جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رد ادعای بهاء الله در مورد نسخ بیان

زمان مطالعه: 4 دقیقه

“نسخ بابیت و کتاب بیان ” از دیگر موضوعات بحث انگیز عزیه با عبدالبها ست:

او عبدالبها را با عبارت “یابن العرفان ” مورد خطاب قرار داده و دعوت به انصاف نموده و از او می پرسد”بابیت ” که تازه در مرحله ی تاسیس است و هنوز مستقر نشده، صور حروف ظاهر نگشته، هیاکل حروف پدیدار نگردیده، آثار بدیعه منیعه آشکار نشده چگونه ممکن است حذف و نسخ شده و هباء منثور گردد؟!!

سپس به سیره و روش ادیان قبل استشهاد می نماید که باید هر دین و آئینی با احکام جدید خود مدتها دوام آورده مردمانی آن احکام را اجرا و آن تعالیم را مرعی دارند و پس از دوران های معتنابهی که دیگر آن تعالیم مجری نبود به آمدن شریعت جدید اقدام شود و بنیان تازه ای گذارده شود. بعد از عبدالبها می پرسد)ص27(:

“… چگونه می شود که شخص نبی و رسول ظاهر شود و برهان اقامه نماید و احکامی از جانب خدا بیاورد که عباد را از وادی ضلالت و جهالت نجات داده به جنب عرفان و ایقان رساند هنوز احکام او را کسی نشنیده و بموقع اجرا نرسانیده دیگری بیاید احکامش را نسخ نماید و متمسک به بعضی از کلمات و عبارات متشابه کتاب بیان باشد در صورتی که خودش نتواند احکامی بیاورد… ”

آنگاه عزیه سخنان بهاءالله را در مورد انگیزه اش برای نسخ بیان نقل می کند که داستان جالبی است و به خواندنش می ارزد. او از بهاءالله نقل می کند که روزی در عالم نورانیت و مکاشفه باب را دیده که مثل بچه ای که برای خوردن شیر مادرش گریه و زاری می کند به دست و پای او افتاده و از او خواسته که احکام او را در بیان نسخ ننماید!

او هم تحت تاثیر واقع شده خواسته او را اجابت می نماید و جز چند مورد که عمل به آنها برای عاملین، شاق بوده احکام بیان را نسخ نمی نماید!! عبارات عزیه چنین است:

“در ظرف این مدتی که مشق این کار را می کرد و نتوانست ترتیب اثری دهد پس از آنکه دید دروغش مکشوف و کذب ادعایش آشکار می گردد به مرده کالقرده خود گفت که نقطه بیان را در عالم نورانیت ملاقات کردم چون طفل رضیعی که برای ثدی ام خود ضراعت و زاری نماید که احکام بیان اورا نسخ ننمایم من هم بر او رحم آورده احکام کتاب او را نسخ ننمودم مگر چند حکم از محرمات و منکرات او را چون بر عاملین، ترک آنها شاق بود استعمال آنها را جایز شمردم و این اشعار را در این مقام انشاد نمودند:

بیان از من شده صادر منم بر نسخ او قادر کنون بر وی شدم آمر چرا)؟) کاو (که او) شد مرا ساجد!”

آنگاه با شگفتی همه منصفان عالم را مورد خطاب قرار می دهد که:

” یا معاشر المنصفین ببینید و بشنوید که این مدعی شمس حقیقت چه می گوید؟

اشهدکم بالله هیچ شخص با شعور، چنین سخنی می گوید و چنین ادعائی می نماید؟!

اگر نقطه بیان از جانب خدا، و احکامش متبع بوده، تو چه می گوئی؟!… چه بسیار عجب است که از گفتن این عبارات خجالت نکشیده اید. بالجمله عقل سلیم و ذهن مستقیم حکم می کند که قبل از انتشار احکام سابق و اجرای امر اول چنین دعوائی باطل و از درجه اعتنا و اعتبار ساقط است مگر آن کسی که اول آمد نعوذ بالله دعوایش دروغ و صرف برهانش کذب محض بوده است و الا بعد از تصدیق امر او و قبول برهان او نمی تواند در زمره آنان که یومنون ببعض الکتاب و یکفرون ببعض باشد… ” (ص و 28-27)

سپس می گوید مطابق نصوص بیان باید اتفاقات عدیده ای حادث شود و بعد از ازل که جانشین باب است اوصیای دیگر به عدد حروف حی (نوزده) بیایند و در راس هر شصت و شش سال یک نفر بیاید و بعد احکام بیان توسط شهدای بیان اجرا گردد و بعد دوران فترت و تاریکی و ظلمت و ظلم و غوایت فراگیر شود تا آنکه دوباره ی الطاف غیبیه الهیه به جوش و خروش آید و آن شمس مشرق یزدانی از افق این عالم طالع گردد… :

“… گویا آن نور چشم ندیده است آیات الهی و بینات نامتناهی را که همه آنها نصوصی است ظاهر و باهر بر خلافت و وصایت حضرت ثمره و در اکثر از آنها تصریح شده به دوام و بقای دین بیان و نصرت و ترویج آن بدست آن حضرت و مزایای ظاهره بعد از آن حضرت و بسیاری از واقعات و اتفاقات دیگر که هنوز آنها به عرصه ظهور و بروز نرسیده ولی بدون شبهه وعده الهی خلف نشده خواهد رسید و از جمله آنها ارتقای مناهج بیان و انتشار احکام آن و ذکر ادلاء حی و مرایائی که پس از حضرت ثمره باید بیایند به عدد نوزده و در رأس هر شصت وشش سال یک نفر پس از آنها اجرای احکام بیان با شهدای بیان خواهد شد و بعد از آن دین و احکام بیان چون دین اسلامیان و احکام قرآن درک زمان فترت خواهند کرد و بلیل الیل دچار خواهند گردید بعد از آنکه بواسطه طول لیل و کثرت بعد از مطلع شمس بیان ظلمت جهل و نادانی عوالم انسانیت را فرو گرفت و غمام غفلت ظلمانی نقاب حجاب بر چهره ی شاهد ظهور انداخت ابالیس ظلم و عدوان از بیغولهای جهل و ضلالت بیرون آیند و گرفتاران زمان فترت، به غفلت و غوایت راهنمائی نمایند چنانچه از قبل در فرقان ظهور نقطه بیان را در چنین عصری وعده داده بودند که به یملاء الله الأرض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً در آن اوان، محض بروز عنایات خفیه طمطام الطاف غیبیه الهیه بجوش و خروش آید آن گوهر گرانبها از صدف هویت برای هدایت و تربیت عباد به کسوت بشر نماید و آن شمس مشرق یزدانی از افق این عالم طالع و تابان گردیده تجلی فرماید… ”

بدین ترتیب و براساس بیان، هم داعیه نسخ بیان، باطل است و هم داعیه من یظهری بهاءالله.