اما در قضیهی ازدواج این مسئله خیلی مهم و قابل دقت است که تعدد زوجات را بهاء جایز شمرده در اقدس ولی تا دو زن بیشتر اذن نداده که کسی اختیار کند و حال آنکه خودش در یک حین سه زن داشته یکی مادر عباس افندی و مادر سلطان خانم که بعد گویا به بهائیه ملقبه شد و اخیرا به ورقهی علیاء موصوفه گشته است دوم مادر میرزا محمد علی غصن اکبر و میرزا ضیاء الله و میرزا بدیع الله که طرف غضب عائلهی عباس افندی واقع شده به ناقضین معروف گشتهاند و عینا مثل آن یهودی که مسلمانی را در کنج خانهی گرفتار کرده و هر دم به او میزد و فریاد میکشید که مسلمان چرا میزنی همانطور عباس افندی و عائلهاش مال و میراث و حق ریاست و مقامات ایشان را غصب کرده و آنها را خانه نشین کرده و در فشار نهاده از آن طرف عبدالبهاء هر دم لوح میفرستاد و فریاد مظلومیت میکشید از دست ظلمهای برادران خود و گوسفندان به طوری مخدوع شده و باور کردهاند که هنوز گمان میکنند عائلهی عبدالبهاء مظلوم و ناقضین ظالم واقع شدهاند. سومین عیال بهاء گوهر خانم کاشی بود. مادر فروغیه خانم عیال سید علی افنان بالجمله چون بهاء ملاحظه کرده است که خودش نمیتواند به این دو سه زن اکتفا کند خاصه پس از کهنه شدن و آوردن چند فرزند دیگر قابل استعمال نیستند لهذا یکی از حدود کتاب خود را این قرار داده «من اتخذ بکرا لخدمته لاباس علیه» یعنی «هر کس دختر بکری را برای خدمت خود اتخاذ نماید عیبی ندارد«. به طوریکه اهل نظر ملاحظه خواهند کرد این حکم مبهم است و انسان نمیفهمد که مقصود از اتخاذ بکر برای خدمت آن هم بعد از تحدید تعدد زوجات مبنی بر چه اصل است؟ و اگر چه در رساله سئوال و جواب فارسی صورة چنین وانمود شده است که فقط برای خدمت است و مباشرت جایز نیست ولی با ادلهی بسیاری که محکمتر از همه آنها عملیات خود بهاء است ثابت شده است اتخاذ بکر برای مباشرت است و عبارت سئوال و جواب به اصطلاح امروز «فورمالیته» و برای رفع ایراد است و الا خود بهاء دختران چندی تصرف کرده است زیرا جمالیه خانم که در مقامی چهارمین حرم بهاء خوانده میشود به عنوان خدمت نزد بهاء بود و او اخویزاده محمد حسن خادم بوده
است که پس از بلوغ به حد بلوغ بهاء او را تصرف کرده در حالتکیه او دختری پانزده ساله و بهاء مردی هفتاد ساله بوده و از قرار معلوم فقط این یکی امرش مکشوف گشته و الا دختران دیگری هم بودهاند که قضیهشان مستور مانده است. و به طوریکه دانسته شده حکایت آن دختران تولید حکم یا سنت دیگری کرده است که ذکر آن در سؤال و جواب است و بیان آن را در تحت این عنوان قرار میدهیم.
بکارت به چه کارت میخورد؟
سئوال میکند که اگر کسی دختری را به قید بکارت گرفت و باکرهاش نیافت حکمش چیست؟ بهاء جواب میدهد «در این مقام ستر و عفو شامل شود عندالله سبب اجر عظیم است» چنانکه اشاره شد این حکم یا سنت بر اثر همان عملیات صادر شده که چون خود آقا دختر یا دخترانی را به عنوان خدمت نگاه داشته و بعد تصرف نموده و یقین داشته است که وقتی این قضیه کشف میشود لهذا حکم مذکور را منصوص ساخته تا هر کسی آنها را گرفت و باکره نیافت عفو و ستر نماید: تا عندالله سبب اجر عظیم باشد و بالاخره نتیجه این است که «به کارت به چه کارت میخورد؟» این فقط برای ما و مبلغین و امناء ما خوب است!
بر ارباب بصیرت روشن است که ذکر یک همچو قضیه در کتاب و انتشار آن بین افراد یک خرابی بزرگی را ایجاب و ایراث مینماید که حتی یک دختر دست نخورده را در میان ایشان باقی نمیگذارد چه تنها مانع دختران باکره از عملیات نامشروع خوف افتضاح و رسوائی است و الا از هیچ عمل خودداری نخواهد کرد مجملا این حکم سبب دست نخورده را در میان بهائیان نمیتوانم سراغ کنم مگر چه دختر کم سال کم خون کم هوسی باشد که به حکم طبیعت محفوظ مانده باشد و الا هر دختری را که دست نخورده خیال میکردیم پس از کسب اطلاعاتی معلوم میشد که این هم با وجود نو رسیدگی کهنه شده است و برای این مطلب شواهد بسیار و اطلاعات خصوصی بیشمار دارم که محض اختصار فقط به ذکر یکی از آنها میپردازم و این را هم به علت کثرت اشتهاری که دارد و حتی از اهالی عشقآباد بیخبر نمانده ذکر میکنم و الا راجع به افراد و اشخاصی که آبروشان مصون مانده باشد جسارتی نخواهم کرد.
در عشقآباد در همین سنین اخیره یعنی تقریبا در اطراف سال سیصد و چهل هجری دختر خانم معلمه که نوهی سینای مبلغ مشهور باشد ناگهان حامله شد و حملش آشکار گشت و محفل روحانی و رؤسای بهائی به دست و پا افتادند و چون از دختر پرسیدند از که حامله شدهای؟ گفت از فضل الله پسر حاج احمد علی اف لهذا گریبان آن جوان را گرفتند گفت من این کار را انکار نمیکنم ولی وقتی با او طرف شدم باکره نبود ثانیا از دختر پرسیدند گفت شاید طفل از بهاءالدین پسر شیخ محمد علی مبلغ باشد و چون از او پرسیدند گفت اگر من به این راه رفتهام به راه بازی رفتهام که دیگران هم رفته بودند ثالثا از دختر پرسیدند گفت حسینقلی ترک برادر شوهر خواهرم هم با من خوابیده است بالاخره دیدند هر چه تعقیب کنند بر عدهی مباشرین میافزاید لهذا به تدبیر محفل روحانی طفل را ساقط کردند و یک نفر مرد غیرتمند طلبیدند که او را گرفته اجر عظیم را که بهاء وعده داده تحصیل نماید لهذا فضلالله ولد حاج حسین کفاش او را گرفت و یک دستگاه عروسی راه انداخت که دختران به هوس افتاده میگفتند انسان خوب است اینگونه عروسی را برای خود تهیه نماید!