پس از برکناری امیرکبیر و آغاز صدارت میرزا آقاخان نوری، بهاءالله که به عراق تبعید گشته بود (به دستور امیرکبیر(، به ایران بازگشت و به محض ورود او، ناصرالدین شاه مورد ترور واقع شد و این تکرار همان وقایع آشوب گری بابیان بود که مانند قتل شهید ثالث (پرونده اول) بر آن شدند از خون ریزی و آشوب گری برای پیش بری مقاصد خویش استفاده کنند! اما این بار ترور به سرانجام نرسید و شاه جان سالم به در برد و فرمان داد تا بابیان مجرم را دستگیر و اعدام کنند، که در میان نام آنان، میرزا حسین علی نوری (بهاء) هم به چشم می خورد، و او تنها کسی بود که از میان زندانیان جان سالم به در برد!
ارتباط او با دولت روس از اینجا آشکار گردید که پرونده ما را به پاسخ خود نزدیک می کند.
پس از سوء قصد، بهاء به سفارت روس نزد میرزا مجید، شوهر همشیره خود رفت و شاه چون این خبر شنید، مامورانی به سفارت فرستاد تا او را نزد شاه بیاورند.
آنچه بیان شد و می خوانید، برگرفته از قرن بدیع جلد اول ص 318 و 319 و جلد دوم و تلخیص تاریخ نبیل ص 647 و 648 می باشد:
” سفیر روس از تسلیم حضرت بهاء الله به نمایندگان شاه امتناع ورزید و از هیکل مبارک استدعا نمود که به خانه صدر اعظم تشریف ببرند؛ ضمناً از شخص وزیر به طور صریح و رسمی خواستار گردید ودیعه پر بهایی را که دولت روس به وی می سپارد، در حفظ و حراست آن بکوشد.”
و در ادامه این گونه می خوانیم:
” و کاغذی به صدر اعظم نوشت که باید حضرت بهاء الله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی و اگر آسیبی به بهاءالله برسد و حادثه ای رخ دهد، شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود.”
اما این سفارشات جلوی شاه را نگرفت و او را به زندان فرستاد. سفیر روس تلاش می کرد تا این امانت را آزاد کند، و در نهایت با پافشاری بسیار، ایشان را از زندان رها ساخت. ولی دوباره محکوم به تبعید به عراق شد و بهاء الله دیگر بار خاک ایران را ترک گفت و با همراهی سواران ایرانی و روسی، به سمت عراق رفت.
اشراقات ص 103، از بیان خود ایشان چنین می نویسد: ” این مظلوم از ارض طاء به امر حضرت سلطان به عراق عرب توجه نمود و از سفارت ایران و روس هر دو ملتزم رکاب بودند.”
که منظور از ارض طاء، طهران یا تهران می باشد.
آنچه این پرونده را به سرانجام می رساند و مه و غبارهای تردید را کاملاً کنار می زند، گزارش زیر از قرن بدیع است که در جلد دوم ص 86 و 87 این گونه نگاشته:
” و در سنین بعد در لوحی که به افتخار امپراطور روس نیکلاویچ الکساندر دوم نازل شده، آن وجود مبارک عمل سفیر را تقدیر و بیانی بدین منظور می فرمایند: قوله جل جلاله: قد نصرنی احد سفرائک اذا کنت فی سجن الطاء تحت السلاسل و الاغلال. بذلک کتب الله لک مقاماً لم یحط به علم احد الا هو”
یعنی: آن هنگامی که در زندان تهران تحت غل و زنجیر بودم یکی از سفیران شما مرا یاری کرد، بدین سبب خداوند برای شما مقامی برگزید که عظمت آن را جز او نمی داند!
و در ادامه آن در قرن بدیع اینگونه می بینیم:
“ایامی که این مظلوم در سجن، اسیر سلاسل و اغلال بود، سفیر دولت بهیه ایده الله تبارک و تعالی! نهایت اهتمام در استخلاص این عبد مبذول داشته تا بالاخره در اثر پافشاری و مساعی موفور حضرت سفیر، استخلاص حاصل گردید. اعلی حضرت امپراتور دولت بهیه روس ایده الله تبارک و تعالی حفظ و حمایت خویش را فی سبیل الله مبذول داشت.”
