جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تبلیغ برای بهائیت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در سال 1321 پیش از آن که بلوای یزد رخ دهد من با یک نفر بهائی‏زادگان متعصب اردستان پس از آن که هشت ماه بود در آن جا بودم به سمت کمره گلپایگان و همدان و کردستان حرکت کردیم و آن بهائی‏زاده کسی است که همواره مبلغ‏تراش بوده چون خودش خط و سواد صحیحی ندارد و از قوه‏ی ناطقه و قریحه‏ی ادبی به کلی بی‏بهره است و همیشه در این حسرت و هوس بوده که کاش من هم می‏توانستم فروغی و ایادی عصر باشم از عوض آن که خودش چنان باشد چنین است که سعی می‏کند غایشه بردار یک نوچه مبلغ گردد اول مبلغی را که پرواز داد من (آواره) بود و پس از آن که آواره مقام فروغی و ایادی را حاصل کرد او رفت به سراغ آخوند ملا اسدالله مازندرانی که امروزه به فاضل مازندرانی مشهور است و میدانی خالی دیده اعظم مبلغ شده تاخت و تازی به سزا می‏نماید در حالتی که این آدم که در جلد دوم با تجلیل نامش بردیم هرگز از اهل هیچ مذهبی نبوده (سوابق این آدم از زمان آخوندیش در مدرسه‏ی مادرشاه و بابی شدنش و به کربلا رفتنش به قصد مرحوم آیةالله خراسانی و گرفتار شدن او و سید اردستانی همه نزد من است) باری سید مذکور با من همراه شد و یک دوره سیاحتی در نقاط مذکوره نموده ضمنا مبتلا به اقسام بلایا شدیم زیرا خبر بلوای یزد و اصفهان در عراق به ما رسید و اهالی عراق هم در صدد بابی‏کشی برآمدند و ما خائفا به ترقب رفتیم به همدان در آن جا نیز یهودیهای بابی به قسمی ترسیده بودند که هر یک در سوراخی خزیده و خیانات متواتره‏ی خود را فراموش کرده در صدد علاج بودند که راه نجاتی بیابند و شاید هر کدامشان با مسلمی روبرو می‏شدند صد هزار لعن به بهاء و بهائیان می‏کردند و خود را نجات می‏دادند مجملا بازار تبلیغ ما هم به رغم میل و تصور آن سید اردستانی رونقی نگرفت و خود ما هم هر دو مریض شده به طهران حرکت کردیم.