در این سفر ثانی که قدمهای مفید در حیفا و عکا برداشته شده چون سه ماه مدت اقامت نگارنده در جوار آقا بود و بایستی هر روزی رازی آشکار شود در یکی از روزها که لاشهی تبلیغ عبدالبهاء گرم شد و تعریف از پدر خود میکرد یک دفعه گفت افسوس که در ایام مبارک نیامدید تا آن جمال منیر را زیارت کنید هر کس در آن ایام میآمد محتاج به هیچ دلیل و برهانی نبود و با یک نظر به جمال مبارک دل از دست میداد! با اینکه جا داشت عرض کنم پس چرا در همهی عمر یک نفر از اهالی این حدود را منجذب به جمال خود نفرمود؟ و تنها جذبهی جمالش برای اغنامی بود که از ابتداء او را پخت و پز کرده سپس بدین مرتع روحانیش میفرستادند! ولی بدیهی است که چنین جسارتی در آن محضر انور از کفر سه پهلو بدتر بود لذا موقع غنیمت شمرده عرض کردم اگر از زیارت جمال مبارک محروم شدم اولا به زیارت این فرع منشعب از آن اصل دوحهی نوراء و سدرهی منتهی فائزم؟ و البته ثمر و اثری که در اصل مکنون باشد از فرع مشهود گردد (یعنی سالی که نکوست از بهارش پیداست) ثانیا شنیدهام تمثالهای گوناگون از
آن مولای حنون (همچون بوقلمون) موجود است و بدیهی است بنده را به زیارت آنها نائل خواهید فرمود از لطف این جواب رنگ آن جناب چنان بر افروخته شد که گفتی بشارت الحاق گوسفندی جدید به جم اغنام بدو رسیده و فوری درخواست مذکور را پذیرفته چون چند دفعه دیگر هم این درخواست شده بود و به طوری که در فلسفهی سوم نیکو در آداب زیارت عکس درج شده همه را به وعده و نوید و مژده و بشارت امروز و فردا و اشارت به مناجات و دعا گذشته بود دیگر در این دفعه تیر دعا به هدف اجابت رسیده آقا از جلو و بنده از عقب با همان آدابی که در فلسفه ذکر شده از سالن به سمت اطاق بهاء یا بتکده اهل بهاء رهسپار شدیم. اما من بر خلاف میل آقا و آنچه در فلسفه بدان اشاره شده نظر از نظر بازی برنداشتم و با چشم و گوش باز تمام قابهای عکس را از سیاه قلم و فتو غراف مطالعه کردم حتی ساختمان هر یک از قابها را در نظر دارم که کدام منبت و کدام مرصع و کدام مذهب و کدام ملمع بود و در نتیجه چندین هزار تومان از دسترنج این اغنام بیخبر بیچاره بلکه از دسترنج این ملت بدبخت ایران که گوسفندان بهاء به قوهی حیله و تقلب و اختلاس به دست آورده و قبلا آشکار و اینک از ترس ادارهی جواز به طور قاچاق و مخفی بدانجا میفرستد خرج قاب آن عکسها شده برای اینکه نظر اغنام را جلب و زمام اختیار را از ایشان سلب سازد و آنان را به گریه و جذب در اندازد! ولی از همه عجیبتر یا نانجیبتر عکس سیاه قلم عریان بهاست که در میان آن عکسها موجود است!!