو، سند112 / 322، 8 / 1 / 44)
پس از این اقدام، افسر الملوک سرداری را راهی مکه معظمه کرد و بعد از آن، این شایعه را در جامعه شهرت داد که به منظور برائت از اتهامت بهائیت به ملاقات آیت الله حاج میرزا احمد آشتیانی (ره) رفته و ضمن تکذیب وابستگی به فرقه بهائیان گفته:
»دولت من، کمال مساعدت و همکاری را با علما و روحانیون خواهد داشت.» (آرشیو، سند بدون شماره، 22 / 1 / 44)
عوام فریبی ها به همراه دستگیری ها و زندان کردن ها و تطمیع ها، باعث شد تا نخست وزیر بهائی، از حرارت همه گیر شدن وابستگی او به بهائیت بکاهد و صحبت از این موضوع را به انحصار افرادی که دستی در دیوان سالاری رژیم پهلوی داشتند، در آورد.
اکنون امیر عباس هویدا در صندلی صدارت جا افتاده و حرف هایی که در خصوص محلل بودن کابینه او زده می شد، لباس عمل نپوشیده بود و روز به روز بر قدرت مسلط خود بر امور می افزود.
این موقعیت، بسیاری از بهائیان را ذوق زده کرده بود و از این رو در نقل وابستگی نخست وزیر به فرقه خود، دچار بی مبالاتی می شدند. گزارش زیر نمونه ای از این اعترافات است:
»برابر اظهارات افراد بهائی، آقای هویدا اصلاً بهایی است و قبل از تصدی مقام نخست وزیری به اتفاق مادرش در کلیه محافل بهائیان شرکت می نموده، ولی فعلاً از شرکت خودداری می نماید و آقای فروتن که یکی از اعضای برجسته فرقه مزبور می باشد با آقای هویدا دوستی نزدیک دارد.«
علی اکبر فروتن در دهه 30، دبیر کل محفل مرکزی بهائیان ایران بود و از اعضای ایرانی بیت العدل بهائیت در حیفا به شمار می رفت.
مأمور ساواک، پس از ثبت این گزارش، در اظهار نظر خود، بر بهائی بودن هویدا تصریح کرده و نوشته است:
»چند نفر از آن افراد بهائی که سابقه آشنایی موجود است، بارها اظهار نموده اند که آقای هویدا، وابسته به فرقه بهایی است و در این مورد، کمک هایی در موقعی که به نخست وزیری انتخاب شد به وی از طرف بزرگان قوم بهائی شده است.» (آرشیو، سند بدون شماره،1597 / 13 ه، 15 / 6 / 45)
با شروع بحث تعطیلات رسمی کشور و تقلیل آن به ده روز و حذف تعطیلی هایی که مناسبت دینی داشت، مجدداً وابستگی نخست وزیر به بهائیت در محافل مختلف، مورد بحث قرار گرفت:
»موضوع تعطیلات رسمی کارمندان دولت که از طرف دولت عنوان و اخیراً در جراید اعلام شده بود، مورد تفسیر محافل مختلف قرار گرفته و گفته می شود:
تصمیماتی که کابینه بهایی ها می گیرد، بهتر از این نمی شود» (آرشیو، سند139436 / 20 ه 7، 12 / 12 / 46)
برای نمونه، دکتر برادر که فرماندار شهرستان بوشهر بود، ضمن توهین به هویدا، به علت ناراحتی در مورد طرح سوء استفاده شرکتی به نام اترک گفت:
»تمام دل خوشی بهائیان این است که نخست وزیر آنها بهائی است.«
و رئیس ساواک بوشهر، اظهار نظر کرد:
در مورد حذف تعطیلات رسمی کشور که بیشتر آن جنبه مذهبی داشت، از ناحیه جناب آقای هویدا، نخست وزیر به استناد این که معظم له بهائی هستند، می داند» (آرشیو،4128 / 16 /ه 2، 22 / 1 / 47)
در جلسه هفتگی منزل سید جلال الدین تهرانی که یکی از حاضرین آن محمد ساعد مراغه ای بود، درباره این موضوع بحث در گرفت و سناتور تهرانی در ادامه این بحث، گفت:
