جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ادعای خدایی حسینعلی

زمان مطالعه: 2 دقیقه

بالاخره در کتاب «مبین» در چندین موضع خود را خدا می‏شمارد و چنین می‏نگارد:

»اسمع ما یوحی من شطر البلاء علی بقعة المحنة و الابتلاء من صدرة القضا انه لا اله الا انا المسجون الفرید.«

یعنی، بشنو آنچه که از شطر بلا بر بقعه‏ی محنت و گرفتاری از سینه‏ قضا وحی می‏شود که نیست خدایی جز من زندانی تنها.

و در جایی دیگر می‏گوید:

»ان الذی خلق العالم لنفسه منعوه ان ینظر الی احد من احبائه، ان هذا الا ظلم مبین.«

یعنی، آن خدایی که جهان را برای خودش خلق کرده او را منع می‏کنند که به یکی از دوستانش بنگرد، این ظلم آشکاری است.

»انه یقول حینئذ اننی انا الله لا اله الا انا کما قال النقطة من قبل و بعینه یقول من یأتی من بعد«.

یعنی، او (حسینعلی) در این زمان می‏گوید: من همان خدایم و خدایی جز من نیست چنان که نقطه (علی محمد) نیز از پیش می‏گفت و کسی که بعد از این می‏آید بعینه همین را خواهد گفت.

»قل لا یری فی هیکلی الا هیکل الله، و لا فی جمالی الا جمال الله، و لا فی کینونتی الا کینونته، و لا فی ذاتی الا ذاته و لا فی حرکتی الا حرکته و لا فی سکونی الا سکونه، و لا فی قلمی الا قلمه العزیز المحمود.«

یعنی، بگو در هیکل من دیده نمی‏شود مگر هیکل خدا، و در جمالم دیده نمی‏شود مگر جمال خدا، و در کینونیت و ذاتم دیده نمی‏شود مگر کینونیت و ذات خدا، و در حرکت و سکونم دیده نمی‏شود مگر حرکت و سکون خدا، و در قلمم دیده نمی‏شود مگر قلم خدا که غالب و پسندیده است.

چنان که در قصیده «عزر وقائیه در مکاتیب» تصریح می‏کند که:

وکل الالوه من رشح امری تألهت‏ و کل الربوب من طفح حکمی تربت‏

یعنی، همه‏ی خدایان از رشحان و آثار فرمانم به خدایی رسیدند و همه پروردگاران از لبریزی حکم من پروردگار گشتند.

نبیل زرندی خطاب به او می‏گوید:

خلق گویند خدایی و من اندر غضب آیم‏

پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدایی‏