جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حرمت ازدواج با زن پدر

زمان مطالعه: 7 دقیقه

یعنی «حرام شده است بر شما زن‏های پدران شما» و از این حکم نتیجه‏ی گرفته می‏شود که به غیر از زن پدر باقی اقارب از خواهر و خواهرزاده و برادرزاده و عمه و خاله حتی دختر خود شخص بر انسان مباح است. بهائیان محض مغالطه که سجیه‏ی دائمی ایشان است برای این قضیه تعبیرات جسته در اوایل می‏گفتند سایر طبقات که در کتاب ذکر نشده برای تأسی به اسلام است بعد دیدند این عذری است ناموجه زیرا اگر بنا بود قیاس بر احکام اسلام شود باید ابدا در این باب ذکری نشده باشد چه که ازدواج آباء در اسلام هم حلال شمرده نشده است. پس مقصود از تحدید به ازدواج آباء این بوده که فقط زنان پدران محض احترام پدر حرام و بقیه اقارب حلال شمره شود در ایام اخیر بهاء حیله‏ی دیگر اندیشیده در رساله‏ی سؤال و جواب ذکر می‏کند که حکم ازدواج اقاربی که در کتاب ذکر نشده راجع به امناء بیت العدل است و عبدالبهاء نیز بعد از پدر این حیله را ترویج کرده و خواهیم دانست که بیت العدل امری موهوم است و عملا دیدیم که اگر عده‏ای هم انتخاب شوند دارای اختیاری نخواهند بود به طوری که حتی در انتخاباتشان (جاریه منصوصه) مدعی است که در وصایای عبدالبهاء تصویب شده که ولی امر حق عزل و نصب ایشان را دارد پس در کمال وضوح است که اختیار دادن به بیت العدل برای اینکه مثلا مباشرت با دختر را حرام کند یا حلال امری موهوم و عذری نامعلوم است و هرگز بیت العدل موهوم برخلاف کتاب اقدس بر عملیات بهاء و عبدالبهاء قدرت تنفس نخواهد داشت و می‏رسد کار به اینکه باز به کتاب اقدس یا قول ولی امری که آن را متمم اقدس پندارند رجوع نمایند حال قطع نظر از این که احکام شریعت را محول کردن به یک عده از منتخبین که انتخاباتشان هم موهوم و مرکزشان موهوم و همه چیزشان نامعلوم و هر روز در تغییر است امری نامعقول و برخلاف همه ادیان است و گذشته از اینکه هر چه را در کتاب اقدس ذکر شده به نص لوح دیگر عبدالبهاء آن‏ها حق نسخ و هرچه را ذکر نشده حق ابداع و بدعت را ندارند به علاوه عملیات رؤسای بهائی ثابت می‏کند که مقصود از «حرمت علیکم ازواج آباؤکم» همین است که فقط زن پدر حرام و باقی اقارب حلال باشد. و اگر اهل بهاء هزار عذر برای حلیت و حرمت

اقراب بتراشند خالی از حقیقت است وانگهی با تصریح این آیه یا جمله که در اقدس است چه می‏کنند؟ قوله «لو یحل ما حرم فی ازل الازال او به عکس لیس لاحدان یعترض علیه» شبهه نیست که این تبصره برای رفع همان اعتراض است که در حلیت دختر و خواهر وارد بوده و هست و باید دانست که منشأ این حکم از سید باب است که در کتاب جزاء می‏گوید «خواهر و برادری که قبلا یکدیگر را ندیده باشند اگر ازدواج کنند ضرر ندارد«. بعد از آن بهاء خود را محق در توسعه این حکم دانسته و کار را یک طرفی کرده ازدواج همه اقارب را جایز شمرده یکی می‏گفت ازدواج آباء را هم فقط از این نقطه‏ی نظر حرام کرده که خودش هر روز اراده داشت دختر جوانی را تصرف کند و چون پسرانش جوان و غرق شهوت بودند و می‏ترسید در حرم خاص او تصرف نمایند از آنجا که این صفت انسان است که میل ندارد در زنش یا رفیقش دیگری تصرف نماید این بود که حرمت ازدواج آباء را تجدید نمود که مثلا عباس افندی مادر میرزا محمدعلی و میرزا محمدعلی مادر فروغیه خانم را زحمت ندهد. و خیلی غریب است که محارم اسرار بهاء در حیفا برای توهین میرزا محمدعلی غصن اکبر صریحا می‏گفتند که او پسر میرزا یحیی ازل است چه که بهاء الله از مادر میرزا محمدعلی مطمئن نبودند و از برادر خود ازل هم شبهه‏ناک بودند و مکرر می‏فرمودند «هر وقت اخوی می‏آید او را نزد زن‏ها نگذارید و مواظب او باشید«! پس بهاء می‏دانسته است که خصومتی که بین خودش و ازل بوده (چون از دو مادر بوده‏اند) در میان اولاد خودش هم خواهد بود و برای اجرای شهوت یا تضییع مادر یکدیگر از هیچ شنیعه فروگذار نمی‏کنند لذا «قد حرمت علیکم ازواج آبائکم» را تنصیص نمود ولی بدبختانه تأثیر این حکم تا همان درجه هم عملی نشده و در حق مادر و خواهر یکدیگر گفته و می‏گویند آنچه را که راستی من از ذکرش حیاء می‏کنم (نه مثل حیاء بهاء از ذکر غلمان که اینک در صدد ذکر آن هستیم) خلاصه چون اولاد بهاء به مفاد «اهل البیت ادری بما فی البیت» پدر خود را شناخته و می‏دانستند که خدائی او به همت خودشان محرز شده و بالاخره او را مفترض الطاعه نمی‏دانستند لذا به حکم او اعتنا نکرده در حق هم کردند و گفتند آنچه را که انسان مدرک مدهوش می‏ماند. چنانکه تبعه‏ی عباس افندی در حق مادر میرزا محمدعلی آن را گفته‏اند که شنیدی و نیز خود عباس افندی به قول خلیل خادم گفته بود علت ناقص شدن آقا مهدی کاشانی

