س – پسر کی هستی ج – پسر حاجی زکی س – چند سال است داخل سلسله بابیه شدهای ج – چند سال قبل شخص درویشی در قزوین با من در این باب صحبت کرد و من خودم پیش از آن شنیده بودم و هم میدیدم کسانی را میسوزانند و میکشند خیال میکردم که باید مذهبی باشد به تجسس برخواستم رفتم تبریز پنج ماه در آنجا بودم پول حلال از کسب پیدا کردم رفتم به اسلامبول از آنجا به عکا رفتم مدتی در عکا بودم یعنی چهارده روز صحبت آنها علمی بود نفهمیدم چون که سواد عربی نداشتم بعد مراجعت به قزوین س – اگر تو صحبت آنها را نفهمیدی نفهمیده مذهب آنها را قبول کردی ج – شما میگوئید قبول کردی من که قبول نکردم در تردیدم س – آنها چه گفتند که تو را در تردید انداختند ج – آنها گفتند این شخص رجعت حسینی است و ظهورش ظهور حسینی است س – به این مطلب چه دلیل آوردند ج – به دلیل آن احادیث که قبل از این آمده است س – احادیث رجعت حسینی را قبل از ظهور قائم گفتهاند هنوز که حضرت قائم ظهور نکرده است ج – چندی قبل که گفتند شخصی از شیراز ظهور کرد ادعای قائمی نمود در تبریز او را کشتند س – شخصی که رجعت حسینی برای خود ادعا میکند باید اعجاز حسینی هم داشته باشد چه معجزهای برای شما آورده است ج – آنها دلیلی که میآورند میگویند در راه سیدالشهدا هفتاد و دو تن شهید شد در اینجا برای ما بیست هزار نفر کشته گردید س – جناب سیدالشهدا روز عاشورا نیزه به زمین خشک زد آب بیرون آمد اینها یک همچو معجزهای دارند ج – حرفی که میزنند میگویند این مال قدیمی بوده حالا را بگوئید س – آنها که میگویند ما به دلیل و اخبار قبل میگوئیم رجعت ما رجعت حسینی است اگر اعتناء به اخبار قبل نباشد این هم باطل است ج – شما استنطاق و سئوال از من میکنید و من فکر نان هستم که شش سر عیال دارم هفت هشت تومان مایه س – عکا
که رفتی خودت بها را ملاقات کردی ج – بلی یک مرتبه س – در این یک مرتبه هیچ با تو گفتگو نکرد ج – همین قدر به من نگاه کرد گفت خوش آمدی ولی من هیچ از او سئوال نکردم س – کسی که سه سال زحمت میکشد به مطلوب میرسد هیچ سئوال و جواب با او نمیکند ج – در مقابل شخص بزرگ من نتوانستم صحبت بدارم س – او نپرسید کیستی از کجا آمدهای به چه کار آمدهای ج – خیر همین گفت خوش آمدی دیگر اعتنا نکرد س – سیدالشهدا روز عاشورا با آن حالت جنگ صحبت با عرب بدوی فرمود تو این همه راه رفتی سبب چه بود که از تو نپرسید چه کارهای ج – ما رفتیم سلام کردیم نشستیم دیگران صحبت میکردند بعد گفت فی امان الله برخواستم رفتم س – در آنجا چند نفر مرید دارد ج – آنجا جای کوچکی است شصت هفتاد نفر در آنجا مرید دارد ولی در اطراف زیاد دارد س – در این مدت که زحمت کشیدید آیا اینها را حق میدانید یا باطل ج – بطلان آنها که به هیچ وجه بر من ثابت نشده و حقیتشان هم این است که اینها یک حرف میزنند به تردید میافتم یک حرف شما میزنید به تردید میافتم بر فرض اگر هم کشته شوم قاصر کشته شدهام نه مقصر س – کسی که به این مشقت و زحمت برخواست و رفت پیش مقصود دیگر قاصر نیست اگر از آنجا برگشت و باز در تردید بود آن وقت مقصر است ج – الان در تردید هستم.