یکی از بهائیان معروف عشق آباد میرزا کوچک است که عموم بهائیان
او را به تقلب یاد میکنند ولی در عین تقلب در نزد رؤسای بهائی تقرب داشته و دارد نخستین هنر این میرزا کوچک آن بود که تقریبا در چهل سال قبل در عشق آباد شرکتی تأسیس کرده از عبدالبهاء درخواست نمود که لوحی برای تشویق بهائیان بفرستد و شرکت را مستحکم سازد و فورا این لوح آمد که در ایام اقامت نگارنده در عشقآباد کرارا در محافل خوانده میشد و با وجود افتضاحی که از این لوح برخاسته بود باز در اطراف آن سخن میراندند. موالله رب رب انت ملاذ المقربین و کهف عباد المخلصین و معین الموقنین و موید الثابتین قد اتفق جم من الموحدین علی تشکیل شرکة التجارة فی بعض الاقالیم و تأسیس و سائط العمران و المعار فی تلک الدیار لجمع شمل الوری و لم شعث الاحباء لخدمة الفقراء و الضعفا و معالجة المرضی او معاونة الیتیم و العاجز و ابناء السبیل ایرب ایدهم علی هذا المشروع و وفقهم علی تأسیس هذا الامر المبرور و افتح علیهم ابواب النجاح و السرور و ایدهم بفیض الفلاح و الحبور و اجعل تجارتهم رابحة و ذققهم لائحه و موفقیتهم واضحه انک انت الرب الکریم الموفق الرحیم ع ع حال به بینیم این رنهی ملکوتی و نغمه لاهوتی چه اثری در جهان ناسوت بخشید؟ 1- اینکه لغزشهای بسیار در عبارت است که نمیخواهم خود را در اغلاط لفظی معطل کنیم و اهل عبارت میدانند (شرکة التجارة) لحن عرب نیست و بعضی الاقالیم از سخنان سه پهلو و خدعه است تاریش گوبنده خلاص باشد و جملهی (وسائط العمران و العمار) حشو قبیح دارد و خدمة الفقراء با جملات بعدش دروغ و خدعه است و تأسیس شرکت برای کلاه برداری از فقراء بوده نه خدمت به ایشان 2- اینکه دعای شخصی که او را مقدم بر انبیاء و رسل میدانند باید مستجاب شود و او مانند این است که در این لوح وعده موفقیت میدهد که از دعا هم بالاتر است و حال آنکه خواهیم دانست که چگونه این دعا معکوس مستجاب شده و آن و عدهی نصرت چگونه نکبت آورده 3- اینکه این کلمات موجب اغفال است که بیچارگان از یک سو تصور کنند که مؤسس آن را نیت خیری است در حق فقراء و از یک سو گمان کنند که این داعیه مستجاب شده هرگز این شرکت ور شکست نمیشود. حال به بینیم چه شد؟ به محض اینکه پولهائی از مردم اخذ شد هنوز معلوم نشده بود که این شرکت در چه رشته کار خواهد کرد که صدای ورشکست آن بلند شد و خلاصه اینکه بیش از یکسال امتداد این شرکت نبود که تمام سرمایهی مردم تلف شد یا در کیسهی مؤسس آن ماند و مسلما نصف از این وجوه
به عنوان حقوق صدی نوزده یا حق التأسیس صاحب لوح که دراینجا هم به عنوان لخدمة الفقراء گوشزد کرده به عکا رفته است. پس از آنکه او را شناختید عرض میکنم. یک همچو آدم بزرگواری! در دورهی بالشویکی مفتش سری روسها شد و برادرزادهاش عبدالحسین حسین اوف در ادارهی (گیپیو) به جاسوسی پرداخت و جمعی از ایرانیان روسیهی حتی هم مسلکان خودش را به زحمت افکند چنانکه تبعید شدن حاجی احمد علیوف و برادرش حاجی عبدالرسول را بر اثر سعایت او دانستهاند و اگر چه حاجی احمد استحقاق این بیمهری را داشت زیرا پس از آنکه با عبدالوهاب باقراف یزدی رفتند و خادمهی هتل یا مترس شوقی بیرون آمده اول جواب مثبت داد و بعد که به شوقی خبر داد برگشته جواب منفی داد که شوقی از این هتل رفته است خلاصه