جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

افسانه‏های یزیدیان

زمان مطالعه: 3 دقیقه

یزیدیان یک سلسله افسانه و اسطوره دارند که آن را مقدس می‏شمارند و جدا به آنها معتقدند از آن جمله در افسانه تکوین و مبدء خلقت گویند خداوند جسم مرکبی را ایجاد نموده و دریاها از طرف آن پدید شد آنگاه دانه‏ی مروارید بسیار بزرگی را از آن دریا برآورد و آن را تا چهل هزار سال تحت فرمان خود نهاده بالاخره بر آن خشمناک شده آن را پراند به گوشه‏ای از اثر غضب آلهی آن گوهر سنگ شد و کوه‏ها از آن موجود گشت و در حینی که آن را افکند دود و غباری از آن متصاعد گشت و آسمان‏ها از آن دود به وجود آمد و آن گاه خدا بر آن بالا رفت از برکت پای خدا آن دودها و آسمان‏ها متراکم و منجمد شد و بدون ستون در فضا قرار گرفت)!)

اما عقیده‏ی یزیدی‏ها در افسانه‏ی آغاز آفرینش انسان شبیه به اسطوره‏ی تورات است مگر اینکه یزیدیان عقیده دارند که ملک طاوس آدم را از خاک آفریده است (نه خدا) و گویند چون ملک طاوس آدم ابوالبشر را از خاک آفرید آب و باد و آتش را در گوش‏های او دمید تا چهار عنصرش کامل گردید بر پا ایستاد و تا چهل سال در بهشت بود و از پهلوی چپش حوا به وجود آمد و همواره با او بود تا آنکه هر دو را از بهشت بیرون کردند پس ملک طاوس علم معاش و هر چه لازمه‏ی زندگی بود به وی آموخت و آرد گندم را در شکم هر دو دمید و ایشان را به زمین افکند و از آنجا که در اسافلشان مخرجی نبود به درد شکم مبتلا شدند و علاج آن را نمی‏دانستند پس ملک طاوس مرغی که قلاج نام داشت فرستاد تا به منقار خود اسافلشان را نقر نمود و راحت شدند!! بعد از آن در کار تناسل حیران بودند که چه کنند با هم قرار دادند که هر کدام نطفه‏ی خود را در سبوئی جداگانه بریزند و سرش را بسته مهر کنند و چنین کردند پس از نه ماه آدم سبوی خود را باز کرد دو بچه از آن بیرون آمد یکی نر و یکی ماده اولی را شیث و دومی را هوریه نامید و از پستان مردانه خویش او را شیر داد؛ و طایفه‏ی یزیدی از آن به وجود آمدند اما حوا همین که سبوی خود را باز کرد ودیعه‏ی آن فاسد شده بود پس آدم به او یاد داد چه کند تا سبویش نسل بار آورد و حوا به دستور آدم عمل کرده بار دیگر امانت خود را به سبو ریخت و پس از نه ماه دو بچه یکی نر و یکی ماده از آن به وجود آمد نر را قابین و ماده را هیونه نامید

و طوایف دیگر از آن دو به وجود آمدند و از این رو شرافت و مردانگی مر یزیدیان راست و ایشان شریفترین نسل بشرند!!

تذییل

به طوری که دیده می‏شود نتیجه‏ی این افسانه‏سرائی‏ها و خود سازی‏ها جز این نیست که عده‏ای را تحمیق کنند تا به این اوهام پابند شده در این مذهب شریف (!) پابند کنند و برای رؤسا سواری بدهند هر چند اهل بها در این گونه افسانه شباهتی به یزیدیان ندارند ولی باز هم در نتیجه با یزیدی اشتراک مرام دارند زیرا رؤسای بهائی هم برای تحمیق مریدان سخنانی ابداء کرده‏اند که هر بهائی گمان می‏کند از او شریف‏تر کسی نیست و از مذهب او بهتر مذهبی یافت نمی‏شود مثلا عبدالبهاء در لوحی گفته است بهائی یعنی جامع جمیع کمالات انسانی (!) این جمله کوتاه یک رشته درازی به دست گوسفندان داده که در هر جا باد به بروت افکنده آن را تکرار می‏کنند که بهائی یعنی جامع جمیع کمالات انسانی و حتی آن را سر لوحه‏ی دروس اطفال قرار داده‏اند که طفل از ابتدای طفولیت هی تکرار کند و در مغزش جایگیر شود و چنان بداند که سایر طبقات مردم واجد هیچگونه کمالی نیستند و کمالات انسانی منحصر است به مشتی اغنام که حتی این لقب را هم رئیس خودشان به ایشان داده و ابدا هم به این تناقض بر نمی‏خورند که اگر ما گوسفندیم جامع جمیع کمالات انسانی چه معنی دارد و اگر جامع کمالات انسانی مائیم پس اغنام چه معنی دارد؟ این است نشانه‏ی بطلان و دروغ و بی‏حقیقتی و اگر افسانه‏های مبدء خلقت در بهائی تکرار نشده مقتضیات زمان اجازه نداده چه که مذهب یزیدی در قرن پنجم ساخته شده و بهائی در قرن سیزدهم و گرنه روح هر دو یکی است (الکفرملة واحدة) (1).


1) و حال آنکه این بیان بهاء در لوح عید مولودش (الیوم لقد ولد من لم یلد و لم یولد) خدائی که متولد نمی‏شد امروز زائیده شد! این سن موهوم روی همه‏ی اوهام قبایل و اقوام را پوشانیده است.