این بود که چند دقیقه با همشیره‏ام فروغیه خانم خلوت کرد و سر او را هم شیره در دامن گرفت و روی او را بوسید این بود که دل از ما کند و به ناقضین پیوست. در عوض دوستان میرزا محمدعلی هم ساکت ننشسته راجع به خواهر و عائله و دختران عباس افندی گفته‏اند آنچه را که کم از گفتار تبعه‏ی عباس افندی نیست از آن جمله اینکه ورقه‏ی علیا خواهر عباس افندی شوهر اختیار نکردنش مبنی بر آن بوده که سرمایه‏ی بکارت خود را از دست داده بوده و نمی‏توانسته است شوهر اختیار کند. اگر چه با آن حکم که هر کس طرف خود را باکره نیافت باید ستر و عفو نماید نمی‏توان تصور کرد که این شوهر اختیار نکردن او فقط از این راه بوده است ولی به قول عربها «اذا قیل قیل» و حتی راجع به آن مخدره‏ی محترمه سخن‏ها رفته است و هر کسی کلمه از آن را گفته تا به حدی که او را عاشق ازل گفته‏اند و اخیرا سلب بکارت او را به مباشرت خود بهاء و بعضی به مباشرت عبدالبهاء بیان نموده‏اند و عمه عبدالبهاء در کتاب خودش این را می‏گوید که «بهاء در بغداد دختر خود سلطان خانم را زینت کرد و برای ازل فرستاد که آن عمو این برادرزاده را تصرف نماید و دوستی ایشان بدین پیوند جدید مستحکم شود و ازل او را قبول نکرده مرجوع داشت» ولی من نمی‏دانم که آیا آن سلطان خانم همین ورقه‏ی علیاء است یا دیگری در هر حال اگر دیگری هم بوده است خواهر عبدالبهاء بوده زیرا زنان دیگر بهاء در آن موقع نو رسیده بودند و دختر بالغه نداشتند همچنین ناقضین نسبت شوقی افندی را به خود عباس افندی منتهی نموده گفته‏اند عبدالبهاء با دختر خود ضیائیه خانم مباشرت کرده و شوقی را که آیت شوقی او بوده به وجود آورده و استدلال کرده‏اند که او به پدر ظاهری خود میرزا هادی شیرازی شباهت ندارد نه از حیث صورت و نه هیکل و قامت و از هر جهت شباهت به عباس افندی دارد و اهل حرم بیشتر شباهت او را به بهاء نسبت می‏دهند خصوصا از حیث قامت چه که بهاء خیلی قصیر القامه بوده و شوقی افندی هم قیصر است و عجب‏تر اینکه این تعبیرات ناقضین را بعضی از ثابتین تبعه‏ی عباس افندی هم به لحن‏های دیگر اداء نموده و می‏نمایند و بدشان نمی‏آید که شوقی افندی پسر خود عباس افندی باشد بلکه این را مزید بر مقام او خواهند شمرد و این سخن را در لفافه‏ی اشارات از بعضی گوسفندان مقیم مصر و حیفا شنیدم و بر فکر ابلهانه و کثافت کاری‏های این عائله خندیدم ولی حق این است که باید گریست بر قومی که با این عقاید و اقوال و اختلافات عائله‏گی بر اثر حرص و طمع و دنیا پرستی و شهوت‏رانی باز می‏خواهند آئین پرداز قرن بیستم و مصلح اجتماعات بشر باشند «فاعجب

