این تناقض فاحش خون بهائیان متعصب را به جوش آورده به دنبال راه فرار گشته می گویند:
ملاک تعیین مهریه سکونت مرد است نه زن. یعنی با توجه به توانایی مرد شهری یا روستایی مهر انتخاب می شود نه زن روستایی یا شهری: «اهل مدن باید طلا بدهند و اهل قری فضه و این بسته باقتدار زوج است«. حداقل و حداکثری برای مهریه انتخاب کرده اند. که حداقل آن برابر 19 مثقال نقره می باشد که فکر کنم در حدود 15000 تومان می باشد. مردی که در روستا زندگی می کند به علت در نظر گرفتن مسائل اقتصادی، با توافق با همسر خود مهریه ی خود را بین 19 مثقال نقره (1واحد نقره) تا 95 مثقال نقره (5واحد نقره) تعیین می کنند. مردانی نیز که در شهر سکونت دارند نیز از یک تا پنج واحد طلا را انتخاب می کنند.
اما این توجیه نامربوط است زیرا به صراحت مهریه ی زن روستایی برابر با نوزده مثقال نقره و مهریه ی زن شهری نوزده مثقال تعیین شده و دینی که گفته «ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله ی زنان و مردان» (به نقل از نظر اجمالی در دیانت بهایی نوشته ی احمد یزدانی ص 47 از بهاءالله. در ضمن این کتاب مورد تأیید جناب شوقی ربانی است) اگر قرار است مساوات کامله میان زنان و مردان برقرار باشد چرا میان مهریه ی زن شهری و روستایی و نیز سهم الإرث میان زن و مرد متفاوت است؟
در همان گنجینه ی حدود و احکام مثلا سهم پدر 420 سهم از 2520 سهم است و سهم مادر 360 سهم و نیز سهم برادر 300 و سهم خواهر 240 و به علاوه خانه مسکونی و لباس های مخصوص میت هم متعلق به فرزند ارشد پسر است. (گنجینه ی حدود و احکام ص 118 تا 125)
اینک بفرمایید این مساوات کامله چگونه حاکم شده است؟!
چرا حقوق نساء و رجال به طور مساوات کامل به فرموده ی حضرت بهاءالله در سهم الارث و نیز تفاوت مهریه ی زن روستایی و شهری (با توجه به اقتدار زوج و سکونت او) رعایت نشده است؟!
بحث بر سر این نیست که حداقل و حداکثر مهریه چقدر باشد. ممکن است زن و مرد در مورد مهریه به یک شاخه نبات توافق کنند. بحث بر سر آن است که چرا زن روستایی مبنای مهریه اش نقره است و زن شهری طلا! این را روشن بفرمایند. مجددا عین عبارت گنجینه ی حدود و احکام را نقل نموده و مجددا یاد آوری می کنم که سخن در آن نیست که حداقل و حداکثر مهریه چقدر باشد، سخن در آن است که چرا میزان و معیار مهریه ی زن روستایی و زن شهری تفاوت دارد. ممکن است یک روستایی بسیار ثروتمندتر از یک کارمند جزء شهری باشد و بخواهد نوزده مثقال طلا مهریه ی زنش بکند. مانعی دارد یا ندارد. عرض نمی کنم بیش از نوزده مثقال چون معیار را نوزده مثقال قرار داده اند بسیار خوب من در آن حرفی ندارم چون هر آئینی چنان که عرض کردم برای خودش مقرراتی دارد. عرض بنده در آن است که چرا معیار مهریه ی زن روستایی نقره است و زن شهری طلا. همین. حالا به عبارت گنجینه توجه و قضاوت فرمایید:
