یعنی «حرام شده است بر شما زنهای پدران شما» و از این حکم نتیجهی گرفته میشود که به غیر از زن پدر باقی اقارب از خواهر و خواهرزاده و برادرزاده و عمه و خاله حتی دختر خود شخص بر انسان مباح است. بهائیان محض مغالطه که سجیهی دائمی ایشان است برای این قضیه تعبیرات جسته در اوایل میگفتند سایر طبقات که در کتاب ذکر نشده برای تأسی به اسلام است بعد دیدند این عذری است ناموجه زیرا اگر بنا بود قیاس بر احکام اسلام شود باید ابدا در این باب ذکری نشده باشد چه که ازدواج آباء در اسلام هم حلال شمرده نشده است. پس مقصود از تحدید به ازدواج آباء این بوده که فقط زنان پدران محض احترام پدر حرام و بقیه اقارب حلال شمره شود در ایام اخیر بهاء حیلهی دیگر اندیشیده در رسالهی سؤال و جواب ذکر میکند که حکم ازدواج اقاربی که در کتاب ذکر نشده راجع به امناء بیت العدل است و عبدالبهاء نیز بعد از پدر این حیله را ترویج کرده و خواهیم دانست که بیت العدل امری موهوم است و عملا دیدیم که اگر عدهای هم انتخاب شوند دارای اختیاری نخواهند بود به طوری که حتی در انتخاباتشان (جاریه منصوصه) مدعی است که در وصایای عبدالبهاء تصویب شده که ولی امر حق عزل و نصب ایشان را دارد پس در کمال وضوح است که اختیار دادن به بیت العدل برای اینکه مثلا مباشرت با دختر را حرام کند یا حلال امری موهوم و عذری نامعلوم است و هرگز بیت العدل موهوم برخلاف کتاب اقدس بر عملیات بهاء و عبدالبهاء قدرت تنفس نخواهد داشت و میرسد کار به اینکه باز به کتاب اقدس یا قول ولی امری که آن را متمم اقدس پندارند رجوع نمایند حال قطع نظر از این که احکام شریعت را محول کردن به یک عده از منتخبین که انتخاباتشان هم موهوم و مرکزشان موهوم و همه چیزشان نامعلوم و هر روز در تغییر است امری نامعقول و برخلاف همه ادیان است و گذشته از اینکه هر چه را در کتاب اقدس ذکر شده به نص لوح دیگر عبدالبهاء آنها حق نسخ و هرچه را ذکر نشده حق ابداع و بدعت را ندارند به علاوه عملیات رؤسای بهائی ثابت میکند که مقصود از «حرمت علیکم ازواج آباؤکم» همین است که فقط زن پدر حرام و باقی اقارب حلال باشد. و اگر اهل بهاء هزار عذر برای حلیت و حرمت
اقراب بتراشند خالی از حقیقت است وانگهی با تصریح این آیه یا جمله که در اقدس است چه میکنند؟ قوله «لو یحل ما حرم فی ازل الازال او به عکس لیس لاحدان یعترض علیه» شبهه نیست که این تبصره برای رفع همان اعتراض است که در حلیت دختر و خواهر وارد بوده و هست و باید دانست که منشأ این حکم از سید باب است که در کتاب جزاء میگوید «خواهر و برادری که قبلا یکدیگر را ندیده باشند اگر ازدواج کنند ضرر ندارد«. بعد از آن بهاء خود را محق در توسعه این حکم دانسته و کار را یک طرفی کرده ازدواج همه اقارب را جایز شمرده یکی میگفت ازدواج آباء را هم فقط از این نقطهی نظر حرام کرده که خودش هر روز اراده داشت دختر جوانی را تصرف کند و چون پسرانش جوان و غرق شهوت بودند و میترسید در حرم خاص او تصرف نمایند از آنجا که این صفت انسان است که میل ندارد در زنش یا رفیقش دیگری تصرف نماید این بود که حرمت ازدواج آباء را تجدید نمود که مثلا عباس افندی مادر میرزا محمدعلی و میرزا محمدعلی مادر فروغیه خانم را زحمت ندهد. و خیلی غریب است که محارم اسرار بهاء در حیفا برای توهین میرزا محمدعلی غصن اکبر صریحا میگفتند که او پسر میرزا یحیی ازل است چه که بهاء الله از مادر میرزا محمدعلی مطمئن نبودند و از