جوابی که بر مندرجات مرقومهی آقای شهاب دادهاند این بود که گفتهاند این مراسله را (آواره) تنظیم کرده و به نام شهاب برای ما فرستاده! این است مدرک حضرات که حتی خط را تمیز نمیدهند عجبا آیا فکر نمیکنند که برای آواره این اقدام چه ثمر دارد؟ و آیا جواب مسائل باید همین باشد که آن را حسن ننوشته و حسین نوشته؟ بلی از بس خودشان به این گونه تقلبات عادت کردهاند و مقالات خود را به نام دیگران تمام کرده و خود در پردهی خفا و ریا مستور شدهاند مردمان صریح اللحن یکرو را هم به خود قیاس میکنند.
حکایت حضرات همان حکایت رقص در تاریکی است که هر چه را به هم بافته و در خلوتخانهها القا به مردمان بیخبر نمودهاند آن را مدرک معلومات و نفود خود میدانند و به محض اینکه شخص مطلعی به میدان آمد به اطاق هفتم گریخته درها میبندند و هر دم به هم تاکید مینمایند که این شخص بر مذاکرات ما و کتب و الواح و متحد المالها و جریان امور ما مطلع نشود و نیز سخنان صحیح را اولا سعی دارند که در تحت مطالعهشان در نیاید و حتیالمقدور میکوشند که به گوش اتباع نخورد ثانیا فقط به تکرار اینکه عجب عجب چگونه این را آن شخص نوشته و مطلع شده! برگذار مینمایند و اگر کسی است که چندان از او ترس ندارند به هتاکی و فحاشی قیام مینمایند و هر تهمت و افترائی را بر او جایز میشمرند و اگر ترس دارند عذرشان این میشود که ما اگر طرف صحبت شویم و جواب گوئیم امنیت نداریم در حالتی که به کرات کسانی طرف شدهاند که کمال امنیت و اطمینان به ایشان دادهاند.
در عوض اینکه آن شخص بدگوئی کند ایشان به بداخلاقی و تمسخر و هو و جنجال قیام کرده و مطلب صحیح را از میان بردهاند و بالاخره چون دلیل صحیح و مدرک درستی ندارند و مذهبشان به هزار عیب شرعی و عرفی و عادی آلوده است همیشه این عذر و بهانه را دستاویز کرده مصداق (فرت من قسوره) را در حق خود ظاهر ساخته است.
با وجود این باید در حق این بیچارگان دعا کرد که از این اوهام خلاص شوند و از این تعصب نجات یابند و از لجاجت بگذرند و بیش از این وسیله و آلت نفاق نشوند.
یک نکتهی غریب
در این چند ساله که مرا مخالف خود شناختهاند اولا اگر بگویم چه
کسان در صدد قتل من برآمده و چند دفعه تا پشت خوانگاه من آمده و نتوانستهاند کاری بسازند البته نه صلاح من است نه آن اشخاص نه اوضاع مملکت لهذا درصدد ذکر آن نیستم ولی همین قدر میگویم که اگر من محفوظ ماندهام برای دو مطلب بوده.
اول اینکه قبل از نشر کشف الحیل نگذاشتم بفهمند که فی الحقیقة مخالفت من تا چه اندازه و راجع به چه قسمتها است و حتی به بعضی مراسلات طفرهآمیز سرهای سران را بستم و بعد از نشر کشف الحیل چون صدای من به قسمتهای عمدهی از شرق و غرب رسید و کتاب کشف الحیل در تمام اقطار ایران و هند و مصر و حتی اروپا منتشر شد دیگر حضرات نتوانستند نوایای خفیهی خود را در حق من انجام دهند و الا کار خود را میکردند و نام آن را هم معجزه بها میگذاردند.
ثانیا پس از اشاعهی کتاب کشف الحیل نه تنها خسارات مادی بر من وارد کردهاند که قسمت عمدهاش در بغداد و بمبئی هنوز در تحت محاکمه است و قسمتی هم در کاشان از محاکمه بیرون آمده به کم و زیادی خاتمه یافته و مییابد و قسمتی نیز اساسا با داشتن مدارک و اسناد ترک کردم زیرا به محاکمه ارزش نداشته (1) به علاوه عمده سعی ایشان این بوده که هر قدر ممکن باشد کتب و الواح و مدارک را از چنگ من بیرون آورند چنانکه یک بسته بزرگ از مراسلات و الواح که تماما مدارک تاریخی است در مصر در نزد شیخ فرج کرد سپردم و با همه احتیاطی که داشتم زمزمه مخالفتم به گوشش رسید و چهار سال است هر قدر نوشتم بفرست نفرستاده و همچنین مقداری از کتب و الواح و مراسلات من در کاشان است که هنوز به دست نیامده و شاید آخر هم بدون مراجعهی به عدلیه به دست نیاید و باز هم همان شخص یا شخصه به حیله و خدعه چند در منزل من وارد شده پس از رفتن او دیدم یک کتاب الواح که آثار بها در آن بود از آن آثار عجیب و غریبی که خیلی مضحک و مسخره است و حضرات همیشه به حفظ آن میکوشند که به دست کسی نیفتد و طبع و نشر نشود آن را سرقت کرده
و به کاشان برده و حتی بعد دانسته شد که ابتدا تصمیم بر تسمیم من داشته و موفق نشده است اکنون از اهل انصاف میپرسم آیا اینها طریقهی مذهب است
آیا امر حق محتاج به این همه تقلب و تصنع است.