در کتاب اقدس نازل قوله تعالی: لا یحقق الصهار إلا بالأمهار. قد قدر للمدن تسعة عشر مثقالا من الذهب الأبریز و للقری من الفضة. و من اراد الزیادة حرم علیه أن یتجاوز عن خمسة و تسعین مثقالا. کذالک کان الأمر مسطورا. دامادی تحقق نمی یابد مگر به مهر (یعنی دادن مهریه واجب است) برای شهرها نوزده مثقال طلا و برای روستاها نقره قرار داده شده است. و هر کس که بخواهد بیشتر بدهد حرام است که از نود و پنج مثقال تجاوز کند. این چنین است که امر (مهریه) نوشته شده است. جناب عبدالبهاء هم در توضیح این حکم اقدس چنین گفته است: از مهریه سئوال نموده بودی. این از احکام حضرت اعلی است، به کتاب اقدس تجدید شده است. و آن این است که اهل مدن باید طلا بدهند و اهل قری فضه. و این بسته باقتدار زوج است. اگر فقیر است یک واحد می دهد و اگر اندک سرمایه دارد، دو واحد می دهد، اگر با سر و سامان است، سه واحد می دهد؛ اگر از اهل غناست، چهار واحد می دهد و اگر در نهایت ثروت است، پنج واحد می دهد. فی الحقیقه بسته به اتفاق میان زوج و زوجه و ابوین است. هر نوع در میان اتفاق حاصل شود مجری است… انتهی.
اگر دنباله ی مسائل و احکام این باب را ملاحظه بفرمایید تماما همین گونه توضیحات است و در هیچ یک از آن ها از این مسأله عدول نشده است که شهری طلا و روستایی نقره باید بدهد. بله در اندازه یک یا دو و… مثقال سخن به میان آمده است ولی در باره ی نقره و طلا هیچ اذنی داده نشده است. سئوال این است چرا مهریه ی زن روستایی یک یا دو یا سه و… یا حداکثر نود و پنج مثقال نقره است و زن شهری یک و یا حداکثر نود و پنج مثقال طلا؟ این را پاسخ بفرمایند. به هر حال سوال این است:
چرا مهریه زنان روستایی نقره و مهریه ی زنان شهری طلاست؟ حداقل یک و حداکثر نود و پنج مثقال آن مهم نیست مهم نقره و طلا بودنش است؟!
هر چقدر هم که سعی کنند مهریه را به شهر و روستا حمل کنند نه زن و مرد تا تبعیض را بپوشانند فایده ای ندارد و راه گشا نیست. درست است که گفته اند: قناعت به درجه ی اولی (یعنی نوزده مثقال نقره) احسن و اولی، لذا محدود نمودن مهر به ذهب در مدن جائز نه (گنجینه ی حدود و احکام صفحه ی 171) اما باز این سئوال هنوز برجاست:
چرا (و لو به دلخواه) مهریه زن روستایی نقره و مهریه زن شهری طلاست؟
نکته ی پایانی هم آن است که به هر حال بهائیان این دین را پذیرفته اند و احکامش را هم اجرا می کنند. بحث تناقض برخی احکام با برخی از اصول و تعالیم بهائیت است چرا: «حداقل برای روستائیان و شهریان یک واحد نقره (هر واحد برابر 19 واحد نقره است) و حداکثر برای روستائیان پنج واحد نقره یعنی 95 مثقال نقره و حداکثر برای شهریان پنج واحد طلا یعنی 95 مثقال طلا می باشد.» چرا برای شهریان طلا و یا نقره است ولی برای روستائیان فقط نقره؟ چرا میان مهریه ی زن روستایی با زن شهری تفاوت وجود دارد؟ صریحا بفرمایند:
آیا زن روستایی می تواند به عنوان مهریه نود و پنج مثقال طلا تقاضا کند یا خیر؟ (مسلما پاسخش در بهائیت خیر است)
حال با توجه به کلمه و معنای «مساوات» و «کامل» بفرمایند:
1- چرا میان مهریه ی زن و روستایی و زن شهری فرق است؟
2- چرا سهم الارث زن و مرد فرق دارد؟
3- چرا زنان حق ندارند عضو بیت العدل باشند؟