سال گذشته ربابه از ساحت اقدس! مرخص شده و به یزد وارد گشته در ابتدا این ربابهی کور عامی بحت بسیط با آن ریش و پشم و سر و چشم چنان مورد احترام شده که تا چند ماه رونق بزم و محفل یزدیان به وجود او بوده چه مرسوم است که هر کس از عکا آمد اغنام تا دیری تمام شئون دینیه را در استماع سخنان او از راست و دروغ حصر میدارند تا آنکه روزی در مجلسی سخن از دختری رفته که میگویند شکمش از بار عار سنگین است و خاندانش از این کار ننگین ربابه به زبان آمده میگوید چنین امری به کرات در مرکز امر واقع شده و چنان امر صادر گشته که ذکر شد اکنون در اینجا سنگ نیست به کشیدن آب از چاه مقصد حاصل خواهد شد چنان که در تهران برای خانم محترم صجیع آن. مبلغ قزوینی (1) حاصل شد پس از نشر این سخن محفل روحانی به غضب آمده ربابه را تکذیب میسازد و این بسیار مضحک است که معمولا اعضای محافل که به عکا نرفته و خبری از مرکز ندارند یا اگر باشد در بعضی از محافل یک نفر با خبر است که آن هم نوعا مغلوب دیگران یا خود نیز چشم و گوش بسته است ولی هر چه مخالفت مذاقشان آمد اگرچه فرضا از مبلغ مطلع سرزند فوری به تکذیب آن میپردازند حتی
اگر در لوحی مطلبی باشد که مخالف فهم و اطلاع و نظر محفلیان باشد هر گاه تعبیر پذیر است به تعبیر و تأویل از مجرای خود خارجش میسازند و اگر نباشد لوح را در صندوق محفل توقیف کرده میگویند صلاح نیست منتشر گردد. یعنی ما از مرکز امر بهتر میدانیم و شاید هم در بعضی مواقع چنین باشد! مجملا ربابه مورد تکفیر و انتقاد شد و بازارش کساد و هنوز در صدد است که قصههایی که دایر بین پدر شوقی عصری و زن عبدالحمید مصری و او باز گفته رفوکاری کند تا دوباره مقرب شود.
1) محترمه حرم میرزا یوسفخان.