کدام مذهب در دنیا به این وسائل ترویج شده؟
کدام مذهب است که هر روز عدهی بر مفاسد آن آگاه شد از آن کناره کرده باشند و رئیس به دشنام و فحاشی در حقشان قیام کرده باشد؟ و به جاسوسی و راپرتچیگری کفر و ایمان کسان را بدست آورده باشد.
از این رفتار به خوبی ثابت میشود که حتی مبادی اخلاقی و اجتماعی که میرزا عباس افندی آقا پیشنهاد کرده دام فریبندگی است اگر نگوئیم دستور از جاهای دیگر داشته.
مثلا اگر او که میگوید حب وطن امری موهوم است آیا کسانی که این سخن را تمجید میکنند واقعا در وطن خود نیز این سخن را ترویج مینمایند؟
خدا میداند اگر در وطن ایشان یک نفر تفوه به این سخن کند و بدانند مؤثر میشود دهانش را به هم میدوزند.
آیا کدام مضرت برای ایران بدتر از همین تعلیم است؟ بلی این حرف برای کسانی که علاقه به استقلال ایران ندارند و میل دارند هر چه زودتر وسائل کامروائی ایشان فراهم شود خوب است ولی برای هر کس که کمتر علاقهی به این آب و خاک و آزادی و استقلال و سیادت خود دارد و مایل نباشد که در تحت قیادت دیگران و اسارت و بندگی واقع شود حق دارد که با مذهبی که این تعلیم را میدهد تا آخرین نفس مقاومت نماید عجبا چگونه است که در هر مملکت از ممالک دنیا اگر قومی یافت شدند که مرامشان مخالف مصلحت مملکت است به دولت و ملت حق داده میشود که به دفع فساد آنان مبادرت کنند و نوبت به ملکت ما که رسید باید هر مزخرفی همین که در جامهی مذهب درآمد آن را گوش بدهیم؟
یا للعجب افندی در کلماتش میگوید باید تحری حقیقت لازم کرد و بهائیان به هر کس میرسند اول سخن ایشان این است که در مسائل تحقیق لازم است نه تقلید اما همین که کسی خواست تحقیق کند در اینکه آیا اساسا امر بهائی مسلک است یا مذهب؟ آیا رئیس ایشان چرا همه ساله به اروپا سفر میکند و یک دفعه به هند و افغان و ایران و ترکیه سفر نمیکند؟
آیا این رئیس که میگوید این دین را فقط برای تربیت ایرانی
آوردهام چرا مطالب خود را نمیآید برملاء در مجامع علماء و وزراء و شاه و گدا بگوید.
اگر میگوید میترسم مربی و معلم روحانی که ترس از جان خود دارد اصلا خیلی بیجا میکند که دم از این مقامات میزند یا اینکه اگر کسی گفت من باید تحقیق کنم که آیا الواح وصایائی که نسبت به عباس افندی میدهند از اوست یا آن را ساختهاند اگر ساختگی نیست چرا با گفتار سابق خودش و پدرش مخالف است و کدام دینی است که هنوز تشکیلاتش به پایان نرسیده آن را نسخ کنند و تشکیل دیگر بدهند و بالاخره هر کس دم از تحقیق از هر مطلبی زد به جای اینکه او را جواب گویند و قانعش کنند شمشیرهای تکفیر کشیده به سرعت برق به هم خبر میدهند که آقای رئیس فرمودهاند با این شخص ملاقات جایز نیست گوش به سخنان او ندهید که او مرتد و کافر و مفرض و ناقض ووو شده و به طوری در را میبندد که دیگر اینجا اصلا تحقیق حرام میشود گویا تحری حقیقت مقصود همین است که هر مزخرفی که آقا میگویند همه خواه مرکز فساد و خواه محور اصلاح در همه حال گوارای دیگران باشد و چنانکه گفتیم عجالة این کلاه به اندازهی سر ایرانی نیست و ایرانی باید اگر حیات و استقلال خود را میخواهد در این موضوع خیلی هشیار و بیدار باشد و حتی هوس نکند که ببینم چه میگویند چه که دزد هرگز نخواهد گفت من آمدهام کلاهت را بربایم بلکه همیشه به صورتهای حق به جانبی و حتی با نغمهی امانت و درستی و انتقاد از سرقت و خیانت جلوه خواهد کرد.
1) پوشیده نماند که تمام حقوق مادی من در دست بهائیان با سعایت خود شوقی تضییع شد یک هزار و چند صد جلد کواکب الدریه در مصر نزد محمد تقی اصفهانی و مانند آن در بغداد نزد عبدالرزاق عباس ماند و به هیچ وسیله ممکن نشد که یک جلد از آنها جنسا یا نقدا به من بازگردد و اگر جلدی سی ریال هم محسوب شود سه هزار نسخه فی نود هزار ریال خسارت بردم.