عدد نوزده از مخترعات باب است و بهائیان حتی صداق زنان را بر روی آن عدد قرار داده در شهرها نوزده مثقال طلا و در دهات نوزده مثقال نقره معین کرده تجاوز آن را از پنج مرتبه که نود و پنج عدد است جایز نمیدانند و همچنین عدد شهور را که باب بر نوزده ماه و ماه را بر نوزده روز قرار داده بطوری نزد اهل بهاء مقبول افتاده که بدان افتخار مینمایند ولی ما یقین داریم که فلسفهی آن را نمیدانند و شاید تنها بهاء و عبدالبهاء این فلسفه را دانستهاند که با وجود استقلالی که هوس داشته و بسیاری از نصوص کتاب بیان را کأن لم یکن انگاشتهاند از این یکی دل برداشته و اخیرا تقویم بهائی بر شهور نوزدهگانه همه ساله طبع و نشر میشود؛ فلسفهی نوزده ماه و نوزده واحد بیان که واحد بر نوزده بایست و نوزده مثقال سیم و زر در مهر زن و سایر اعداد نوزده همه و همه برای این است که خود را طرفدار مسیحیت شمرده دین خود را از مأثر قرن نوزدهم مسیحی قلمداد کرده باشد. اما اگر فلسفهی نوزدهپرستی این باشد باز لازم نمینمود که یک چنین تقسیمات رکیک بیمعنی برای روز و ماه قرار داده خود را در نظر دانشمندان بلکه کودکان سبقخوان مفتضح سازند چه این تقسیم به قدری غلط است و بیمعنی است که به هر جای آن نظر کنیم رکاکتی را در بردارد زیرا اگر مقصود شهور قمری باشد که بدیهی البطلان است به سبب این که قمر را مدار معینی است که هر ماه به سی یا بیست و نه روز هلال و محاق آن در آسمان و زمین محقق گشته حسابش برای عارف و عامی یکسان و به عین عیان مشهود خاص و عام است. پس بدیهی است که این تقسیم را شمسی قرار داده آن هم اتفاقا غلط است زیرا سیر شمس هم در بروج دوازدهگانه (حمل و نور الخ) مسلم و محقق و تغییرناپذیر است و آن هم بر سی و بیست و نه روز
منقسم است پس این تقسیم از راه شمسی هم خطاست حتی در این تقسیم نوزده گانه طوری هم نیست که در سال خمسهی متسرقهی قدیم از میان رفته باشد و 19 ماه متضمن تمام ایام که تقریبا سیصد و شصت و شش روز است باشد بلکه نوزده ماه نوزده روزی سیصد و شصت و یک روز میشود و پنج روز زائد آمده در نتیجهی خود باب هم ناچار شده که اسمی برای آن پنج روز پیدا کند و آن را ایام هاء و ایام زائد نام نهاده با اینکه باید آن 5 روز مغضوب میرزا خدا واقع شده باشد که از عداد شهور معزول و اخراج شده بالعکس مورد مرحمت شده میرزا آن را ایام عطا و فیض قرار داده! پس تا اینجا معلوم کردیم که هنری از این شهور و ایام و تقسیمات باب و بهاء بروز نکرده حتی به قدر تقویم نویسهای ایران که توانستند خمسهی مسترقهی را در ماههای فروردین و اردیبهشت الخ مستهلک کرده شش ماه را سی و یک روز و 5 ماه را سی روز و یک ماه را 29 روز قرار داده حساب روزهای سال را بیکم و زیاد به دست مردم دهند این میرزا خدا و مبشر یا مکذبش باب آنقدر هم نتوانستهاند از اوحیه و الهامات آسمانی (یا زیرزمینی) بهره به مردم برسانند اما از این به بعد دقت شود که نه تنها فیضی از این ایام و شهور و تقسیمات نوزه گانه عاید نشده بلکه یک ضررهای خیلی به دور کاکتهای خیلی شدید متوجه این تقسیمات است که ذیلا اظهار میشود
آیا باید رعایت فصول رابعه (بهار، تابستان، پائیز، زمستان) در این شهور نوزده گانه که گفتیم شمسی است شده باشد یا نه؟ اگر باید چهار فصل تمام وادار است رعایت شده باشد بقدری حساب ماههای نوزده گانه غلط و نارسا است که مافوق آن متصور نیست! زیرا دو فصل آن عبارت است از نه ماه و نیم که نیم ماه آن هم نه روز نیم است و اگر این دو فصل را هم تقسیم کنیم بر دو فصل دیگر هر فصل آن عبارت میشود از چهار ماه و سه ربع ماه بهائی! و چون ماه هم نوزده روز است سه ربع ماه قابل تقسیم نیست چه اگر ماه بیست روز بود سه ربعش پانزده روز میشد ولی چون نوزده روز است تقسیم سه ربع آن میرود روی ساعت و دقیقه و ثانیه و آن و باز هم تقسیم صحیح از آن بیرون نمیآید با این فلسفه و تقسیمات عجیبه آقای میرزا خدا سخن مبشر یا مکذب خود (حضرت باب) را ترویج نموده و سال را بر نوزده ماه و ماه نوزده روز تقسیم کرده
آری فقط میتوانیم گفت که چون دعای سحر که از ادعیه اسلامیه است
مشتمل بر اسماء مقدسه الهیه است که اولش بهاء (ولی نه هربها) و آخرش علی و اعلی (ولی نه رب اعلی) است آقایان آن اسامی را گرفته و بر روی آنها تقسیمات سال و ماه و ایام را ساخته ماهها را بدین گونه موسوم کردهاند که این هم یک معایب دیگر را در بر دارد که یکی از آنها استراق ادبی است (دزدی) و دیگر ایرانی را مجبور ساختن بر استعمال کلمات عربی و دیگر اطالهی سخن آن هم بیهوده به طوری که در جدول ذیل شناخته شد.
و عجیبتر از همه این که عین آن اسماء که برای ماهها قرار دادهاند برای روزها همان را معین کردهاند و آن قدر قریحه و ذوق نبوده که اسامی دیگری پیدا شده باشد! و نتیجه این شده که ملاحظه میشود