من هذا العجاب المعجب» و باز ناقضین راجع به حرم عبدالبهاء چیزها نوشته و گفته‏اند و حتی شرح معاشقه عبدالبهاء با آن زن در موقعی که او معقوده یا مدخوله‏ی دیگری بوده به یاقوتی کرمانشاهی القاء کرده‏اند و او با مدرک و اسناد نوشته منتشر کرده است و بالاخره این خانم منیره که زن مرکز میثاق و جده‏ی ولی امر واقع شده معقوده دیگری بوده و عبدالبهاء او را به تدابیری به دست آورده است یعنی از خانه شوهر به قوه مراسله و معاشقه بیرون آورده و به خود اختصاص داده و این یکی را من باور می‏کنم زیرا هر فسقی در امر بهائی صورت معجزه را به خود می‏گیرد و چون منیره خانم شرحی راجع به همسری خودش با عبدالبهاء نوشته است که به خط خودش اینک در نزد من ضبط است و پایه‏ی آن رساله در روی خواب‏های جعلی و معجزه سازی‏هائی گذارده شده که معلوم است می‏خواهد انظار را از حقیقت منصرف و به اوهام متوجه سازد و بالاخره خود را به معجزات جاریه در امر بهاء از شوهر سابق به بغل عبدالبهاء انتقال دهد لهذا اقوال تبعه‏ی میرزا محمدعلی را در این باب بی‏مدرک نمی‏دانم و الله اعلم به حقائق الاموره:

انا نستحیی ان نذکر حکم الغلمان

یعنی ما حیا می‏کنیم که ذکر کنیم حکم غلمان – بچه‏های بی‏ریش را این واضح است که اگر مقصود ذکر بدی و قباحت این عمل بود اقلا می‏فرمود از کثرت قباحت و شفاعتی که در این عمل هست ما از ذکر آن حیا می‏کنیم در حالتی که باز هم به مفاد لا حیاء فی الدین نبایست حیاء کرده باشد خصوصا با اینکه گفتیم بهاء الله برای خون حیض به لفظ (حین ما یجدن الدم) تصریح نموده و حیاء نفرموده. پس باید گفت یا ایشان این عمل را نخواسته‏اند جزو منهیات قرار دهند و به این عذر و بهانه مسکوت عنه گذاشته‏اند یا اقلا غفلت نموده به نقص و کوتاهی عبارت برخورد ننموده‏اند و هر یک از این دو کافی است برای اینکه او را ملهم و مؤید به روح قدس ندانسته یقین کنیم که یک بشر فاسق یا غافلی قلم تشریع در دست گرفته باشد سبحان الله بزرگترین مسئله اجتماعی را که حتی تشریع در دست گرفته باشد سبحان الله بزرگترین مسئله اجتماعی را که حتی متمدنین اروپا به سیئات آن بر خورده‏اند به درجه‏ای که در ادبیات مشرق زمین هر جا معاشقات مردانه تلویحا و تصریحا ذکر شده از آن تنفر نموده این آقا به یک کلمه مبهم ناقص که حتی می‏توان حمل بر خوبی و استحسان آن نمود برگذار کرده. مگر نه این قضیه یکی از مسائل مهمه‏ی اجتماعی است که به اصول تناسل و تکثیر نوع وابسته است؟ مگر نه این قضیه قابل

بحث و دقت بسیاری است و چون خارج از طبیعت است دارای مضار و مفاسد اخلاقی بی‏شمار است؟ ما با این حکم مبهم چگونه می‏توانیم تربیت اثری بدهیم به گفته‏ی آن‏هائی که گفته‏اند «رؤسای بهائی چون فاعل و مفعول اینگونه امور واقع شده‏اند از ذکر آن به ابهام برگذار کرده‏اند«.

چنانکه در سؤال و جواب هم از بهاء مجددا سؤال نموده‏اند و باز به ابهام برگذار و حکم آن را به بیت العدل موهوم محول داشته است.

در این باب فصلی در چاپهای قبل زیر عنوان «از تجربیات من» درج است که چون طرف آن قضیه دارای عائله شده بلکه پیر و بعیدالعهد از این عائله لذا عمدا آن باب را مسدود کردیم و تنها به درج عکس مجلس درس تبلیغ پسران اکتفا می‏نمائیم.