جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

معنای خاتمیت (2)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

یکی از بزرگ ترین و مهم ترین ویژگی های حضرت محمد مصطفی آن بود که خداوند او را خاتم پیامبران خویش قرار داد. خاتمیت رسول اکرم اصل مسلمی است که مورد اتفاق همه ی فرقه های اسلامی است. توجه داشته باشید، اصالت و حتمیت خاتمیت چنان روشن و قطعی و مسلم است که مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند نه از آن رو که چون مسلمانان به خاتمیت آن حضرت معتقدند، پس او خاتم انبیاء است. یعنی علت خاتمیت، عقیده ی مسلمانان به خاتمیت نیست. بلکه خاتمیت چون خود یک اصل مسلم است، مورد پذیرش تمامی مسلمانان است.

به سخنی دیگر: از آن جا که موضوع خاتمیت پیامبر اسلام مبتنی بر آیات قرآن و سخنان آن حضرت و نیز گفتار امامان و تأکید دانشمندان، آن چنان بدیهی و بین است که تمامی مسلمانان بی هیچ تردیدی، آن را پذیرفته اند، نه آن که چون تمامی مسلمانان خاتمیت را باور دارند، پس پیامبر اسلام خاتم پیامبران است. این مغلطه ی کودکانه ای است که برخی مبلغان بهائی به دروغ به مسلمانان نسبت می دهند و آن گاه بسی ناشیانه و شورانگیز، به مطلبی که خود بافته اند، پاسخ دندان شکن می دهند.

خاتمیت حضرت رسول اکرم از دو منظر و در دو محور قابل اثبات است:

الف: از منظر وجود نازنین آن حضرت. به این معنا که خداوند در قرآن و نیز خود آن حضرت و ائمه علیهم السلام در روایات، او را خاتم پیامبران نامیده اند.

ب: از منظر قرآن. به این معنا که اوصافی از قرآن در خود قرآن و نیز در بیانات رسول اکرم و ائمه ی هدی آمده است که بیانگر جاودانه بودن این کتاب آسمانی است.

از این دو منظر و بر اساس این دو محور، مبحث خاتمیت پی می گیریم و آن را بیان می کنیم:

الف: پیامبر اسلام خاتم پیامبران است. چنان که گفتیم این مبحث را مبتنی بر دو منبع مهم بررسی می کنیم:

1- قرآن.

2- احادیث.

در بررسی نخستین منبع، روشن ترین آیه که به صراحت به خاتمیت رسول گرامی اسلام تأکید می فرماید، آیه ی چهلم سوره ی مبارکه ی احزاب است که چنین می فرماید:

ما کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شیء علیما

محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست. ولی رسول خدا و خاتم پیامبران است. و البته خداوند به همه چیز بسی داناست.

از آن جا که در دلالت این آیه به خاتمیت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله جای هیچ گونه تردید و انکاری نیست، از قضا منکران، به ویژه بهائیان، تلاش می کنند تا در دلالت این آیه به اصل خاتمیت به دست آویزهایی چنگ زنند. ما، پس از بررسی دقیق آیه، به بررسی آن دست آویزها نیز می پردازیم و داوری را به خوانندگان گرامی می سپاریم.

لازم است نخست شأن نزول این آیه را بیان کنیم:

زید بن حارثه، پسر خوانده ی پیامبر بود. در میان عرب، پسر خوانده حکم پدر را داشت. زینب بنت جحش دختر عمه ی پیامبر بود. رسول خدا زینب را به عقد زید در آورد. آن دو، کوتاه زمانی با هم زیستند و چون در زندگی مشترک میانشان تفاهم و همدلی حاصل نیامد، زید، زینب را طلاق داد. پیامبر با زینب ازدواج کرد. صدای اعتراض گروهی از منافقان برخاست که پیامبر با عروسش وصلت کرده است. این آیه نازل شد که بفرماید زید پسر واقعی پیامبر نیست و پسر خوانده حکم پسر ندارد. به این ترتیب این رسم عرب توسط خداوند باطل اعلام شد.

در این جمله، خداوند چند لطیفه و دقیقه ی دیگر را هم بیان فرمود:

او رسول خداست یعنی هر چند پدر معنوی امت است، هر چند همانند یک پدر، دل سوز مردم است و از همین رو هم اطاعت از او همانند اطاعت از یک پدر، واجب است؛ اما پدر واقعی آنان نیست که همسر پیشین پسر خوانده اش عروس او باشد و ازدواج با آن بانو، اشکال داشته باشد.

و نیز با این سخن خداوند بیان می فرماید که او رسول خداست یعنی آن که یاوه بافی های افراد منافق یا نادان موجب نمی شود تا حکم خدا را بیان نکند. فرستاده ی خدا وظیفه اش آن است که حکم خدا را بیان کند.

و نکته ی دیگر آن که این حکم جاودانه است، چون محمد مصطفی خاتم پیامبران است.