برادر خود ازل هم شبههناک بودند و مکرر میفرمودند «هر وقت اخوی میآید او را نزد زنها نگذارید و مواظب او باشید«! پس بهاء میدانسته است که خصومتی که بین خودش و ازل بوده (چون از دو مادر بودهاند) در میان اولاد خودش هم خواهد بود و برای اجرای شهوت یا تضییع مادر یکدیگر از هیچ شنیعه فروگذار نمیکنند لذا «قد حرمت علیکم ازواج آبائکم» را تنصیص نمود ولی بدبختانه تأثیر این حکم تا همان درجه هم عملی نشده و در حق مادر و خواهر یکدیگر گفته و میگویند آنچه را که راستی من از ذکرش حیاء میکنم (نه مثل حیاء بهاء از ذکر غلمان که اینک در صدد ذکر آن هستیم) خلاصه چون اولاد بهاء به مفاد «اهل البیت ادری بما فی البیت» پدر خود را شناخته و میدانستند که خدائی او به همت خودشان محرز شده و بالاخره او را مفترض الطاعه نمیدانستند لذا به حکم او اعتنا نکرده در حق هم کردند و گفتند آنچه را که انسان مدرک مدهوش میماند. چنانکه تبعهی عباس افندی در حق مادر میرزا محمدعلی آن را گفتهاند که شنیدی و نیز خود عباس افندی به قول خلیل خادم گفته بود علت ناقص شدن آقا مهدی کاشانی
این بود که چند دقیقه با همشیرهام فروغیه خانم خلوت کرد و سر او را هم شیره در دامن گرفت و روی او را بوسید این بود که دل از ما کند و به ناقضین پیوست. در عوض دوستان میرزا محمدعلی هم ساکت ننشسته راجع به خواهر و عائله و دختران عباس افندی گفتهاند آنچه را که کم از گفتار تبعهی عباس افندی نیست از آن جمله اینکه ورقهی علیا خواهر عباس افندی شوهر اختیار نکردنش مبنی بر آن بوده که سرمایهی بکارت خود را از دست داده بوده و نمیتوانسته است شوهر اختیار کند. اگر چه با آن حکم که هر کس طرف خود را باکره نیافت باید ستر و عفو نماید نمیتوان تصور کرد که این شوهر اختیار نکردن او فقط از این راه بوده است ولی به قول عربها «اذا قیل قیل» و حتی راجع به آن مخدرهی محترمه سخنها رفته است و هر کسی کلمه از آن را گفته تا به حدی که او را عاشق ازل گفتهاند و اخیرا سلب بکارت او را به مباشرت خود بهاء و بعضی به مباشرت عبدالبهاء بیان نمودهاند و عمه عبدالبهاء در کتاب خودش این را میگوید که «بهاء در بغداد دختر خود سلطان خانم را زینت کرد و برای ازل فرستاد که آن عمو این برادرزاده را تصرف نماید و دوستی ایشان بدین پیوند جدید مستحکم شود و ازل او را قبول نکرده مرجوع داشت» ولی من نمیدانم که آیا آن سلطان خانم همین ورقهی علیاء است یا دیگری در هر حال اگر دیگری هم بوده است خواهر عبدالبهاء بوده زیرا زنان دیگر بهاء در آن موقع نو رسیده بودند و دختر بالغه نداشتند همچنین ناقضین نسبت شوقی افندی را به خود عباس افندی منتهی نموده گفتهاند عبدالبهاء با دختر خود ضیائیه خانم مباشرت کرده و شوقی را که آیت شوقی او بوده به وجود آورده و استدلال کردهاند که او به پدر ظاهری خود میرزا هادی شیرازی شباهت ندارد نه از حیث صورت و نه هیکل و قامت و از هر جهت شباهت به عباس افندی دارد و اهل حرم بیشتر شباهت او را به بهاء نسبت میدهند خصوصا از حیث قامت چه که بهاء خیلی قصیر القامه بوده و شوقی افندی هم قیصر است و عجبتر اینکه این تعبیرات ناقضین را بعضی از ثابتین تبعهی عباس افندی هم به لحنهای دیگر اداء نموده و مینمایند و بدشان نمیآید که شوقی افندی پسر خود عباس افندی باشد بلکه این را مزید بر مقام او خواهند شمرد و این سخن را در لفافهی اشارات از بعضی گوسفندان مقیم مصر و حیفا شنیدم و بر فکر ابلهانه و کثافت کاریهای این عائله خندیدم ولی حق این است که باید گریست بر قومی که با این عقاید و اقوال و اختلافات عائلهگی بر اثر حرص و طمع و دنیا پرستی و شهوترانی باز میخواهند آئین پرداز قرن بیستم و مصلح اجتماعات بشر باشند «فاعجب