کسانی که با مخارج زیاد این گونه دروغ و تقلب از مولای خود به بینند و باز حمل بر صحت و حکمت کرده در این بساط رذالت سماط بپایند استحقاق هرگونه صدمهی دارند خصوصا با خیانتی که در خرید و فروش طلا مرتکب شدهاند و روسها فهمیده آنان را تبعید کردهاند ولی عاطفه بهائیان را تماشا کنید همان بهائیانی که شهرت دادهاند ما معاون یکدیگریم چگونه به خسارت هم راضی بوده و هستند؟! و بالاخره همان میرزا کوچک این روزها به ایران تبعید شده در سالهای 1343 و 44 – هجری میرزا کوچک برای معالجهی زنش عازم (کیسلاووسکی) شد یعنی معدن آب ترش که واقع است در آخرین نقطه از نقاط پنجگانهی قفقاز که همه ممتازند به آبهای معدنی و هواهای خوش. قبل از حرکتش به شوقی افندی کتبا یا تلگرافا خبر داده ضمنا تقاضا میکند که یک نفر مبلغ همراه ببرد برای تبلیغ مردمی که در آنجا به تفریح آمده و بیکارند – چه عقیدهی حاجی امین این بود که تبلیغ برای آدمهای بیکار خوب است زیرا کسی که کار دارد گوش به این ترهات نمیدهد – خلاصه لوحی از شوقی میرسد مبنی بر اینکه البته مبلغ همراه ببرید با وعدههای نصرت که قطعا مظفر میشوید به طوری که هر کس آن را خواند گفت میرزا کوچک و مبلغش اوضاع روسیه را دگرگون خواهند کرد – مجملا میرزا محمدخان پرتوی که پسر یساول باشی امیر بهادر جنگ بوده و خود را در بین اهل بهاء به خواهرزادهی امیر بهادر معرفی کرده و اخیرا داماد به اقراف شده و گزارشات مفصل از این جوان بیحقیقت در دست است از مبلغ شدنش با لکنت زبانی که دارد و توقف چندین سالهاش در
میان بهائیان کلیمی همدان و معاشرت او با زنان و دختران کلیمی و فاش شدن اعمالش نزد همه کس و رفتن او به عکا و مأمور شدن برای بیت بغداد همان بیت که مکهی حضرات بود و از تصرفات غاصبانهشان خارج شده به تصرف اوقاف اسلامی داده شد و بالاخره وفا نشدن وعدههای عبدالبهاء و تزلزل پرتوی و برگشتن او سرا و حرفهای محرمانهی که نزد آن حاجی اصفهانی بروجردی زده و حاجی انتظار داشته که پیش از آواره او کشف الحیل بنویسد و باز خود را چسباندن به بهائیان پس از آنکه این بساط را پر آب و علفتر از سایر بساطها دیده و بالاخره مسافرتش به عشقآباد این پرتوی موصوف علیه را میرزا کوچک از باکو تلگرافا میطلبد برای تبلیغ در کیسلاودسکی و پس از ورود او محمد حسن حسین اف معلم را هم برای مترجمی به ماهی یک صد و پنجاه منات تقریبا هشتاد تومان کرایه کرده هر دو را با زن خود حمل کرده به کیسلاودسکی در مدت سه ماه با هر کس صحبت میکنند جز تمسخر و استهزاء جوابی نمیشنوند زیرا مردم همه جا بیدارتر از ایرانیاند و کاری که باید ایرانی بکند آنها میکنند و با این واسطه از بهائیت در هیچ نقطه از نقاط دنیا خبری و ذکری و اثری نیست مگر در ایران خصوصا طهران و همدان و یزد – و باید گفت بهائیت فقط مذهب یهودیهای همدان و زردشتیان یزد و علی اللهیهای طهران است و بس! میرزا کوچک و مبلغش مضطرب میشوند که اگر بعد از سه ماه دست خالی برگشته و حتی یک نفر را برای نمونه نبریم زهی خجلت و رسوائی و اگر ما خود این خجلت را تحمل کنیم با لوح مبارک چه سازیم که بیاثر مانده! پس به هر قیمت است باید بر لوح ترتیب اثر داده شود که کلام مولای ما بینفوذ نماند تا مدعی نگوید چرا وعدههای لوح اثری نکرد؟ مجملا یک نفر حاجی مراد خان نامی را پیدا میکنند که کارش همین بوده است که گاهی طبیب شود و دمی ناطق و سخن سرا و همدم هر غریب و بالاخره آدم ولگرد همه جائی. آن مرد ملتفت میشود که احمقهای خوبی پیدا کرده لذا گوش به سخنان مبلغ داده از کلمهی اول تصدیق تا آخر هم تصدیق و کاملا حرفها را تصدیق کرده پس از انتهای تابستان مبلغ و متبلغ و مستبلغ و تبلیغ لها هر چهار بلکه هر پنج حرکت کرده وارد مدینهی عشق میشوند و لوله و شوری در بهائیان عشقآباد افتاده جشنها میگیرند محفلها میآرایند هر شب در منزلی بساط سور مهیا و سفره جوراجور مهنا میشود کمکم یار و ملتفت جزئیات کار شده میبیند خوب محلی جسته با زنها
آشنا میشود با پسرها گرم میگیرد خصوصا پس از رسیدن راپرت به حضور مبارک حضرت ولی امرالله (و ان امرالله کان مفعولا) یک لوح بالا بلند صادر میشود در اهمیت وجود حاجی مراد خان چه گفتهاند – آواز دهل شنیدن از دور خوش است – مجملا مدتها خانه میرزا کوچک مرکز سعادت بوده تا آنکه او از مهمانداری و آمد و شد خسته میشود با اهل محفل میگوید که این آقا دکترند خوب است محکمهی برایشان باز کنیم که از طبابت روحی و جسمی هر دو برخوردار شوند آقایان محفلیان میپرسند در چه مرض متخصصید میگوید در مرض سل میگویند بسیار خوب باید مشغول معالجه شوید پس به طور محرمانه محکمهی برایش باز کرده زنهای بیکار و دختران بیعار حضرات محکمه گرم کن او شده هر کس هم نزد او میرود او بدون استثنا میگوید مسلولید و همه را سه قطره آب میداده و این دوا (سه قطره آب هم تمام شدن نداشته! و تغییری نمیکرده تا شبی در مجلسی دکتر عباس خان که اگر چه او هم گویا بهائی و کم علم بوده ولی نسبتا مطلعتر بوده صحبت از (تو بر کاوس) میکند یعنی سل میبیند دکتر جدید این لغت را نفهمید لغت دیگر میگوید باز نمیفهمد از آثار سل میپرسد میبیند عامی بحث بسیط است احباب را خبر میدهد که اگر مأمورین حکومت از قضیه آگاه شوند کار بد میشود زنان بهائی فریادشان بلند میشود که مگر نه جمال مبارک فرمودهاند نفس مؤمن شفا است بگذارید این بزرگوار دردهای ما را دوا کند!! ولی محفلیان از ترس حکومت دیگر گوش به حرف زنها نداده از میرزا کوچک خواهش میکنند که آنچه را به بام بردهی پائین بیار ناچار آقای دکتر امی را با هزار زحمت و رشوه و خرج و ضرر حرکت داده در بادکوبه رها میکند و حاجی مراد خان شرح قضایا را در همه جا گفته ایشان را رسوا میسازد تا به درجهی که آوارهی بیخبری هم که هشت سال است قضایا را از او مخفی میکنند به این کیفیت آگاه میگردد؟! اما عجب در این است که قضیهی بدین رسوائی را طوری در متحد المبالهاشان معکوس جلوه میدهند که یکی از بهائیان برگشته گفت در بمبئی بودم و دیدم هر روز خبر میرسد که محمدخان پرتوی علم تبلیغی برافراخته که روسیه را منقلب ساخته و در مسکو و قفقاز دسته دسته از روسیها و مسلمانها بهائی میشوند. هر چه گفتم من دو سه ماه قبل که در عشقآباد بودم خبری نبود میگفتند شاید بعد از حرکت شما این حوادث رخ داده. نگارنده به آن بهائی برگشته گفتم که حکایت عجیبتری برای خود
من واقع شده و آن حکایت نطق من است در بادکوبه در صحنهی تیاتر مایل اف که عنقریب آن را در طی قدم نوزدهم شرح خواهم داد.
باری سخن بر سر سیاست بازی و خیانت کاری بهائیان عشقآباد بود که از جمله آنها اشخاص ذیلاند.