توضیح آن که حضرات دو لوح زیر دوشکی دارند یکی فارسی و دیگری عربی که خطابات شدیده در آن دو لوح است و مخاطب آن مجهول است در یکی (ان یا رئیس) خطاب شده و در دیگری (ای نفسی که خود را اعلی الناس دیده) بهائیها میگویند مخاطب به این خطابات سلطان عبدالعزیز است! در این دو لوح به قدری از آن رئیس شکایت شده که معلوم است بینهایت از دست او عصبانی بودهاند. در این مدت یک نفر نگفت که این الواح و خطابات چیست؟ ولو آنکه زیر دوشکی بوده و جز چشم بعضی از گوسفندان بها (استغفرالله بندگان خدا) چشم احدی بر آن نیفتاده ولی در هر صورت با آن شوکتی که افندی گفته است این الهام و آن عبارت و قورتهای افندی در مقاله سیاح چیست؟ یعنی اگر درباریان اسلامبول به طوری که در مقاله است احترام از (جمال مبارک!) کردهاند این شکایات بها چیست؟ و اگر حرفهای بها صحیح است و شکایات او مورد دارد آن فیسهای عباس افندی در مقاله چه مورد دارد؟ در این مقام باید گفت گاهی دروغ پرداز دروغگو را مفتضح میکند و این از آن موارد است. اینک شأن و شوکت بها را که در نظر سلطان عثمانی داشته است در طی حکم نفی ایشان از ادرنه که به ترکی صادر شده و ما آن را با زحماتی به دست
آورده و در کتاب تاریخ خودشان هم نگاشتهایم تقدیم خوانندگان میداریم تا همه سیاستهای ترکمانی حضرات شناخته شود. سبحان الله که انسان برای فریب دادن مردم و استفادهی غیر مشروع به چه راهها سیر میکند؟ ما در جلد اول شرح بیچارگی حضرات را در اسلامبول بیان کردیم تا به درجهای که بنا بود عباس افندی نزد شخص تاجر ایرانی مستخدم باشد و به جهت مفقود شدن کمربند قیمتی او متهم و اخراج شد ولی بهائیان گمان کردند که ما این تهمت را از خود اختراع کردهایم در حالتی که اگر این قضیه تهمت هم باشد به ما راجع نیست و خود بها از آن دفاع کرده در رسالهای که موسوم است به رساله ابنذئب و به خوبی معلوم میشود که یک چیزی بوده است که او مجبور بر دفاع شده و بر ارباب عقل سلیم مبرهن است که گاهی دفاع ضررش بیشتر از سکوت است چنان که بها برای اینگونه مدافعات در چند مورد قیافه را باخته و خود را موهون ساخته یکی همین مورد است و یکی هم راجع به ادعای معتمدالدوله فرهاد میرزا که در مجلس علنی به عنوان شرب معنون داشته گفت به ملا علی اکبر و ملا رضا که چگونه شما او را خدا میدانید و حال آن که او با من شرب کرده است و در مجالس سری حرف دیگری هم گفته است راجع به ایام صباوت و سادگی ایشان که اغلب ایرانیان آن را شنیدهاند. خلاصه پس از آن که ملا علی اکبر ایادی و ملا رضای مبلغ از حبس در آمدند و این سخن را به مولای خود راپرت دادند بها قیافه را باخت در عوض مسکوت گذاشتن قلم را به مدافعه کشید و شنیدهام در چند لوح ولی آن چه را خودم دیدهام در یک لوح میگوید – شخصی مثل معتمدالدوله نباید سخن بیحقیقت بفرماید من با ایشان فقط دو دفعه ملاقات کردهام یکی در مرغ محله و دیگر در طهران خلاصه شرحی به این مضمون در آن لوح از خود دفاع کرده و به طوری که دیده میشود دفاع هم ناقص است زیرا معتمدالدوله تعیین دفعات نکرده بوده است که ایشان بیش از دو دفعه ملاقات را انکار میفرمایند. باری به قول یک نفر گفت ما این قدر سخن صحیح داریم که حاجت به بحث در این گونه مسائل نداریم و بهتر است که ترک این گونه مباحث کنیم تا نگویند مقصد آواره دشنام بوده است و بپردازیم به مسائلی که راهی برای دفاع و انکار آنها نسیت. سخن در این بود که سلطان عثمانی و وزرایش نظری که به حضرات داشتند این نظر بود که اینها یک دسته مردمان مفسد شروری هستند که به نام دین و مذهب وسیله نفاق و شقاق را فراهم کردهاند و این بود که فقط التزام از
ایشان گرفت که در خاک عثمانی مذهب خود را منتشر نسازند و چون در ادرنه پس از پنج سال باز معلوم شد که سرا به نشر عقائد خود پرداخته و آمد و شد اتباع را اجازه دادهاند این بود که این حکم در تبعید ایشان صادر شد و ما آن را از کتاب (کفر طور به سی) تألیف رامی بابا به کواکب الدریه نقل کرده اینک از کواکب نقل به این جا مینمائیم.