جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توفیق بین هزل و جد

زمان مطالعه: 3 دقیقه

صورت حال چنین می‏نماید که اینگونه سخنان متضمن یک لطائف ادبی و مطایبات فارسی و عربی بوده و مدرک و ملاک برای معرفت یک قوم و اساس یک مذهب نتواند شد حق هم این است که در بیشتر مواقع آن گونه سخنان از در هزل ادا شده و راستی در هر گفتار مراد این نبوده که آیه تأویل شود مگر اینکه این گونه شوخی‏ها برای رئیس و دعاة یک مذهب بی‏مورد است خصوصا اگر مصداق جدی هم در بعضی جاها پیدا کرده باشد بلکه باید گفت اگر فی الحقیقه به همان شوخی هم قناعت شده بود باز معایب بسیاری را در بر داشت چنانکه معایب آن دیده شده که در افراد ساده لوح اثر بخشیده و نتیجه آن شده که هزاران عمل نامشروع به نام شئون و حدود مذهبی مجری شده و می‏شود تا به حدی که نگارنده در مدت نه سال اخیر که کاملا محرم اسرار شده بود در هشتاد و چهار مرود مصداق جمع الشمس و القمر بدان معنی که حضرات بعضی را به طور شوخی و بعضی به طور جدی تأویل می‏کردند با حواس ظاهره‏ی خود احساس نموده است و یقین کرده است که اگر از ابتداء هم شوخی بوده کم کم صورت جدی و عملی به خود گرفته زیرا بشر هر چه را به هوی و هوس نزدیک است به قدری زود طرف قبولش واقع می‏شود که یک کلمه شوخی برای مدرک شدن آن کافی است خصوصا اگر آن شوخی از زبان یک نفر نماینده‏ی یا رئیس مذهبی صادر شود و حتی اگر بداند مزاح بود او برای اجرای مقصد خود حمل

بر جد می‏نماید پس شوخی آن هم مدرک می‏شود برای سوء مبادی و سوء تعلیم و سوء اداره یک امر اعم از مذاهب یا امر دیگری از امور اجتماعی تا چه برسد به اینکه هزاران عمل سوء دیده شده باشد که حتی استدلال بر محسنات آن شده است و یا قیاس به اعمال و عقاید طاهره و قدوس و عنوان کسر حدود مقیاس گرفته شده باشد چنانکه خود نگارنده پس از آگاهی بر اعمال مبلغین عموما بدون استثناء و اطلاع بر روش و رفتار میزبان‏های ایشان و محرمیت کامل در طی یکی از مواقع هشتاد و چهارگانه نهانه از مبلغه‏ی پرسیدم که آیا این تأویلات عملی که بر آیه‏ی کریمه‏ی (و جمع الشمس و القمر) ظاهر می‏شود جزو اصول مذهب و مورد رضای جمال مبارک است یا امری خود سرانه و جزو معاصی و یا اقلا مجهول الحال است؟ پس از آنکه از این سئوال اظهار حیرت و کراهت کرده گفت ما شما را آگاه‏تر از اینها می‏دانستیم و تصور خشکی و تقدس‏های بی‏مورد در حقتان نمی‏کردیم و او را قانع کردم به اینکه من زاده‏ی اسلامم و این گونه امور در نظرم قبیح می‏نماید و نسبت به شما که زاده‏ی این امرید و پرورده‏ی بهائیت و مطلع بر اسرار و جزئیات آن مبتدی و کم اطلاعم و باید حقیقت هر چیز را دانسته با فراغت حال و بال بدون وسوسه نفس و خوف و هراس ره‏پیمای آن مرحله شوم گفت چیزی که می‏دانم این است که بعضی امور گفتنی نیست و فهمیدنی است زیرا از گفتن آن فساد زاید و از نهفتن صلاح بپاید و برهان بر این قضیه آنکه در ابتدای امر که جمال مبارک در بغداد تشریف داشتند شیخ وفا که نخستین مبلغ باصفا و جان‏نثار آستان بهاء بود بی‏حکمتی کرد و به هر جا رسید خواست تأویل آیه و جمع الشمس و القمر را عملی سازد حتی به بعضی خاندان‏ها گفت که من از طرف جمال مبارک مأذون بلکه مأمور این کارم! چون در میان هر قوم اهل غیرت و تعصب هم پیدا می‏شود خصوصا کسانی ‏که تازه‏اند و هنوز شجره‏ی ایمان و ایقان در وجودشان ریشه نبرده و از عقائد سابقه دل نبریده‏اند لهذا بعضی از آنگونه احباب تازه‏ی کم اطلاع شکایت نزد جمال مبارک بردند که این مبلغ چنین می‏گوید و چنان می‏کند جمال مبارک فرمودند شما بروید من او را نصیحت می‏کنم سپس جمال مبارک شیخ وفا را صدا کرده فرمودند هر چند حضرت طاهره و قدوس سد بزرگی را شکستند ولی باید تخمه را آهسته چنان شکست که صدا نکند زیرا اگر صدای تخمه به گوش کسی خورد خواهند گفت کار رذلی کرده که صدای تخمه شکستن خود را

به گوش‏ها رسانده از آن به بعد رویه به دست مبلغین آمد. آنگاه همان مبلغه ماهره‏ی باهره گفت شما دیدید که باز هم در این دوره به سبب بی حکمتی‏های فاضل فروغی و حضرت ایادی! (ابن‏ابهر) چه فسادی در یزد و اصفهان تولید شد و جان صد نفر احباب فدای اعمال آنان گشت؟ مجملا از بیان کثیر البرهان آن امة الرحمان (کنیز خدا) و فائزه به لقای سبحان! (یا شیطان) دانستم که جمع شمس و قمر بلکه قمر و قمر ذاتا در کیش بها مذموم نیست و اگر مذهبی هست فقط در اشاعه و نشر آن است و باید از این جهت آسوده و فارغ نشست.