»باز شما حرف سیاسی زدید. از این بهایی زاده که قبر پدرش در قبرستان بهایی است، چه انتظاری دارید» (آرشیو، سند2383 / 20 ه، 27 / 1 / 47، مهندس حامی هم که از سوابق تاریخی خاندان هویدا، خبر بیشتری داشت، گفت: هویدا پسر عین الملک بهائی و نوه رضا قناد شیرازی می باشد و زمانی که عباس افندی وصیت نامه مربوط به خود را می خواند 9 نفر را احضار می نماید که وصیت نامه در حضور آنها خوانده شود و یکی از آن 9 نفر رضا قناد شیرازی پدر بزرگ هویدا بوده است)
عباس اقدسی از بهائیان شیراز، هنگام سخنرانی در کمیسیون «نشر نفحات الله» در محفل شماره 4، از گزارش دادن هویدا از فعالیت های خود به بیت العدل پرده برداشت و ضمن ستایش از صهیونیست ها، درباره نفوذ بهائیان در ایران گفت:
»پیشرفت و ترقی ما بهائیان این است که در هر اداره ایران و تمام وزارتخانه ها، یک جاسوس داریم و هفته ای یک بار که طرح های تهیه شده وسیله دولت که به عرض شاهنشاه آریا مهر می رسد، گزارشاتی در زمینه طرح به محفل های روحانی بهائی می رسد» (آرشیو، سند 6946ه، 11 / 3 / 47، حشمت الله معانی و ضیاء الله معانی نیز که از پیروان فرقه بهائی بودند، از بهائی بودن نخست وزیر سخن گفتند. سند، 3493 /ه 27 / 4 / 47)
همزمان با این که مجدداً وابستگی نخست وزیر به بهائیت در محافل و مجالس مختلف، مورد بحث بود و گفته می شد که:
»اغلب مصادر و مقامات حساس و برجسته مملکتی توسط افراد بهائی این کشور اداره می شود و این قبیل اشخاص وسیله مراکز یا افراد مرموز هدایت و رهبری می گردند«
امیر عباس هویدا به بدرقه حجاجی که عازم بیت الله الحرام بودند رفت، تا مسلمانی خود را به رخ جامعه مسلمان ایران بکشد. (آرشیو، سند44551 / 20 ه، 19 / 12 / 48)
با تیرگی شدید روابط ایران و عراق در اردیبهشت 1348 و بسته شدن مرز خسروی، امیر عباس هویدا به مجلس شورای ملی رفت و تقاضای جلسه غیر علنی کرد. او در این جلسه درباره اخراج اتباع ایرانی از عراق، بد رفتاری با زائرانی که پس از بازگشت از سفر حج به عتبات رفته اند و بی ثباتی دولت ها در عراق و… صحبت کرد و پس از آن بحث را به مسائل داخلی کشاند و گفت:
»مرتباً شایع می کنند که دولت می رود و یا با انتشار لیست های مختلف، عده ای که می خواهند رجال ایران را لکه دار و بد نام کنند، سمپاشی می کنند و حتی در ابتدای دولت من گفتند که هویدا بهایی و دولت بهایی است ولی چنان که می بینیم پنج سال گذشته و دولت با تصویب شاهنشاه سر کار مانده است…» (آرشیو، سند24255 / 20ه 8، 4 / 2 / 48)
قصد امیر عباس هویدا از نقل مطلب بهائی بودند خود و دولت و بلافاصله ماندگاری خویش با تصویب محمد رضا پهلوی، تنها پیامی که برای نمایندگان مجلس شورای ملی داشت، این بود که شاه از همه سابقه من مطلع است و علی رغم این اطلاع من مانده ام.
علی رغم این اظهارات که در جلسه غیر علنی مجلس شورای ملی صورت گرفت، در منزل دکتر رضا صحت (که پزشک مخصوص دربار قاجار و سناتور انتصابی شاه بود) ابوالحسن حائری زاده (که او هم از نمایندگان سابقه دار مجلس شورای ملی بود) گفت:
هویدا بهائی کامل است، پدر بزرگ او آشپز عباس افندی بوده و علت این که آنها عربی را خوب حرف می زنند این است که مدتی در حیفا زندگی کرده اند و پدرش مدتی در فلسطین بوده است. (آرشیو، سند51783 / 20 هـ، ه، 29 / 7 / 48)
یکی از ابهاماتی که در تاریخ معاصر باید روشن شود و به دقت مورد بررسی قرار گیرد، گستردگی شبکه جاسوسی بهائیت در هرم دیوان سالاری رژیم پهلوی است. پهنه فعالیت این شبکه به میزانی است که هر شخص و گروهی را ممکن است تحت تأثیر قرار داده باشد.
