جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

قرة العین و ادبیات در عالم نسوان

زمان مطالعه: 4 دقیقه

اکنون نظری افکنیم به علم و عمل قرةالعین و قدر و قیمت آن

پوشیده نماند که قرةالعین صبیه مرحوم حاجی ملاصالح قزوینی که اسمش ام‏سلمه خانم بوده و از قرار معلوم لقب قرةالعین لقبی است که سید رشتی او را به دین لقب ملقب و مخاطب داشته و اخیرا سید باب گویا او را طاهره خطاب می‏کرده تا آن درجه که مشهور است دارای هوش و ذکای مدهشی بوده و قریحه ادبی او نزد بعضی مسلم شده مگر اینکه دو نظر در مراتب او منظور است که نمی‏توانیم از ذکر آن بگذریم.

اول اینکه آیا به این درجه‏ی از شهرت که رسیده است واقعا مراتب فضل و ادبیاتش در خور این درجه از شهرت بوده یا مسائل دیگری مزید این اشتهار شده

دوم آنکه آیا شور و نشور او کلا منبعث از عوالم مذهبی بوده و حقیقتا راه حق را آن طور که اظهار کرده شناخته و یا مسائل دیگری هم به این مقصد توأم و مخلوط شده و بالاخره آیا واقعا طاهره بوده یا غیر طاهره؟ پس باید دانست که در مراتب ادبیه مثل قرةالعین و بهتر از او زنان بسیاری هم قبل از او هم بعد از او آمده‏اند ولی هیچ کدام دارای این درجه از شهرت نشده‏اند پس بدیهی است که موجب شهرتش همین قضایای دینیه بوده که آن هم به طور حتم آلوده‏ی به حرف‏هائی شده که شهرتش به نکبتش ارزش ندارد. و اگر هم به خودی خود مایل به این گونه آلایشاث نبوده پس از حشر با خانواده‏ی میرزا بزرگ نوری پاک از آلایش نمانده است باری (این سخن بگذار تا وقت دگر) بلی چنانچه گفتیم قرةالعین تهی از فضل و ادب نبوده ولی نه به این حدی که مشهور است مثلا اشعاری به او نسبت می‏دهند که یکی از آن اشعار اثر قریحه‏ی قرةالعین نیست. مشهورترین غزلی که به او نسبت داده شده این غزل است.

لمعات وجهک اشرقت‏

بشعاع طلعتک اعتلا

ز چه روالست بربکم‏

نزنی بزن که بلی بلی‏

چندان این غزل به او منسوب و مشهور شده که نمی‏توان از هیچ ذهنی بیرون کرد و گفت این اشعار از قرةالعین نیست مگر عده‏ی قلیلی از اهل تتبع و تحقیق که کتاب صحبت لاری را دیده باشند و دانسته باشند این اشعار از ملا باقر صحبت است و به طبع رسیده است و تخلص آن این است (بنشین چو صحبت و دمیدم) که حضرات می‏خوانند «بنشین چه طولی ودمیدم» در حالتی که تخلص قرةالعین طوطی نبوده نگارنده این مسئله را در همان تاریخ مغلوطی که برای بهائیان نوشته و اینک آن را به سبب اغلاطی که در آن هست الغا کرده و هر دم بالغاء آن تکرار مطلع می‏کنم همین مطلب را نوشته‏ام و حضرات می‏خواستند از آن کتاب محو کنند و مردم را باز در شبهه گذارند ولی در این قضیه مقاومت کردم و گفتم آخر شعر شاعر دیگری که در کتاب خودش مندرج و مطبوع است نمی‏توان در بوته‏ی اجمال و اشتباه گذاشت و یا به کسی دیگر نسبت داد و این اشعار از صحبت لاری است و باید در تاریخ ذکر کرد که اشتباها به قرةالعین منسوب شده بعد از آنکه ملزم و مفحم شدند عجب در این است که یک بهائی بنده‏ی خدا گفت شاید صحبت لاری از

قرةالعین اقتباس و استراق کرده و به خود نسبت داده! گفتم عجبا صحبت لاری مقدم بر قرةالعین بوده است زیرا قرةالعین بعد از طلوع باب جلوه و عرض اندام کرده و صحبت لاری در احیان طلوع باب در گذشته چگونه ممکن است که او از قرةالعین اقتباس کرده باشد وانگهی از سایر اشعار صحبت معلوم است که او طبعی سرشار و قریحه‏ی گهربار داشته پس گفتم این حکایت شبیه است به کار مهدی نامی که مدعی شد غزلی ساخته‏ام و شروع کرد به خواندن غزل سعدی بدون کم و زیاد و چون به مقطع آن رسید به جای سعدی مهدی را ذکر کرد گفتند آقای عزیز سعدی است نه مهدی و شما شعر سعدی را سرقت کرده‏اید گفت بلکه سعدی از من سرقت کرده باشد گفتند 600 سال قبل تو کجا بودی که سعدی از تو سرقت کند گفت اگر بودم که مانع می‏شدم چون نبودم این سرقت واقع شد! پس از این مذاکره ترک مشاجره گفتند و این قضیه در کتاب درج شد! باری فقط غزل قرةالعین که تا کنون نتوانسته‏ایم صاحب دیگری برایش پیدا کنیم این غزل است که در تاریخ مذکور هم درج است و باز آن را در اینجا تکرار می‏کنیم و می‏گوئیم که اگر فردا برای این غزل هم صاحبی پیدا شد به ما مربوط نیست (الحق یرجع لاهله) ولی عجالتا ممکن می‏دانیم که این غزل از او باشد.

غزل قرة العین

گر بتو افتدم نظر چهره به چهره روبرو

شرح دهم غم ترا نکته به نکته مو به مو

از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده‏ام‏

خانه به خانه در بدر کوچه به کوچه کو به کو

دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت‏

غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

می‏رود از فراغ تو خون دل از دو دیده‏ام‏

دجله به دجله یم بیم چشمه به چشمه جو به جو

مهر ترا دل حزین بافته بر قماش جان‏

رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو

در دل خویش طاهره گشت و نجست جز ترا

صفحه به صفحه لابلا پرده به پرده تو به تو (1).

اما منشائات فارسی و عربی او شبیه است به همان ترهات باب و بها چه که در آن روز به طوری که اشاره کردیم همه‏ی اصحاب باب معتقد بودند که طرز بدعی در نگارشات خود اتخاذ کرده باشند و آن را کلمات فطریه و آیات منزله بخوانند و به قول یک نفر گویا انقلاب ادبی به کار می‏بردند ولی چه انقلابی که هر ادیبی را منقلب می‏کند و به حیرت می‏افکند که آیا انسان هم ممکن است این قدر الفاظ بی‏مورد بی‏معنی را به هم ترکیب کند و خود را عاقل پندارد؟! اکنون برای نمونه مناجاتی که می‏گویند از آیات و آثار قرةالعین و در همان کتاب تاریخ ما در تحت نظر عباس افندی در آمده و مورد تصدیق او واقع شده می‏نگاریم و لو اینکه افندی در این تصدیق هم منظورش این بوده که اشارات آن مناجات را به پدر خود مرجوع دارد چه اسم بها در آن مذکور است. (هر چند میرزای نوری در آن وقت مشهور به بها نبوده و قرةالعین این کلمه را به عنوان وصفی بیان کرده و اگر لفظ مناط باشد لفظ ازل هم در آن کلمات هست و ما هر دو را موهوم می‏دانیم)


1) صاحب این غزل هم بعد از چهار سال پیدا شد رجوع به جلد سوم کشف الحیل کنید.