و این حمایت فی سبیل الله، فقط شامل ایشان گردید و دیگر بابیان محروم ماندند!
و این گونه بود که جنایت ترور شاه، با حمایت دولت روس به لوحی مبارک بدل گشت که احبا تنها از آن یاد می کنند.
در کتاب تلخیص تاریخ نبیل، این گونه گزارش شده که جناب بهاء الله، پس از قضیّه ی ترور نافرجام ناصرالدّین شاه، خواستند نزد ناصر الدّین شاه در نیاوران بروند.)طبق آن چه در کتاب تلخیص تاریخ نبیل آمده است، جناب بهاء الله، هنگام قضیّه ی سوء قصد به ناصر الدّین شاه، در لواسان بودند.) سپس در کتاب ذکر شده که ایشان در بین راه لواسان و نیاوران، به زرگنده (محلّ سفارت روسیه) رفتند.
در این جا سؤالی به ذهن متبادر می شود. اگر به نقشه ی تهران مراجعه کنید، به خوبی در خواهید یافت که نمی توان گفت زرگنده، میان راه لواسان و نیاوران است؛ بلکه به تعبیری می توان گفت نیاوران بین راه زرگنده و لواسان است. لذا این مطلبِ بسیار حائز اهمّیّت، رخ می نماید که نمی توان گفت جناب بهاء الله به طور اتّفاقی به زرگنده رفتند. بلکه باید اذعان کرد که ایشان از عزیمت به زرگنده، قصد قبلی داشته اند.
حال جای این سؤال مهم باقی می ماند که قصد ایشان از عزیمت به زرگنده چه بود؟
در نظر اوّل، در کتاب تاریخ نبیل، این طور به نظر می رسد که ایشان برای دیدار میرزا مجید – که شوهر خواهر ایشان و منشی سفارت روس بود – به زرگنده رفتند؛ ولی با کمی دقّت، اگر ما وقع را این گونه ببینیم، سؤال دیگری سر بر می آورد.
اگر این داستان را از زبان شوقی افندی در کتاب قرن بدیع، دنبال کنید، ملاحظه می فرمایید که ذکر شده که شاه از شنیدن این خبر، بسیار متعجّب شد. منظور از خبر در این جا، آن طور که از متن کتاب قرن بدیع بر می آید، خبر ورود جناب بهاء الله به سفارت روس است. حال این سؤال مطرح است که آیا شنیدن این خبر که جناب بهاء الله به دیدار شوهر خواهر خود رفته اند،جای تعجّب برای شاه دارد؟ لذا نمی توان مدّعی شد قصد اصلی عزیمت جناب بهاء الله به زرگنده،دیدار شوهر خواهر بوده است.
مطلب دیگر که فرضیّه ی عزیمت به زرگنده به قصد دیدار شوهر خواهر را تضعیف می کند، این است که در کتاب قرن بدیع ذکر شده که مأمورین شاه، رفتند تا جناب بهاء الله را از سفارت روس تحویل بگیرند، نه از میرزا مجید، شوهر خواهرشان. ضمناً همان طور که جناب جزیره، در نگاشته ی خود، نقل کردند، تصریح شده که «سفیر روس«، از تسلیم جناب بهاء الله به مأمورین شاه امتناع ورزید، نه میرزا مجید. لذا آنچه در یک نگاه دقیق، به نظر می رسد، آن است که جناب بهاء الله قصدشان از رفتن به زرگنده، دیدار شوهر خواهرشان نبوده است. بلکه اگر دلیل عزیمت ایشان را رفتن به سفارت روسیه در نظر بگیریم، با بقیّه ی اظهارات این منابع، هم خوانی دارد.
پس به طور خلاصه، جناب بهاء الله، پس ار ترور نافرجام ناصر الدّین شاه، با قصد قبلی، به زرگنده عزیمت کردند؛ و قصد ایشان از عزیمت به زرگنده، رفتن به سفارت روسیه بود، نه منویّات دیگری مانند دیدار شوهر خواهرشان.