از جمله این افراد اسد الله علم، پسر شوکت الملک است که در خدمت به استعمار انگلستان شهره بودند و از این طرف در نقش انگلیسی ها در فرقه سازی و به خصوص تشکیلات بهائیت، جای هیچ ابهامی نیست و طبیعی است که شبکه جاسوسی در به کارگیری مأمورین بومی خود و بهره گیری از فرقه های خود ساخته، وحدت نظر و عمل دارد.
در محفل بهائیان شیراز از لطفی که اسد الله علم، وزیر دربار شاهنشاهی به آن داشته، سخن به میان آمد و آرزو شد تا کدخدای کوچک بهائیان باشد. (آرشیو، سند 6946/ه، 11 / 3 / 47)
نمونه مؤید این مسائل برخی نوشته های دیگر علم است. از جمله در جایی می نویسد:
»امروز سیزده نوروز است. اولاً بدبخت دولت گیر عجیبی کرده بود. آن، این بود که وقتی انسان تسلیم آخوند شد و به مزخرفات آنها گوش داد دیگر نمی تواند زندگی بکند. چون سلام عید را به تصادف چهارده محرم موقوف کردیم، که هیچ دلیلی نداشت (و حتی من عقیده داشتم که اگر در روز عاشورا هم بود باید مراسم ملی را ترک نمی کردیم[!؟]) آخوندها چسبیدند که امروز مصادف با رحلت امام زین العابدین (ع) است. باید موسیقی رادیو موقوف باشد. دولت بیچاره که ضعیف و مفلوک است و در عین حال می خواهد همه را راضی نگه دارد به بدبختی عجیبی افتاده بود. اولاً اگر موسیقی رادیو را تعطیل بکند، جواب مردم را که در سیزده عید واقعاً موسیقی و تفریح می خواهند، چه بدهد؟ و اگر نکند، جواب آخوندها را چه بگوید؟ بالاخره پس از مدت ها بیچارگی و بدبختی، باز هم تسلیم آخوندها شدند و موسیقی را تعطیل کردند و فحش عجیبی به جان خریدند.» (یادداشت های علم، پنجشنبه 13 / 1 / 49.
البته امیر اسدالله علم، در یادداشت دیگری، از وابستگی او به فرقه بهائیت سخن گفته است: صبح که شرفیاب می شدم، نخست وزیر را در کاخ سعد آباد دیدم. بدون اجازه شرفیابی آمده بود. یعنی قریب رئیس تشریفات که خود فراماسون و به قول معروف اهل بخیه و هم مسلک معنوی نخست وزیر است گفته بود: بیاید شرفیاب می کنم) یادداشت های علم، سه شنبه 11 / 7 / 1351.
این یادداشت به روشنی از روش حکومت یک بهائی و علت بقای او در نخست وزیری، سخن گفته است. روشی که نیازمند بررسی در موقع خود می باشد.
همو در جای دیگری در این باره نوشته است:
»گزارشاتی از پسر آیت الله خوانساری بود که به چه صورت نخست وزیر می خواهد با آنها تماس مستقیم بگیرد. به عرض رساندم، مایه تعجب شاهنشاه شد.» (همان، یکشنبه 6 / 10 / 49)
پدر بزرگ پدری هویدا (میرزا رضا قناد) در شیراز به سید علی محمد باب پیوسته بود و گویا امیر عباس هویدا به بهائیان شیراز عنایت ویژه ای داشت که در اکثر محافل بهائیت در شیراز از بهایی بودن او سخن بود. بهائیان ده بید در محل خود، از آزاد شدن بهائیت و استقلال و رسمیت پیدا کردن بهائیت و شرکت امیر عباس هویدا در محفل بهائیت در روز عید رضوان و همکاری دولت در شهرستان ها با این فرقه، حرف می زدند (آرشیو، سند 7651 /ه، 20 / 2 / 1350) و در منزل هوشمند (یکی شرکت کنندگان در این محفل، ناصر قلی هوشمند، از نظامیان بود که به ساواک پیوست و در اصفهان معاونت ساواک را عهده دار بود و پس از تشکیل کمیته ضد خرابکاری معاون آن شد و برای این که مسلمانان کمر راست نکنند در دستگیری مبارزان مسلمان نقش به سزایی ایفا کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ناصر قلی هوشمند دستگیر و پس از محاکمه به اعدام محکوم شد. وی در راه انتقال به زندان، با مأمورین درگیر و کشته شد. که 12 تن از بهائیان شرکت داشتند، پس از مطالعه صفحاتی از کتاب های لوح احمد و ایقان درباره وضعیت بهائیان در ایران گفته شد:
»بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و می توانند امتیاز هر چیزی را که می خواهند بگیرند. تمام سرمایه های بانکی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران، مربوط به بهائیان و کلیمیان می باشد. تمام آسمان خراش های تهران و شیراز و اصفهان، مال بهائیان است. چرخ اقتصاد این مملکت به دست بهائیان و کلیمیان می چرخد. شخص هویدا بهائی زاده است. عده ای مآمورین مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی می باشند، می خواهند هویدا را محکوم کنند ولی او یکی از بهترین خادمین امر الله است و امسال مبلغ 15 هزار تومان به محفل ما کمک کرده است. آقایان بهائیان نگذارید کمر مسلمانان راست شود.» (آرشیو، سند 11181/ه، 19 / 5 / 1350)
از نخستین ساعات بامداد روز پانزدهم خرداد 1354، شهر مقدس قم حال و هوای دیگری داشت و آبستن حوادثی بود که رژیم پهلوی را به وحشتی مضاعف مبتلا می کرد. روحانیون، بازاریان و تمامی اقشار مردم، در صفوف منظم به راهپیمائی پرداختند تا یاد و خاطره شهدای 15 خرداد 1342 را زنده نگه دارند. این حرکت نه تنها در قم که در بسیاری از شهرهای کشور صورت گرفت. اما صحن مدرسه فیضیه شاهد تظاهرات طلبه هایی بود که با صراحت شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی سر دادند که با اعمال خشونت مأمورین نظامی و امنیتی رژیم همراه بود. این تظاهرات دو سه روزی ادامه یافت و به مدرسه دارالشفاء هم کشیده شد و دستگیرهای گسترده ای را به دنبال داشت. این حرکت باعث شد تا اعلامیه ای دو برگی با امضای برخی روحانیون (که به نظر می رسید اعضای انجمن حجتیه باشند) خطاب به محمد رضا پهلوی در تیر ماه همین سال صادر شود و برای بعضی مسئولین مملکتی نیز ارسال نمایند.
انجمن حجتیه که آن روی سکه بهائیت بود و به علت نزدیکی شعارهای آنان با اعتقادات ناب اسلامی، بسیاری از متدینین به صف آنها پیوسته بودند.
در تفکر این انجمن، مبارزه با رژیم پهلوی محلی از اعراب نداشت و عمده دغدغه آنان نفوذ در محافل بهائیان و مباحثه با آنان و… بود.
روشن بود که حرکت مقدس طلاب در 15 خرداد، از ابتدا مورد تأیید آنها نبود و بالاتر این که رهبر نهضت عاشورایی مردم ایران را، در حد تکفیر از خود می راندند و اینک که این تظاهرات، در حوزه های علمیه به خشونت گرائیده بود را فرصت مناسبی تشخیص دادند تا در راه هدف مقدسشان از آن بهره برداری کنند. این بهائی ستیزان در اعلامیه خود نوشتند:
»پیشگاه مبارک اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریا مهر
با کمال احترام به عرض خاک پای مبارک می رساند: جامعه روحانیت ایران از اعمال خائنانه گروه بی دین و ضد وطنی که بلوای پانزدهم خرداد را بر پا کردند، ابزار تنفر و انزجار می کند و ارادت خالصانه اعلی حضرت همایونی را به خاندان نبوت تصدیق و تأیید دارد و آن اعلی حضرت را حامی دین اسلام و پیرو مذهب جعفری می شناسد و مورد تکریم و احترام جامعه روحانیت و خادمان مکتب اسلامی هستند وان شاء الله سالیان سال سلامتی وجود اقدس شهریاری باقی و برقرار باشد. لیکن مسئله مهمی که در جامعه روحانیت، علی الخصوص در ده دوازده سال اخیر مایه دلتنگی و تأثر شده است بر سر کار آمدن اهباب و فرقه سازان بهائی است…
در دفتر مخصوص علیا حضرت شهبانو، پسر عموهای امیر عباس هویدا منزوی رشته کارها را در دست دارند.
شخصی به نام مهتدی از بهائی های کاشان و هم محفل امیر عباس هویدا در دفتر مخصوص علیا حضرت شهبانو دست اندر کار است.