من هذا العجاب المعجب» و باز ناقضین راجع به حرم عبدالبهاء چیزها نوشته و گفتهاند و حتی شرح معاشقه عبدالبهاء با آن زن در موقعی که او معقوده یا مدخولهی دیگری بوده به یاقوتی کرمانشاهی القاء کردهاند و او با مدرک و اسناد نوشته منتشر کرده است و بالاخره این خانم منیره که زن مرکز میثاق و جدهی ولی امر واقع شده معقوده دیگری بوده و عبدالبهاء او را به تدابیری به دست آورده است یعنی از خانه شوهر به قوه مراسله و معاشقه بیرون آورده و به خود اختصاص داده و این یکی را من باور میکنم زیرا هر فسقی در امر بهائی صورت معجزه را به خود میگیرد و چون منیره خانم شرحی راجع به همسری خودش با عبدالبهاء نوشته است که به خط خودش اینک در نزد من ضبط است و پایهی آن رساله در روی خوابهای جعلی و معجزه سازیهائی گذارده شده که معلوم است میخواهد انظار را از حقیقت منصرف و به اوهام متوجه سازد و بالاخره خود را به معجزات جاریه در امر بهاء از شوهر سابق به بغل عبدالبهاء انتقال دهد لهذا اقوال تبعهی میرزا محمدعلی را در این باب بیمدرک نمیدانم و الله اعلم به حقائق الاموره:
انا نستحیی ان نذکر حکم الغلمان
یعنی ما حیا میکنیم که ذکر کنیم حکم غلمان – بچههای بیریش را این واضح است که اگر مقصود ذکر بدی و قباحت این عمل بود اقلا میفرمود از کثرت قباحت و شفاعتی که در این عمل هست ما از ذکر آن حیا میکنیم در حالتی که باز هم به مفاد لا حیاء فی الدین نبایست حیاء کرده باشد خصوصا با اینکه گفتیم بهاء الله برای خون حیض به لفظ (حین ما یجدن الدم) تصریح نموده و حیاء نفرموده. پس باید گفت یا ایشان این عمل را نخواستهاند جزو منهیات قرار دهند و به این عذر و بهانه مسکوت عنه گذاشتهاند یا اقلا غفلت نموده به نقص و کوتاهی عبارت برخورد ننمودهاند و هر یک از این دو کافی است برای اینکه او را ملهم و مؤید به روح قدس ندانسته یقین کنیم که یک بشر فاسق یا غافلی قلم تشریع در دست گرفته باشد سبحان الله بزرگترین مسئله اجتماعی را که حتی تشریع در دست گرفته باشد سبحان الله بزرگترین مسئله اجتماعی را که حتی متمدنین اروپا به سیئات آن بر خوردهاند به درجهای که در ادبیات مشرق زمین هر جا معاشقات مردانه تلویحا و تصریحا ذکر شده از آن تنفر نموده این آقا به یک کلمه مبهم ناقص که حتی میتوان حمل بر خوبی و استحسان آن نمود برگذار کرده. مگر نه این قضیه یکی از مسائل مهمهی اجتماعی است که به اصول تناسل و تکثیر نوع وابسته است؟ مگر نه این قضیه قابل
بحث و دقت بسیاری است و چون خارج از طبیعت است دارای مضار و مفاسد اخلاقی بیشمار است؟ ما با این حکم مبهم چگونه میتوانیم تربیت اثری بدهیم به گفتهی آنهائی که گفتهاند «رؤسای بهائی چون فاعل و مفعول اینگونه امور واقع شدهاند از ذکر آن به ابهام برگذار کردهاند«.
چنانکه در سؤال و جواب هم از بهاء مجددا سؤال نمودهاند و باز به ابهام برگذار و حکم آن را به بیت العدل موهوم محول داشته است.
در این باب فصلی در چاپهای قبل زیر عنوان «از تجربیات من» درج است که چون طرف آن قضیه دارای عائله شده بلکه پیر و بعیدالعهد از این عائله لذا عمدا آن باب را مسدود کردیم و تنها به درج عکس مجلس درس تبلیغ پسران اکتفا مینمائیم.