مطلب دیگری که باید مورد کنکاش قرار گیرد، این است که هدف جناب بهاء الله از رفتن به سفارت روسیه چه بوده است.
در این باره، شخص من، به نظری قطعی نرسیدم، و شاید نتوان حکمی یقینی صادر کرد. البتّه با توجّه به برخی از گفتگو های ردّ و بدل شده در طیّ آن ماجرا بین بهاء الله و اولیای دولت روسیه، آن طور که از طریق جناب نبیل زرندی و جناب شوقی به ما رسیده است، می توان ردّ پای فرضیّاتی را که می توان آن ها را قریب به واقع دانست دریافت؛ اگر توفیقی بود، در این باره، در آینده ی شواهدی را ارائه خواهم کرد.
امّا آن چه در این مجال، برای پی گیری سیر بحث، درباره ی هدف جناب بهاء الله از رفتن به سفارت روسیه، لازم به نظر می رسد، این است که با توجّه به تعجّب شاه، و فرستادن مأمور برای دستگیری جناب بهاء الله، باید گفت آن هدفی که ایشان برای تحقّق آن به سفارت روسیه رفتند)و من در این مجال، درباره ی آن اظهار نظری نکردم(، به ضرر مملکت ایران بوده است.
ضمناً با توجّه به تلاش های سفارت روسیه درباره ی جناب بهاء الله، که بخشی از آن را جناب جزیره آوردند، می دانیم که هدف مورد نظر ایشان، که نشان داده شد به ضرر مملکت ایران بوده، به نفع دولت روسیه هم بوده است.
البتّه در خلال بررسی این مطالب، این نکته باید مدّ نظر واقع شود، که همه ی این اتّفاقات، در بستر دشمنی ایران و روسیه، و پس از جنگ هایی با روسیه است که نتایج تلخی برای مملکت ایران در پی داشته است. و کلّ این جریانات در حالی واقع می شود که دولت روسیه، قصد دارد تا مملکت ایران را به تصرّف خود در آورد.
پس به طور خلاصه، هدف جناب بهاء الله در رفتنشان به سفارت روسیه، به ضرر مملکت ایران، و به نفع دولت روسیه (که در آن ایّام، قصد تصرّف مملکت ایران را داشته است) بوده است.
درباره ی هدف جناب بهاء الله از مراجعت به سفارت روسیه چه می توان گفت؟ در حدّ بضاعت مزجات خودم، سعی می کنم این مطلب را تا حدّی روشن کنم.
همان طور که عرض کردم، درباره ی این هدف، به طور مشخّص نمی توان اظهار نظر قطعی کرد. امّا نکاتی را در این باره باید متذکّر شد:
آن چه مسلّم است، حمایت دولت روسیه، از جناب بهاء الله در این جریان، کاملاً مشهود و غیر قابل کتمان است. مواردی که این نکته را آشکار می سازد، به شرح زیر است:
سفیر روس، از تحویل جناب بهاء الله به مأموران حکومتی امتناع ورزید؛
هنگام دستگیری جناب بهاء الله، سفیر روس از وزیر خواستار حفظ ودیعه ی پر بهای سفارت روس (جناب بهاء الله) شد؛
سفیر روس از جناب بهاء الله درخواست رفتن به خانه ی صدر اعظم را به جای تسیلم در برابر مأموران حکومتی کرد؛
قنسول روس که از دور و نزدیک مراقب احوال بود و از گرفتاری حضرت بهاء الله خبر داشت، پیغامی شدید به صدر اعظم فرستاد و از او خواست که با حضور نماینده قنسول روس و حکومت ایران، تحقیقات کامل درباره ی حضرت بهاء الله به عمل آید؛
هنگام صدور حکم تبعید جناب بهاء الله به عراق، قنسول روس از ایشان درخواست کرد به روسیه بروند تا از ایشان در آن جا پذیرایی شود؛
در حین سفر ایشان از طهران به عراق، علاوه بر مأمورین حکومت ایران، مأمورینی از سفارت روسیه هم همراه ایشان باشد؛
از این چند مورد مذکور، به وضوح و روشنی می توان، و باید حمایت هویدای سفارت روسیه از جناب بهاء الله را اذعان کرد.
