از جملهی مسائل مسلمه اینکه بهاء کلماتی را که در خطاب به ملوک نوشته فضلا از اینکه جز الفاظ مکروه چیزی نیست اساسا از زیر دوشک او و اتباعش بیرون نیامده و جز لباس نیرنگ اساسی نداشته یاللعجب کسی که خودش اقرار میکند که نماز خود را با بعضی نوشتجات در موقع ناامنی که مثلا یک مأمور بیعرضهی سلطان عبدالحمید مرعوب برای تفتیش میآمده است آنها را به طرفی فرستاده و حتی پسرش بعد از آنکه بیست سی سال گذشته و امنیتی برایش حاصل شده باز میگوید الواح وصایا در زیر خاک پنهان بوده و نم کشیده آیا همچو کسی خطابات شدیده به ملوک و سلاطین مینوشت و میفرستاد؟ پس ملاحظه شود که بیانات عبدالبهاء در مفاوضات و سایر الواح که میگوید جمال مبارک خطابات شدیده به ملوک و سلاطین فرستادند با فرض اینکه ما تکذیب نکنیم خودش مکذب است و بالاخره یکی از این دو مطلب قابل تکذیب بلکه کذب صرف است. یا آنکه بهاء میگوید نماز و نوشتجات را به جهتی فرستادیم و آنکه میگویند عبدالبهاء الواح وصایا را در زیر خاک نهفته است آنها دروغ است و یا اینکه میگوید ان یا ملک روس ان یا ملک پاریس ان یا ملک برلین ان یا رئیس و بالاخره این آنها و سایر آنها که کتاب اقدس و مبین را فرا گرفته است تماما مورد تکذیب است و کلا در خزانهی بهاء میماند و تنها اتباع او آنها را به ریش گرفته و
باور کردهاند و الا سلاطین حتی اسم بهاء را هم نشنیدهاند تا چه رسد به خطابات شدیده او و مخفی نماند که یکی از بهائیان برگشته الان به من تذکر داد که لوح ناصرالدین شاه هم مورد شبهه است که به او رسیده است یا نه. گویند پشهی بر خرطوم فیلی نشست چون از آنجا بلند شد گفت آقا ببخشید اگر من برای شما سنگینی وارد کردم عفوم کنید فیل با کمال تعجب گفت مگر تو بر سر یا خرطوم من نشسته بودی؟ اصلا من نشستن تو را حس نکردم تا سنگینی و سبکی آن را بسنجم و زحمت و عدم زحمت را بیابم. عینا حکایت آقایان است و خودشان یک سلسله الفاظ بافته و در زیر هزار پرده مخفی داشته وحالیه در کتب خود آنها را خطابات شدیده میخوانند و رجزخوانی میکنند که تمام ملوک او را ملاقات کردند در حالتی که ملوک ابدا نفهمیدند که همچو کسی آمد و رفت و ندانستند که چه میگفت و با این تفصیل هنوز گوسفندان ترهات کنیز عبدالبهاء شوقی افندی را باور کرده جشن میگیرند که فلان ملکه مثلا اسم بهاء را شنیده در حالتی که همین شنیدن هم بیاساس است و مثل خطابات شدیده بهاء است.