جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آثار الازلیه

زمان مطالعه: 4 دقیقه

ازل که صبح صادق حجم احباب بود و مرآت حاکی از جمال باب در کتاب خود می‏نویسد هو الله الحق الممتنع السلطان – سپاس بی قیاس و حمد معری از شایبه‏ی ریب و رفتار مر ذات باری تعالی را سزا است که لم یزل محسوس به حس و حرکت و فنا و زوال و عدم وجود و ظهور و بطون و عرفان و وجدان نبوده و لایزال مجسم شناخته نخواهد شد نظر نموده در شئونات انبیاء علیهم الصلوة و السلام که هیچ یک دعوی شناختن ذات خداوندی را ننموده کذلک حضرت محمدی گفتار ما عرفناک حق معرفتک جاری فرموده دعوی ادراک ذات الهی نفرموده چنانچه نص آیات کریمه و احادیث شریفه بوده نظر به سوره توحید نموده که چگونه جاری شده و نص بوده بر شناختن ذات الهی چه اگر کسی شریک با خداوند بوده (قل هو الله احد) گفته نمی‏شد و اگر شئونات بشری می‏بود (اله الصمد) ذکر نمی‏گردد و اگر تولید می‏شد و از ذات مقدس او چیزی حادث می‏گشت (لم یلد و لم یولد) اطلاق نمی‏شد و اگر با خداوند کسی مقترن و معادل می‏گشت (و لم یکن له کفوا احد) در کلام خداوندی نازل نمی‏گشت تا می‏رسد به کلمات روح و ریحان و خطایر قدس (خطیرة القدس) که مریدان میرزا حسینعلی گمان می‏کند این کلمات از سماء مثلیت بهاء و خلفایش بدعا نازل شده و اکنون می‏فهمیم که آنها را ازل از کتب اسلامی اقتباس و استعمال کرده بعدا بهاء و عبدالبهاء و شوقی از کلمات او استراق نموده به کاسه لیسی ازلی که این قدر دشنامش می‏دهند مفتخر شده‏اند – قوله هو الحق المستعان هنگام روح و ریحان و عز و امتنان در مواقع جلیان تجلی الهی است افئده خویش را مستشرق به شوارق قدس الهی نموده و ارواح و انفس و اجساد روح خود را به دین میاه احدیت زنده نمایند و از حظایر قدس ربانی ریان شده به میاه سبحانی شاداب شوند زیرا که جلیان حقیقت از افق لن ترانی طالع و ساطع گردید و تجلیات عظمت از مطالع لن یعرف و لن یوصف

لائح و لامو گشت! هر ذره روحی پدید آورد و هر شیئی ریحانی از مواقع تجلیات آشکار گردانید – تا می‏رسد به عربیهای ذیمی قوله لما النور تجلی و الامر قد دنی و رجع الی اله کل واحد و استرجع الیه ما خلق و ما من اله الا اله و له الملک و بیده الامر یفعل ما یشاعو هو الحکیم الخبیر – تا آنجا که به شیطنت برادر خود بهاء اشاره کرده می‏گوید ای دوستان دایره‏ی فضل و محبان مطالع عدل در این ایام که شاهین در پرواز و عنقای نفس در سوز و گذار است سمندر وار بر گرد آتش عدل گردیده خود را در سبیل محبت و مودت از غیر محبوب محترق سازند چه اگر بدین نار حقیقی مضطرم نشده هر آینه از لقای حقیقت محبوب محجوب خواهند شد اقوال مضریه سبب احتجاب نباشد و اشارات کاذبه مؤتفکه باعث بر ابتعاد نگردد چه شیطان رجیم از تلبیس خود از حق محجوب گشت و به خودبینی و غرور جاهلیت از آدم روحانی محتجب گردید و هر آنکه خود بینی در عوالم خود نموده محتجب از مواقع تجلیات الهی گردید – الی آخر ما قال و نیز در توقیعی لاشه‏ی انانیتش گرم شده مواعظ سابقه‏ی خود را فراموش کرده مثل برادرش بهاء یک دفعه از حضیض نیستی به اوج هستی متمایل شده چنین می‏گوید هو المرهوب المستعان آفتاب حقیقت معنوی در افق اوج ازلیت در استطاع و اشراق است و کواکب عز و عظمت حقیقی الهی در فوق سماء رفعت و احدیت در شعاع و التیاق (در هر صورت دعوای الوهیت مکنون است چه او بدوا به لقب ازل و وحید ملقب بوده است) دنباله‏ی این توقیع می‏کشد به طعن بر بهاء و اتباعش و تشویق تبعه‏ی خود در آنجا که می‏گوید از وساوس شیطانی گذشته و از دسائس ظلمانی رهیده و چون ظلمتیان در و دادی ظلمت و حیرت نیست نگردید ذلکم ما یوصیکم به یومئذان انتم فی ایامه تتفکرون الحمد که حضرت باری تقدس و تعالی چون شما مستبصران را در ارض وجود موجود فرموده زشت و زیبا را درک نموده نور و ظلمت را مشاهده می‏نمایند ایقظ و امن مثلکم عن رقده لعلکم بآیات الله یوم العدل لترزقون هر نفس به متاع دانی خود مغرور گشت و از لقای حق محتجب گردید و دور از لحظات قرب ماند چون در ذات او خودبینی و غرور بود از این سبب جلیان الهی در نفس فنای او (یعنی فانی!) هویدا نگشت و فوأد ذات او رخشان نگردید و ظلمت با او معروف گردید و در حجباب افکیه‏ی خود مستحجب گشت و در ظلام موتفکات خود در ابتعاد ماند و تجلیات ربانی در نفس و فوأد او ظاهر نگشت و نفخات سبحانی در ذوات و روح او باهر نگردید (همه‏ی اینها

مرادش بهاست) لذالک خداوند عادل دوستان خود را بیدار فرمود و محبان خویش را از ضلالت رهائی بخشود (مرادش مریدان خودش است با پیروان باب که گویا آنها در هدایت بوده و تبعا بهاء در ضلالت و حال آنکه به قول آقای نیکو شیر زرد برادر پلنگ است – و من فرقی که هست بین آن دو برادر صلح و بین این دو برادر جنگ است) اکنون اگر بخواهیم اغلاط فارسی و عربی این میرزا را توضیح دهیم همچون اغلاط و لغزشهای کلمات آن میرزا رشته را از دست گرفته یک وادی خواهد افکندمان که تا جهان باقی است از آن وادی برنیائیم و مثنوی هفتاد من گذشته هفتصد هزار من کاغذ خواهد شد لذا از لفظ گذشته همین قدر می‏گوییم در معنی قدر خردلی بین بیان این دو برادر فرق و امتیاز نیست زیرا هر یک دیگری را شیطان و ظلمانی و خود بین و مغرور و کذاب و جعال و خائن و مضر خوانده و تا این حد بنده کلام هر دو را تصدیق دارم و مؤمن به هر دو هستم ولی در اینکه هر یک می‏خواهد ثابت کند که او شیطان است و من رحمن و گویا من از دامن خدا افتاده‏ام و همه حقائق با من است این یکی قابل قبول هیچ آدم با شعوری نبوده و هر دوی آنها در صقع واحدند مگر اینکه انصاف اقتضاء دارد که برخلاف تصور اغنام بهاء بگوئیم ازل نسبتة بافهم‏تر و خوش عقیده‏تر بوده و به قدر بهاء و اولادش خودپسند و متجری بر دینی نبوده و از این رو بر ضد وطنخواهی و ایرانیت هم سخنی نگفته و ضروری نزده است.