با اندک توجّهی در اوضاع حاکم بر ایران، و روابط ایران و روسیه در آن زمان که اندکی راجع به آن در نگاشته ی قبلی بنده توضیح عرض شد – از طرفی، و این گونه حمایت ارباب دولت روسیه از جناب بهاء الله از طرف دیگر، می توان جناب بهاء الله را (آن قدر این نکته ای که الآن می خواهم راجع به آن می خواهم تذکّر دهم، برای من مهم می نماید، که به خاطر آن حاضر شدم، ساختار نگارشی نوشته ام را مخدوش کنم و معترضه ای به این فربهی باز کنم، و آن تذکّر این است که از عبارتی که در شأن جناب بهاء الله به کار خواهم برد، پیشاپیش از تمامی دوستان بهایی عذر خواهی می کنم، ولی برای این که شأن تحقیق، حفظ شود، و احترامات، برای ما حجاب تشخیص صواب از ناصواب نشود، ناچارم این تعبیر را به کار ببرم؛ و امیدوارم دوستان بهایی من، این نقیصه را که نتوانستم در بیان دیگری مقصودم را عرضه کنم، بر من ببخشایند. لطفاً به قبل از بین الهلالین باز گردید و این بار بین الهلالین را نخوانید.) «مهره ی ارزشمند دولت روسیه برای حفظ منافع این کشور در ایران» دانست.
حال با در نظر داشتن این توضیحات، و در نظر داشتن شرایط جناب بهاء الله در آن برهه که متّهم بودند، و خود را در یک قدمی اعدام می دیدند، می توان عزیمت جناب بهاء الله به سفارت روسیه را اقدامی در جهت رهایی از این مخمصه دانست.
ضمناً درخواست سفیر روس از جناب بهاء الله برای عزیمت به روسیه، می تواند برای ما متضمّن این نکته باشد، که شاید مراجعت ایشان به سفارت، درخواستی برای رهایی از این داستان به واسطه ی عزیمت، یا به تعبیری، پناهندگی به روسیه باشد.
احتمالات دیگری نیز طرح می شود که برای این که کلام بیش از این مفصّل نشود، پیگیری آن ها را به دوستان گرامی وا می گذارم.
پس به طور خلاصه، حمایت انکار ناشدنی دولت روسیه از جناب بهاء الله، در شرایط سیاسی آن برهه، ما را بدین سو رهنمون می کند که جناب بهاء الله را مهره ی ارزشمند روسیه در ایران، و هدف رفتن ایشان به سفارت روسیه را نیز، رهایی از چنگ اعدام به علت اتهام ترور ناصرالدین شاه به مدد این سفارت، و دولت متبوعش بدانیم.
ممکن است کسی بگوید همه ی سخنان گفته شده، ناشی از یک خطا است. آن هم این که این اقدامات، توسط شخص سفیر روسیه و به دلیل شخصی، انجام شده و ربطی به امپراطوری روسیه ندارد. این مطلب بدین گونه تشریح می شود که سفیر روسیه، همه ی این پی گیری ها و اقدامات را به علت علاقه ی دخترش به جناب بهاء الله انجام داده است؛ نه به علت دستور امپراطوری روسیه لذا نمی توان این اقدامات را به دولت روسیه مربوط دانست؛ بلکه صرفاً یک رابطه ی شخصی بوده است.
