دختری ربابه نام در فیروز آباد مجو مرد از قرای یزد در کودکی آبله یک چشمش را کور کرده در اواخر چشم دلش نیز تابع چشم سرگشت و در بساط بهائی خادمهی جانفشان شد یعنی در خانه آقا علی جورابی مشغول خدمت گشت. آقا علی جورابی جوانی بود نو رسیده و خطش به خوبی ندمیده ربابهی کور عاشق او شده از فرط عشق به او بهائیت را بدون دلیل پذیرفت چه دین اینگونه زنان معلوم است و شاید جز همین قسم زنان قسم دیگری در مذهب بهاء نباشد.
مجملا پس از بهائی شدنش از برکت امر مبارک ریش هم بر عذارش دمیده (گل بود به سبزه نیز آراسته شد(. اکنون که معنی مرد بیریش و زن ریشدار را دانستید عرض میکنم در بلوای یزد که آن زن بیریش بابی یعنی آقا علی جورابی از وطن خود متواری گشت ربابه نیز مسافر ساحت اقدس عکا! شد چون جمال بیمثالی داشت از حیث جدری و کوری و سیاهچردگی و نیز سبزه خطش مزید بر زیبائیش شده بود! در بساط افندی مقرب گشت
چه اهل حرم دیدند که هر کس آمد ولو جزئی زیبائی داشت آخر رقیب اهل حرم شد (حتی سکینه خانم عیال شهید!) لهذا این ربابه را به اسم خادمه و به رسم مخدومه در حرمسرا پذیرفتند اکنون که بر مقدمات آگاه شدید نتیجه را تحت عنوان ذیل دریابید.