یکی از صاحبدلان که به صورت و سیرت ممتاز بود در گوشهای نشسته و شکایت آغاز کرده و زبان به طعنه گشوده – پروندهای از ذم دانشمندان باز نمود؛ که در این عصر دانشمندان رهبانیت را بر اجتماع و سکوت را بر مناظره ترجیح دادهاند با اینکه در خبر است از خواجه عالم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که چون در امت من بدعت و دین سازی پیدا شود بر دانشمندان است علم خود را ظاهر سازند و اگر کوتاهی نمایند از رحمت ایزد تعالی دور افتند – چون رشته سخن به اینجا کشید به منظور پاس سپاس نعمت دانشمندان خاموش نشستن را طریق مروت ندانستم که (من لم یشکر الناس لم یشکر الله) شمشیر کلام از نیام بیرون کشیدم و گفتم دانشمندان گفتهاند دانا طبله عطار است خاموش و هنر نمای نادان چون طبل غازی بلند آواز و میان تهی – گفت استاد سخن علی ع فرماید – لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه – و سعدی شیرازی این جمله را به نظم درآورده زبان در دهان خردمند چیست – کلید در گنج صاحب هنر چه در بسته باشد نداند کسی – که جوهرفروش است یا پیلور «گفتم» «سلامت الانسان فی حفظ اللسان» گفت حفظ زبان برای روز نیاز است.
»گفتم» اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما «گفت» اینکه گفتی نه درباره اهل بدعت و دینسازان است که خار راه بنی نوع انسانند – «گفتم» «و جادلهم بالتی هی احسن» «گفت» طریق احسن بکار انداختن قلم دانشمندان است – «گفتم» دینسازان سیادانی هستند که دانشمندان را به تعب اندازند – «گفت» در خبر است از امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق که دین مقدس اسلام را دانشمندان مانند بهترین محبوبها در آغوش خود نگاهدارند و از حمله نادانان حفظ کنند مانند دم آهنگر که کوره را حرارت دهد تا چرک از رخساره آهن پاک کند «گفتم» گفتار در همه جا مؤثر نیفتد – «گفت» سکوت در همه مورد مطلوب نباشد – «گفتم» پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است – تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است؛ «گفت» فلله علی الناس حجة البالغه) «گفتم» آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است – با دوستان مروت با دشمنان مدارا، «گفت» فضل الله المجاهدین علی القاعدین درجه «گفتم» نادانان مریضند و لیس علی المریض حرج – «گفت» شیخ الرئیس گوید لا تحقر المرض الیسیر فانه کاالنار تحرق و هی ذات خرام، – «گفتم» این جمله منسوب است به سر دفتر اهل تقوی سرور اولیاء علی مرتضی صلواة الله الملک الاعلی –
دوائک فیک و ما تبصر
و دائک منک و لا تشعر
و تزعم انک جرم ثقیل
و فیک انطوی العالم الاکبر
یعنی دوای درد تو در وجود تو است نمیبینی – و درد تو از تو است درک نمیکنی – تو گمان مکن که جرم ثقیلی هستی عالمهای بزرگ در
وجود تو پیچیده شده است) «گفت» طبق کریمه (من احیا نفسا فکانما احیا الناس جمیعا – وظیفه دانشمندان است که به نشر فرهنگ پردازند و در تن مرده نادان مسیحانه روح معرفت دمند «گفتم«
ما فات مضی و ما سیاتیک فاین
قم فاغتنم الفرصة بین العدمین
اینک چه باید کرد «گفت» کتاب دزد بگیر فقیه فقید آیت الله آقای آقا شیخ علی ابیوردی اعلی الله مقامه چراغ راهنمائی و مشتبازی حزب بهائی است و برای خواص محتاج به مبین و مفسری نیست (لله در لمصنفه) ولی برای نونهالان ایران که آشنا به اصطلاح فنون برهان نیستند نیازمند به شرح است گفتم این خدمت از عهده این بیمقدار آید «گفت» (مالا یدرک کله لا یترک کله «گفتم» بر زبردستان است که عیب زیردستان بپوشانند – «گفت» (لا یکلف الله نفسا الا وسعها) «گفتم» کتاب «دزد بگیر» در چه موضوع بحث کند – «گفت» چون سید علی محمد باب و حسینعلی بهاء و میرزا یحیی صبح ازل و ابوالفضل گلپایگانی و و و حزبی در ایران به نام مهدی موعود تشکیل دادند و به منظور پیشرفت مقاصد خود – دستبردی در آیات و اخبار و احادیث مرویه از ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین زدهاند که ذهن عوام را مشوب کنند و بگویند دلیل ادعاء ما در آیات و اخبار نیز هست – شیخ علیهالرحمه دزدی ایشان را گرفته و در جزوهی مدون به طبع رسانیده و نام او را دزد بگیر گذاشته – «گفتم» مؤسس این حزب کیست – «گفت» سید علی محمد پسر سید رضا بزاز شیرازی است «گفتم» مگر از نژاد محترم سادات اینگونه عناصر فاسد پیدا میشود.
»گفت»
فرزند عمی کسیست کو را
خوی علیست و خصلت او
گر خصلت مرتضی نداری
سودی نبری ز وصلت او
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد
»گفتم» امر فرما که با زبان ساده شرح دزد بگیر نویسم «گفت» نیکو گفتی
چنان باید سخن گوید سخنگو
که باشد مقتضای حال سامع
نه در گفتش بود نفضیل عایق
نه در قولش بود اجمال مانع
بهر حال آنچنان باید سخن گفت
که باشد مقتضای حال سامع
»گفتم» این وجیزه را چه نام کنم – «گفت» مناسب، – بز بگیر شرح بر دزد بگیر است «گفتم» مناسبت بز بگیر چیست – «گفت» بدو مناسبت اول چون قرآن مجید و فرقان حمید اهل ایمان را به کریمه (یا ایها الذین امنوا) سرفراز فرماید – رئیس حزب بهاء خواسته با خدا لجاج کند به دوستانش (یا اغنام الله) این برههای خدا) خطاب نموده تو نیز این وجیزه را بز بگیر نام کن تا براعة (1) استهلال رعایت شده باشد.
»دوم» چون مرسوم دزدان این است که بته خاری به دم بز ببندند خار را آتش زنند و چون بزها در میان گله گوسپندان از ترس متفرق شوند و دزدان آنها را بربایند چون رؤسای حزب بهائی دزدانی هستند که خار شبهات به دم بعضی از نادانان بستهاند تا مانند بزها آنها را بربایند تمام شد
نسئل الله من فضله الواسع
شیخ محمد جعفر دادخواه
1) ادبا و دانشمندان در دیباچه کتاب اشاره به مقصود قبل از شروع به مقصود کند.