این سخن، با توجّه به مطالبی که تا حال ذکر شد، شاید به نظر برسد که تبیینی منطقی است؛ امّا با کمی دقّت نظر، در کتاب قرن بدیع، نکته ای به چشم می خورد که این احتمال را به صراحت ابطال می کند؛ بدین صورت که تمام اقدامات صورت پذیرفته در این جریان را به امپراطور روس نسبت می دهد؛ نه سفیر روسیه، نه شخص دیگر. این مطلب، که جناب شوقی در کتاب خود آورده اند، نقل قولی از جناب بهاء الله است، که ما را به این استنتاج رهنمون می شود. این نقل قول همانی است که استاد بنده، جناب جزیره، در نگاشته ی خود، آن را ذکر کرده اند:
»و در سنین بعد در لوحی که به افتخار امپراطور روس نیکلاویچ الکساندر دوم از قلم اعلی نازل شده، آن وجود اقدس عمل سفیر را تقدیر و بیاناتی بدین مضمون می فرماید: قوله جلّ جلاله: «قَد نَصَرَنی أحَدُ سُفَرائِکَ إذ کُنتُ فی سِجنِ الطّاءِ تَحتَ السَّلاسِلِ وَ الأغلالِ بِذلِکَ کَتَبَ اللهُ لَکَ مَقاماً لَم یحِط بِهِ عِلمُ أحَدٍ إلّا هُو…» و نیز در مقام دیگر می فرماید: «ایامی که این مظلوم در سجن اسیر سلاسل و اغلال بود سفیر دولت بهیه أیده الله تبارک و تعالی نهایت اهتمام در استخلاص این عبد مبذول داشت و مکرّر اجازه خروج از سجن صادر گردید ولی پاره ای از علمای مدینه در اجرای این منظور ممانعت نمودند تا بالاخره در اثر پا فشاری و مساعی موفور حضرت سفیر استخلاص حاصل گردید. اعلی حضرت امپراطور دولت بهیه روس أیده الله تبارک و تعالی حفظ و رعایت خویش را فی سبیل الله مبذول داشت.»
ترجمه ی متن عربی به صورت زیر است:
هر آینه یکی از سفیران تو مرا هنگامی که در زندان تهران در غل و زنجیر بودم یاری و همراهی کرد و به این خاطر خداوند برای تو مقامی معین فرمود که جز خودش هیچ کس رفعت آن را نمی داند.
در این سطور، به وضوح دیده می شود که تشکّر جناب بهاء الله به خاطر آزادی از زندان، از امپراطور روسیه بوده است، نه از سفیر روسیه. لذا نمی توان این اقدام سفارت روسیه را به شخص سفیر روسیه (و به دلائل شخصی) نسبت داد. بلکه باید آن را کلّاً تلاش دولت روسیه دانست. چون در غیر این صورت، تشکّر جناب بهاء الله از امپراطور روسیه، بی معنا و لغو خواهد شد.
لذا می توان دریافت که اقدامات سفیر روسیه، درباره ی جناب بهاء الله، به دستور امپراطوری روسیه بوده، نه به انگیزه های دیگری مانند کسب رضایت دخترش.
حتی این مطلب را خود جناب بهاء الله هم می دانسته اند. به همین دلیل است که ایشان دعای خود را معطوف به امپراطور روسیه ابراز کرده اند، نه سفیر روسیه، یا دخترش.
پس به طور خلاصه، دعای جناب بهاء الله برای امپراطور روسیه، (نه سفیر روسیه، نه شخصی دیگر) حاکی از این مطلب است که در جریان آزادیشان از زندان، دولت روسیه از طریق سفیر، مداخله کرده است؛ نه این که سفیر به دلائل شخصی مانند درخواست دخترش، اقدام به آزادیشان کرده باشد. و این مطلب را شخص جناب بهاءالله هم می دانسته اند.
جالب تر اینکه در پی این جریان ها، دو پیشنهاد دیگر به جمال مبارک (حضرت بهاءالله) از سوی دو قدرت دیگر، انگلستان و فرانسه، به ایشان ارائه شد که به ظاهر نپذیرفتند، و همچنان در پناه این دولت پهناور (روس) ماندند.
برگه های تاریخ دیدنی تر و خواندنی تر می شود آنگاه که می بینیم پس از این همه تاییدات و نازل کردن لوح، جناب عبدالبهاء، همه آنها و حتی تاکیدات خودشان در حق دولت روس را فراموش کرده و بر خلاف روش پدر، پشت به روسیه فرو پاشیده شده می کند و در پناه دولت انگلستان می رود! همان که پدر از پذیرش پیشنهاد حمایتش خودداری کرد!
تا از ذهن بیدار هر جستجو گر منصفی، هر گونه تردید در عدم وابسته بودن این آیین به قدرتهای بزرگ را محو کند.