تشکیل کشور غاصب اسرائیل، در زمان حیات شوقی افندی، با جریانات جالبی شروع شده بود. ژوئن 1922 م چرچیل نوشتهای منتشر کرد به این مضمون که دولت انگلستان در صدد است یک کانون ملی یهود در فلسطین بنا کند. در پی این اعلام، مسلمانان، سخت معترض شدند و موج جدیدی از اعتراض به راه افتاد؛ به ویژه رفتار صهیونیستها با مسلمانان که سبب شد عواطف آنان جریحه دار گردد و حتی کار به سازمان ملل هم کشیده شد. 2 آوریل 1947 م این مطلب در جلسه عمومی سازمان ملل مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت و کمیتهای مخصوص رسیدگی به مسأله فلسطین تشکیل شد. هنگام بررسی گزارش کمیته، ماهیت گروهها و دولتهای مختلف و موضعگیریها و چهره واقعی آنان – از جمله بهائیان – مشخص شد. 14جولای 1947م، شوقی افندی در نامه ای به رئیس کمیسیون مخصوص سازمان ملل متحد نوشت:
… موقعیت بهائیان در این کشور، تا حدی منحصر به فرد است؛ زیرا در حالی که اورشلیم، مرکز روحانی عالم مسیحی است، این مرکز اداری کلیسای روم، با هیچ یک از مذاهب دیگر دیانت عیسوی نمیباشد و نیز، هر چند اورشلیم در نظر مسلمانان نقطهای است که یکی از مقدسترین مقامات اسلامی در آن قرار دارد، مع ذالک اعتاب متبرکه ی دیانت محمدی و مرکزی که برای ادای فریضه ی حج بدانجا میروند، در سرزمین عربستان است، نه در فلسطین. تنها یهودیان هستند که علاقه ی آنها نسبت به فلسطین تا اندازهای قابل قیاس با علاقه ی بهائیان به این کشور است؛ زیرا که در اورشلیم، بقایای معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبی و سیاسی آنان بوده است….. (1).
تأمل در محتویات نامه به خوبی بیانگر علاقه بهائیان به روی کار آمدن حکومت صهیونیستی است. اینکه شوقی افندی تصریح میکند: “عده زیادی از پیروان ما، از اعقاب یهودیان و مسلمین بوده” یکی از بزرگترین حیله های او در جلب توجه بیش از پیش یهودیان به شمار می رود؛ در حالی که حداقل ده قرن، اجداد و آبای سران بابیت و بهائیت، همگی مسلمان بوده اند و تمام بهائیان – به استثنای تعدادی انگشت شمار- در آن ایام، از خانواده مسلمانان محسوب می شدند. (2).
پس از اینکه در14 می1948 م، انگلستان به قیمومیت در فلسطین پایان داد و همان روز، شورای ملی یهود در تلآویو شکل گرفت و تشکیل دولت غاصب اسرائیل اعلام شد.
چند ساعت بعد، ترومن (رئیس جمهور وقت آمریکا) هم این دولت غاصب را به رسمیت شناخت. (3).
شوقی افندی (چهارمین رهبر بهائیان(، در دیدار با دولت اسرائیل، مراتب دوستی بهائیان را نسبت به اسرائیل بیان کرده و آمال و ادعیه ی آنان را برای ترقی و سعادت اسرائیل اظهار کرد. وی در لوح نوروز 108 بدیع، نظر جامعه ی بهائیت را درباره ی تأسیس کشور اسرائیل به صراحت ابراز میدارد:
… مصداق وعده ی الهی به ابناء خلیل و وارث کلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در ارض اقدس مستقر، و به استقلال و اصالت آیین متینه به مرکز بین المللی جامعه ی بهائی مرتبط به استقلال و اصالت آئین الهی مقر، و به ثبت عقدنامه ی بهائی و معافیت کافه موقوفات امریه در برج عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریه بنای بنیان مقام اعلی از رسوم دولت و اقرار به رسمیت ایام تسعه متبرکه محرمه موفق و مؤید…. (4).
