صورت حال چنین مینماید که اینگونه سخنان متضمن یک لطائف ادبی و مطایبات فارسی و عربی بوده و مدرک و ملاک برای معرفت یک قوم و اساس یک مذهب نتواند شد حق هم این است که در بیشتر مواقع آن گونه سخنان از در هزل ادا شده و راستی در هر گفتار مراد این نبوده که آیه تأویل شود مگر اینکه این گونه شوخیها برای رئیس و دعاة یک مذهب بیمورد است خصوصا اگر مصداق جدی هم در بعضی جاها پیدا کرده باشد بلکه باید گفت اگر فی الحقیقه به همان شوخی هم قناعت شده بود باز معایب بسیاری را در بر داشت چنانکه معایب آن دیده شده که در افراد ساده لوح اثر بخشیده و نتیجه آن شده که هزاران عمل نامشروع به نام شئون و حدود مذهبی مجری شده و میشود تا به حدی که نگارنده در مدت نه سال اخیر که کاملا محرم اسرار شده بود در هشتاد و چهار مرود مصداق جمع الشمس و القمر بدان معنی که حضرات بعضی را به طور شوخی و بعضی به طور جدی تأویل میکردند با حواس ظاهرهی خود احساس نموده است و یقین کرده است که اگر از ابتداء هم شوخی بوده کم کم صورت جدی و عملی به خود گرفته زیرا بشر هر چه را به هوی و هوس نزدیک است به قدری زود طرف قبولش واقع میشود که یک کلمه شوخی برای مدرک شدن آن کافی است خصوصا اگر آن شوخی از زبان یک نفر نمایندهی یا رئیس مذهبی صادر شود و حتی اگر بداند مزاح بود او برای اجرای مقصد خود حمل
بر جد مینماید پس شوخی آن هم مدرک میشود برای سوء مبادی و سوء تعلیم و سوء اداره یک امر اعم از مذاهب یا امر دیگری از امور اجتماعی تا چه برسد به اینکه هزاران عمل سوء دیده شده باشد که حتی استدلال بر محسنات آن شده است و یا قیاس به اعمال و عقاید طاهره و قدوس و عنوان کسر حدود مقیاس گرفته شده باشد چنانکه خود نگارنده پس از آگاهی بر اعمال مبلغین عموما بدون استثناء و اطلاع بر روش و رفتار میزبانهای ایشان و محرمیت کامل در طی یکی از مواقع هشتاد و چهارگانه نهانه از مبلغهی پرسیدم که آیا این تأویلات عملی که بر آیهی کریمهی (و جمع الشمس و القمر) ظاهر میشود جزو اصول مذهب و مورد رضای جمال مبارک است یا امری خود سرانه و جزو معاصی و یا اقلا مجهول الحال است؟ پس از آنکه از این سئوال اظهار حیرت و کراهت کرده گفت ما شما را آگاهتر از اینها میدانستیم و تصور خشکی و تقدسهای بیمورد در حقتان نمیکردیم و او را قانع کردم به اینکه من زادهی اسلامم و این گونه امور در نظرم قبیح مینماید و نسبت به شما که زادهی این امرید و پروردهی بهائیت و مطلع بر اسرار و جزئیات آن مبتدی و کم اطلاعم و باید حقیقت هر چیز را دانسته با فراغت حال و بال بدون وسوسه نفس و خوف و هراس رهپیمای آن مرحله شوم گفت چیزی که میدانم این است که بعضی امور گفتنی نیست و فهمیدنی است زیرا از گفتن آن فساد زاید و از نهفتن صلاح بپاید و برهان بر این قضیه آنکه در ابتدای امر که جمال مبارک در بغداد تشریف داشتند شیخ وفا که نخستین مبلغ باصفا و جاننثار آستان بهاء بود بیحکمتی کرد و به هر جا رسید خواست تأویل آیه و جمع الشمس و القمر را عملی سازد حتی به بعضی خاندانها گفت که من از طرف جمال مبارک مأذون بلکه مأمور این کارم! چون در میان هر قوم اهل غیرت و تعصب هم پیدا میشود خصوصا کسانی که تازهاند و هنوز شجرهی ایمان و ایقان در وجودشان ریشه نبرده و از عقائد سابقه دل نبریدهاند لهذا بعضی از آنگونه احباب تازهی کم اطلاع شکایت نزد جمال مبارک بردند که این مبلغ چنین میگوید و چنان میکند جمال مبارک فرمودند شما بروید من او را نصیحت میکنم سپس جمال مبارک شیخ وفا را صدا کرده فرمودند هر چند حضرت طاهره و قدوس سد بزرگی را شکستند ولی باید تخمه را آهسته چنان شکست که صدا نکند زیرا اگر صدای تخمه به گوش کسی خورد خواهند گفت کار رذلی کرده که صدای تخمه شکستن خود را
به گوشها رسانده از آن به بعد رویه به دست مبلغین آمد. آنگاه همان مبلغه ماهرهی باهره گفت شما دیدید که باز هم در این دوره به سبب بی حکمتیهای فاضل فروغی و حضرت ایادی! (ابنابهر) چه فسادی در یزد و اصفهان تولید شد و جان صد نفر احباب فدای اعمال آنان گشت؟ مجملا از بیان کثیر البرهان آن امة الرحمان (کنیز خدا) و فائزه به لقای سبحان! (یا شیطان) دانستم که جمع شمس و قمر بلکه قمر و قمر ذاتا در کیش بها مذموم نیست و اگر مذهبی هست فقط در اشاعه و نشر آن است و باید از این جهت آسوده و فارغ نشست.