مهم تر از تمام اینها این که امیر عباس هویدا که دشمن دین و دشمن مملکت و دزد و خائن به اسلام است، موقوفات اسلامی را به…. نصیر عصار…. محول کرد و چهار صد، پانصد میلیون تومان موقوفات این مملکت با دست هویدا و عصار به جیب بهائی ها ریخته شده است….
این جا فقط به اطلاع و استحضار می رساند که جامعه روحانیت که ضد خمینی و روحانی نماهای مزدور است از انتخاب پس شیخ بشرویه بهایی معروف و هم مسلک هویدا به ریاست اوقاف، خاصتاً بعد از تصدی عصار و آزمون که این بیت المال را چپاول کرده اند مایه دلتنگی و تأسف عمیق جامعه روحانیت است…
این جا باز هم تکرار می کند که جامعه روحانیت نسبت به هویدا پسر میرزا حبیب الله و نواده میرزا یعقوب کلیمی بغدادی کمال تنفر را ابراز می کند» (آرشیو، سند19 / 722 ه، 31 / 4 / 1354)
بدیهی است که محمد رضا پهلوی (اگر هم این نامه به دستش رسیده باشد) محتویات آن را به هیچ انگاشت. البته وجود چنین افرادی در سازمان روحانیت که نسبت به حرکت های انقلاب حضرت امام خمینی (ره) و پیروان راستینش مخالف بودند (نه تنها مخالف بودند که اظهار تنفر می کردند) برای دستگاه امنیتی رژیم شاهنشاهی، فرصتی بس مغتنم بود تا در زمان خود از آن بهره بیشتری ببرد.
طرحی که در سال 1340 علی امینی در دستگیری های سازمانی و درگیریهای آمریکا و انگلیس، اجرا کرده بود، این بار برای نجات محمد رضا پهلوی، در دستور کار قرار گفت.
قرار شد تا عده ای از افرادی که به زعم نیروهای امنیتی در چشم مردم منفورتر بودند، به طور فرمایشی دستگیر و راهی زندان شوند تا نوید رسیدگی به جرائم آنها التهاب خروش مردم را فرو نشاند.
در این طرح که دارای مراحل متفاوتی بود ابتدا امیر عباس هویدا نخست وزیری کنار گذاشته شد ولی دست های پنهان او را به جای اسد الله علم به وزارت دربار رساندند.
این جا به جایی نه تنها مؤثر واقع نشد که خود تحریک کننده نیز بود.
در میدان مبارزه حکم، حکم امام خمینی (ره) بود و او سال ها بود که ریشه همه بدبختی های ایران را در وجود شاه می دانست و از همان موقع حرف آخر را زده بود که شاه باید برود. در این شرایط دشوار عوامل رژیم پهلوی ارتباطاتی را بابخری از چهره های شناخته شده روحانیت آغاز کردند. در هفته اول شهریور ماه 1357 آقای عباسی که داماد و نماینده آیت الله شریعتمداری بود، به تهران آمد و با منوچهر آزمون که اینک وزیر مشاور در امور اجرائی بود. ملاقات کرد. او در این ملاقات خواسته های آیت الله از دولت و مقامات عالیه را بر شمرد و کنار گذاردن امیر عباس هویدا را از وزارت دربار به علت وابستگی او به فرقه بهائیت بنابر نظر آیت الله درخواست کرد.
این بار قضیه جدی بود و باید برای محمد رضا پهلوی گزارش شرف عرضی تهیه می شد. پرویز ثابتی که بهائیت او ثابت شده بود و اداره کل سوم ساواک را در اختیار داشت و در طول سال های نخست وزیری هویدا، هر هفته با او دیدار می کرد و مشاور امنیتی او بود، گزارشی درباره بهائی نبودن هویدا تهیه کرد که به شرح زیر است:
»درباره اتهام انتساب وزیر دربار شاهنشاهی به فرقه بهائی به استحضار می رساند: تا زمان انتصاب امیر عباس هویدا به مقام نخست وزیری، در هیچ یک از سازمان هایی که وی خدمت نموده و مشاغلی که به عهده داشته، به هیچ وجه حتی کوچک ترین بحث و شایعه ای مبنی بر انتساب وی به این فرقه وجود نداشته و در بین دوستان و نزدیکان وی نیز چنین بحث و گفتگویی نبوده است. پس از انتصاب وی به این سمت، مخالفین وی شایع نمودند که پدرش وابسته به این فرقه بوده است.