تشکیل دولت اسرائیل، از نظر بهائیت و بنا به قول شوقی افندی، یک وعده الهی بوده است که حسینعلی و عباس افندی به آن بشارت داده بودند! این روابط دیرینه، به خوبی از زبان رئیس جمهوری اسرائیل غاصب، هویدا می شود وی هنگامی که از رهبران صهیونیسم بوده و یهودی کردن فلسطین را دنبال می نمود، با عباس عبدالبهاء ملاقات و مذاکره ای داشته که از چنین ملاقاتی با خشنودی و رضایت یاد می کند؛ در حالی که می دانیم، آن روزها میان صهیونیسم و انگلستان از یک سو، و مردم مسلمان عرب از سوی دیگر، منازعات شدیدی بروز کرده بود. این، تنها بهائیان بودند که از یک سو با انگلستان و از سوی دیگر با کارگزاران یهودی در فلسطین روابط نزدیکی داشتند؛ از این رو، بیان شوقی افندی در نامه به رئیس کمیسیون قضیه ی فلسطین، از روی سیاست و محافظه کاری بوده که اظهار بیطرفی نسبت به کمیسرهای انگلیسی در فلسطین کرده است. او به خوبی می دانست که اگر مسلمانان عرب روی کار آیند و حکومت فلسطین را از دست انگلیس خارج کنند، بی تردید، شبکه ی بهائیت را – که دارای همه نوع همکاری با آنها بودند – نابود خواهند کرد و وجود آنان را – به دلیل نسخ اسلام و ادعای پیغمبری و کتاب جدید و خدایی از سوی رهبران بابیت و بهائیت – به هیچ وجه تحمل نخواهند کرد و حاضر به هم زیستی با آنها نخواهد بود؛ به ویژه آنکه مهر سرسپردگی به بیگانه بر پیشانی همه ی رهبران آنان نقش بسته بود؛ زیرا مسلم است تنها مسلمانان عرب بودند که حاضر به هیچگونه مصالحه- و حتی زندگی مشترک سیاسی- با یهودیان مهاجر نبودند. در برابر، برای موفقیت بهائیان زمینه ی مساعد فراهم بود و آنان از لقب “سر” و حمایت بیچون و چرای انگلیسیها برخوردار بودند. از الواح و نامه هایی که عباس افندی- در عظمت امپراطوری انگلستان و تجلیل از موقعیت حاصل از استعمار فلسطین و استقرار نیروهای انگلیسی نوشته- نمیتوان بی اعتنا گذشت.
بهائیان به همه این مسائل توجه داشته اند که ظواهر اسلامی را در سرزمین فلسطین رعایت میکردند؛ در نماز جماعت و جمعه شرکت می کردند و به هیچ وجه به یاران خود اجازه ی تبلیغ در سرزمین فلسطین نمی دادند. منافع بهائیت تنها در صورتی می توانست محفوظ بماند که یا انگلستان به استعمار خود در فلسطین ادامه دهد یا صهیونیسم به عنوان حافظ منافع انگلستان و میراث خوار استعمار روی کار آید. در غیر این صورت، مرکز- به اصطلاح- جهانی بهائیت، دیر یا زود، به دست مسلمانان عرب و به عنوان مرکز جاسوسی و دشمنی صریح با منافع ملی مسلمانان، برچیده میشد؛ از این رو، بهائیان در فلسطین و کشور اسرائیل برخلاف مصالح صهیونیسم سخنی نگفتند و در مسیر تحکیم روابط خود با صهیونیسم حاضر به همه گونه همکاری شدند. (5).
1) افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص560، نشر مهرفام، چاپ دهم، 1382ش.
2) سید محمد باقر نجفی، بهائیان، ص 664، نشر مشعر، پاییز 1383، چاپ اول.
3) ژرژ پنجافسکی، تاریخ خاورمیانه، ص 342 (به نقل از تاریخ جامع بهائیت، ص 561(.
4) شوقی افندی، توقیعات مبارکه، ص290، تهران مؤسسه ی ملی مطبوعات امری بدیع 125.
5) سید محمد باقر نجفی، بهائیان، ص 670.