دو نکته ی دیگر در این آیه ی شریفه جای بررسی دارد:

الف: معنای خاتم

بسیاری از لغات، در همه ی زبان ها، یک معنای اصلی دارند و یک یا چندین معنای ملازم که در اصل و ریشه به همان معنای اصلی باز می گردند. از جمله همین لغت خاتم که معنای اصلی آن عبارت است:

الخاء و التاء و المیم: اصل واحد و هو بلوغ غایة الشئ. یقال: ختمت العمل و ختم القارئ السورة.

سه حرف خ، ت، م، اصل واحد است. یعنی یک معنای اصلی بیش ندارد. و آن هم رسیدن به پایان چیزی است. گفته می شود: کار را به پایان بردم و نیز گفته می شود: قاری، [خواندن] سوره را به پایان برد.

اما از همین معنای اصلی یک معنای ملازم نیز جدا شده است:

فأما الختم و هو الطبع علی الشئ فذلک من الباب أیضا؛ لأن الطبع علی الشئ لا یکون إلا بعد بلوغ آخره فی الأحراز. و الخاتم مشتق منه؛ لإن به یختم. و یقال: الخاتم و الخاتام و الخیتام. قال:

أخذت خاتامی بغیر حق.

اما ختم که همان مهر نهادن باشد نیز از همین باب است؛ زیرا مهر نهادن بر چیزی فقط آن هنگامی انجام می گیرد که آن چیز در یک مجموعه ی محدود و محصور، به پایان خویش برسد. خاتم [به فتح تاء و به معنای انگشتر] نیز از همین معنا جدا شده است؛ زیرا عمل مهر نهادن به وسیله ی انگشتری انجام می شود. به انگشتری خاتم [به کسر تاء] و خاتام و خیتام هم گفته می شود. چنان که در این شعر آمده است:

تو، به ناحق انگشتری مرا ستاندی.

آن گاه احمد بن فارس، این لغت شناس معروف قرن چهارم هجری، کاربرد این لغت را درباره ی پیامبر اکرم چنین بیان می کند:

و النبی صلی الله علیه و [آله و] سلم خاتم الأنبیاء؛ لأنه آخرهم.

و پیامبر که درود خداوند بر او [و خاندانش] باد، خاتم پیامبران است، زیرا آن عزیز، آخر آنان است.

و در پایان کاربردی دیگر از این لغت را در آیه ی قرآن شاهد مثال می آورد و می گوید:

و ختام کل مشروب، آخره، قال الله تعالی: «ختامه مسک» أی إن آخر ما یجدونه منه عند شربهم إیاه، رائحة المسک. (معجم مقاییس اللغة ذیل کلمه ی ختم(.

و ختام هر نوشیدنی یعنی آخر آن. خداوند می فرماید: «ختام شراب بهشتی مشک است» یعنی آخرین طعمی که بهشتیان از نوشیدن شراب سر به مهر بهشتی، هنگام نوشیدن آن، می یابند، بوی مشک است.

هر چند معنا کردن لغت، مسلمان و مسیحی نمی شناسد؛ ولی برای آن که هرگونه بهانه ای از تردیدکنندگان ستانده شود، به این سخنان که برگرفته از یک کتاب لغت معروفی است که یک مسیحی عرب لبنانی آن را تألیف کرده است، توجه فرمایید:

الخاتم والخاتم ج: خواتم و ختم: الخاتام، ما یختم به، عاقبت کل شیء، نقرة القفا، اقل وضح القوائم.

(المنجد تألیف لوئیس معلوف یسوعی)

خاتم و خاتم [به کسر و به فتح تاء] که جمع آن خواتم و ختم است، معنایش این است: مهر و انگشتری، آن چه به او پایان داده می شود، فرجام هر چیز، گودی پشت در پایان ستون فقرات، کوچکترین سپیدی در انتهای پای چهارپایان.

چنان که پیش از این هم آوردیم، عبارت «ما یختم به = آن چه که به آن پایان داده می شود» و «عاقبت کل شیء = پایان هر چیز» معنای اصلی این لغت است که همین معنا و مضمون، در کتاب مشهور و مهم «معجم مقاییس اللغة» با عبارت «بلوغ غایة الشئ = رسیدن به پایان چیز» معنا شده است.

معنای انگشتری هم، چنان که باز پیش از این از قول «ابن فارس» آوردیم، برگرفته از همان معنای اصلی است. از آن رو به انگشتری خاتم می گویند که نوعا و عموما از انگشتری به عنوان رکابی برای مهرهایی که در پایان نامه ها و نوشتارها می نهادند، استفاده می شد. یعنی انگشتری معنای ملازم مهر است و مهر نیز همان معنای پایان بخشیدن را داراست. چنان که به جلد کتاب هم که در پایان می آید و نیز به تشتک نوشابه هم که در پایان پرشدن بطری بر آن می نهند، خاتم می گویند.