صفحه 272 کواکب الدریه
الله هو الاعز الارفع المجیب
ثنائیات مضیئات از حقایق اهل حقیقت در شعشعه و ضیاء و بهائیات منیرات از ذوات ارباب محبت در لمعان و بها آفرین بر جان آفرینی که سوای او نیست تا آنکه او را آفرین گوید و تحسین بر خالق تحسینی که او سزد او را تحسین نماید ای جان آفرینی که به خودی خودت به خداوندی خدائی و یا بدیعی که بدع را از روی خود نمائی (!) نظری تمام بر اهل ولایت بالتمام و صطلی از صطلات غمام بر اهل نظام (!) الهی مشاهده مینمایم به عین العیان که ایشان مطهر از کل ماسوی آمدند و ملاحظه میفرمایم (!) که قابل عصیات کبری شدند، الهی عطیهی نازله از مصدر قدرتت الیوم سر ربوبیت است و آنچه قابل اعطای الهیه است آن عین الوهیت است. الهی مشاهده مینمایم که در حقیقت مقدسهای در بروز و ملاحظه میفرمایم که در حقیقت نقطهای در ظهور – الهی بهجتم لایق عطای سرمدی و آنکه دلیل اویم قابل اعطای احمدی الهی صلوات تو نازل بر بهائیان بهیئه و زمیرات سرمدیه… به عزتت که نقصی در هیکل امر مبرمت در بدء وجود او نبوده و طرئی بر وجه حکم احکمت از یوم ازل نازل نانموده… الهی باید که براندازی حجاب را از وجه باقی دیمومی و باید بپاشی ذرات سحاب را از طلعت
قایم قیومی تا آنکه اهل حقیقت از مرکز واحده به اجتماع برآیند و سر دعوت را اظهار امنیت خود ابراز فرمایند. ای ملک وهابی که لم یزل فواره (!) قدرتت در زشحان و لایزال عین عنایتت بر اهل تبیان در جریان اشهد که مد مدادم از نزدت نازل (!) واری که سر توصیل ودادم از حضرتت واصل الخ.
اما اینکه گفته شد زنان ادیبهی پیش از قرةالعین و بعد از او آمدهاند که به مراتب از او خوش قریحهتر و دانشمندتر بودهاند شاید بیجا نگفته باشیم. چه اگر با اشعار مهستی گنجوی و زیبالنساء خانم و حیاتی همشیره نور علیشاه مشهور و صدها امثال ایشان مراجعه شود دیده میشود که هر یک در پرداخت نکات ادبی نهایت لطافت و نزاکت و مهارت را به کار بردهاند.
زیب النساء خانم میگوید
بشکند دستی که خم بر گردن یاری نشد
کور به چشمی که لذتگیر دلداری نشد
صد بهار آخر شد و هر گل به فرقی جا گرفت
غنچهی باغ دل ما زیب دستساری نشد
محترمهی دیگری از محترمات معاصر گوید:
زیبا پسرا برخیز وین طره به یک سو زن
کاین دهر نمیارزد بعد از تو به یک سوزن
تا بر رخ چون ماهت زلف تو حجاب آمد
آواره به یک سو مرد آشفته به یک سوزن
اشعار پروین و امثال او در همین سنین به نظر اهل ادب رسیده و مورد تحسین گردیده (1) در نثر مقالات بدرالملوک و صدها از امثال در جراید و مجلات حاوی نکات ادبی و علمی و مورد توجه هر ادیب دانشمند شده و بالاخره اگر انصاف دهیم خدمات هر یک از این مخدرات پاکدامن به مقام علم و ادب و ترقی نسوان به مراتب بیش از قرةالعین بوده و هست چه که این محترمات پیرامون
سفسطههای دینیه بابیه نگشته و دامن به امور غیر مقدسه نیالوده فقط در علم و ادب سخن گفتهاند اما قرةالعین جز اینکه خود را در قضایای دینیه انداخته و با مردانی چند به هر سو و کو دویده و عاقبت هم بر خلاف آنچه گمان میکرده است (که ارتداد زن سبب قتل او نمیشود) به قتل رسیده دیگر هنری بروز نداده و حتی خدمتی به جامعه نکرده بلکه بالعکس حرکات او یکصد یا چند صد سال ترقی زنان ایران را عقب انداخته به طوری که هنوز هر خانم محترم را که بخواهند هو کنند پیرایهی به او بسته خصوصا اگر یک روز از کوچهی که یک زن بهائی در آن کوچه است عبور کرده باشد او را بدان اتهام متهم داشته از ترقی بازش میدارند و اگر بگویند قرةالعین دامنش پاک بوده پس باید گفت معاشرتش با بها و من معه و شهرت اسمش در میان این طایفه و استدلال ایشان به نام او اقلا نام او را خراب کرده و مقام ادبی و علمی او نیز فاسد و بینتیجه گشته و بالاخره از وجود او نتیجهی خوبی حاصل نشده است این است که در اینجا هر خانم محترمی که قصدش ترقی خود و همجنسانش باشد باید بیدار شود و تا آخر درجه امکان از زنان بهائی و مجالس ایشان بگریزد و از هیچ گونه سخن خوش آب و رنگشان متأثر نشده فریب نخورد که در این بساط جز خرابی دنیا و آخرت چیزی یافت نمیشود و از ترقیات دیگر هم انسان باز میماند و نیز از استراق ادبی بپرهیزند که بالاخره مکشوف میشود به جای نیکنامی بدنامی به بار میآورد.
(من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال)
1) مع الاسف در این هنگام که پروین اعتصامی جوانمرگ شده به رهبری یکی از دوستان مراجعه به دیوانی کردم که به نام دیوان پروین منتشر ساختهاند و دیدم سه چهارم از آن دیوان تقریبا استراق است از اشعار رونق علیشاه که تماما کلمه رونق از آن برداشته و کلمهی پروین به جایش گذاشته شده و بسی افسوس خوردم از این گونه خیانتهای ادبی که دیگران هم از پیروان قرةالعین آموخته و اعمال نمودهاند.