برابر تحقیقاتی که به عمل آمده پدر هویدا هنگامی که وی و برادرش در سنین طفولیت بوده اند فوت شده است. مادر هویدا و افراد فامیل وی مسلمان بوده و می باشند، مادر هویدا که به مکه نیز مشرف شده، مسلمانی متدین و با تقوی است و فرزندان خود را نیز با تقوی و فضیلت، تربیت نموده و دارای خصائل نیکوی انسانی می باشد.
امیر عباس هویدا هیچ گاه منتسب به فرقه بهائی نبوده و به علاوه طبق تعالیم عالیه اسلامی، وی را بر یک سنت که از زمان حضرت رسول اکرم (ص) جاری بوده، هر فردی که خود را مسلمان معرفی کند و جملات شهادت مبنی بر اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمداً رسول الله، اشهد انّ علیا ولی الله را ادا نماید، مسلمان شناخته می شود و امیر عباس هویدا طی 15 سال گذشته به مناسبت های مختلف، پیوسته اعتقاد خود را به دین مبین اسلام صریحاً و علناً بیان داشته است.
مضافاً بر این که برابر اطلاع، آیت الله شریعتمداری، در گفت گو با یکی از افرادی که در این باره با وی صحبت نموده، از این که داماد وی از قول او چنین مطلبی را بیان نموده، موضوع را تکذیب کرده است.» (آرشیو، سند 6659، 312، 12 / 6 / 37 [57])
هر چند نیازی به نقد این گزارش نیست، ولی توجه به موارد ذیل مناسب است:
1. صحبت پیرامون بهائی بودن هویدا، از زمان حضور وی در ترکیه آغاز شد که در ابتدای همین نوشته آمده است.
2. نه تنها دوستان و نزدیکان وی، بلکه هم محفلی ها، سیاسیون، مردم و… نیز در این باره سخن گفته اند.
3. عین الملک در سال 1314 مرد و در حیفا مدفون شد. در آن زمان هویدا 16 ساله بود.
4. مادر هویدا، همسر عین الملک بود و با او در محافل بهائیت حضور می یافت، البته برای عوام فریبی، به مکه نیز رفت.
5. تربیت امیر عباس هویدا و فریدون هویدا با تقوی و فضیلت و داشتن خصائل نیکوی انسانی، مواردی است که در بخش بخش این کتاب، مورد بحث بوده است.
6. برای اعلام مسلمانی، گفتن شهادتین کافی است و نیازمند أشهد انّ علیاً ولی الله نمی باشد. هر چند برای یک بار هم این کلمات از دهان هویدا خارج نشده است.
زمانی که کار انقلاب بالا گرفت برخی از همراهان رژیم هم زبان باز کردند. از این نمونه اظهارات اخباری (نماینده کرج در مجلس شواری ملی) بود که شجره خانوادگی هویدا را در وابستگی به فرقه بهائیت برشمرد و حرف های وی نقل محافل مختلف گردید. یک منبع ساواک پیرامون آن نوشت:
»دشمنان رژیم این روزها این مطلب را دستاویز قرار داده و از آن به ضرر مقام سلطنت مورد بهره برداری قرار داده اند. به نظر افراد بی طرف، بهائی ها طبق نقشه حساب شده قسمت های حساس مملکت را در اختیار گرفته، از طریق تقدیم گزارش های خلاف، حضور شاهنشاه آریامهر، معظم له را از حقایق امور مملکت بی خبر گذاشته اند.» (همان، 51503 / 20ه 15، 21 / 8 / 57)
در جامعه بهائیت شیراز (شهری که پدر بزرگ هویدا در آن جا بابی و بهائی شد و از معمرین همراهان عبد البها گردید) فعالیت بهائیان به رکود گرائیده بود. رئوفیان که از بهائیان سرشناس شیراز بود، در این موقعیت سرنوشت ساز، اظهار داشت:
»آقای امیر عباس هویدا به پشتیبانی بیت العدل اعظم و کامپالای آفریقا، مدت 13 سال بر ایران حکومت کرد و جامعه بهائیت به پیشرفت قابل توجهی رسید و افراد متنفذ بهائی، پست های مهمی را در ایران اشغال و پول های مملکت را به خارج فرستادند.» (همان، 2029 / ه 3، 29 / 9 / 57)