جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

علامت صدق و کذب

زمان مطالعه: 5 دقیقه

آیتی- علامت صدق و کذب کدام است؟

آواره – مهم‏ترین عاملی که می‏تواند اهل یک مرام و مبادی یا یک حزب اجتماعی و یا اعضای یک عائله را به شرافت و عظمت معرفی کند همانا حسن اخلاق و رفتار است از درستی و راستی و عفت و پاکدامنی و حق‏گوئی و محو موهوم و صحو معلوم و حسن معاشرت و بی‏طعمی و امانت و محبت و امثالها.

و هم چنین بزرگترین چیزی که می‏تواند یک قوم و طایفه را به عدم شرافت و بی‏حقیقتی معرفی نماید و محکوم به زوال سازد نقطه‏ی مقابل و ضد آنهاست که ذکر شد از سوء اخلاق و خودپسندی و دروغ و دماگوژی (عوام فریبی) و ریاکاری و خفیه‏کاری و القاء فساد و دامن آلودگی و طمع و حب جاه و مال و موهوم تراشی و بغض و کدورت و امثالها.

در مقام قول هر جمعی و هر فردی و اهل هر مسلک و مرامی و اعضای هر فامیلی همه‏ی اینها را به تصدیق کرده و خود را دارای ان فضائل و مبرای از این رذائل معرفی نموده عربده‏ها می‏کشند و خود را ممتاز از سایرین شمرده دائما به تنقید دیگران می‏پردازند ولی در موقع عمل باید این شعر خواجه را خواند:

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

بلی در مقام عمل است که خنک فلک لنک است و راه طلب پر از کلوخ و سنگ در مقام امتحان است که وهین از متین و غث از ثمین ممتاز می‏گردد و به قول حضرت مسیح هر داری از بارش شناخته می‏شود.

تنها چیزی که سبب می‏شود که یک جمع یا یک فرد خود را واجد فضایل و فاقد رذائل تصور کند کثرت حب نفس و شدت تعلق به رسوم خود است یعنی یک نفر انسان که خود را خیلی دوست می‏دارد و می‏پسندد در عین اینکه سر تا پا گرفتار سوء اخلاق باشد باز خود را خوش اخلاق‏ترین همه‏ی مردم می‏داند و هم چنین یک قومی که خیلی علاقه به آداب و رسوم خود

دارند یا به رئیس خود ارادت و محبت و علاقه‏ی فوق‏العاده اظهار می‏دارند هر قدر بخواهی سوء اخلاق آن رئیس با سوء آداب آن قوم را بیان کنی ممتنع است که قوه‏ی ادراک آن را داشته باشد بلکه هر چه در بیان سوء اداره‏ی آن را امر و سوء اخلاق آن رئیس و سوء آداب آن قوم بیشتر بکوشی آنها بیشتر حمل به غرض کرده همه محسنات را در خود و جمع سیئات را در طرف مقابل خود می‏بینند.

عیون الرضا عن کل عیب کلیلة

و لکن عین السخط تبدی المساویا

یک اشتباه بزرگ این است که حسن اخلاق را اکثر مردم نشناخته گمان می‏کنند که چون کسی دستی بر سینه نهد وخضوع کند و (قربان شما) بگوید دیگر تمام است و او دارای مکارم اخلاق است و حال آنکه این غلطی بزرگ است بسا کسان که آداب ظاهره و خضوع و تظاهر به محبت را فقط و فقط برای اخداع مردم و کسب انتفاع از ایشان به کار برده و می‏برند پس حسن اخلاق نه اینها است بلکه حسن اخلاق آن است که هر خلقی با بهترین صورتش در موقع خود ابراز شود بدون آنکه در زیر پرده مقصد دیگری باشد و به عبارة اخری هر چه بروز یابد صمیمی باشد نه مصنوعی مثلا اگر یک شخص مدعی با جمعی تظاهر به محبت کند و کتبا یا شفاها تمجید زیاد از ایشان نماید برای آنکه داعیه‏ی الوهیت یا نبوت یا ولایت او را بپذیرند و او را شریک در مال و جان خود کنند این تظاهر به محبت و حسن عبارتی که در تمجید آنها به کار می‏برد عین بد اخلاقی است و همچنین است در اتباع او که در نزد کسی تظاهر بحسن اخلاق نمایند برای آنکه عقیده‏ی خود را جلوه داده بقبولانند این حالت را از محاسن اخلاق نتوان شمرد بلکه نوعی از حیله و دسیسه است که می‏توان آن را سرآمد تمام سیئات اخلاق دانست مثلا ملکه‏ی وفا که از ملکات پسندیده است در صورتی مستحسن است که مستلزم یک بی‏وفائی دیگری و حصول یک قضیه‏ی مهمتری نباشد امام اگر کسی ادراک نماید که شخصی یا جمعی این کلمه را دام کرده هر دم به مردم القاء می‏نمایند که بیائید وفا کنید و مقصودشان از این وفا وفای در حق خود و عائله خودشان باشد بدون اینکه یک نفر دیگر را در نظر داشته باشند در این صورت بی‏وفائی از وفا نیکوتر است زیرا وفای او سبب اغفال جمع کثیری شده به دام آن قوم خداع افتاده جان و مالشان هدر و روزگارشان سپری خواهد شد ولی از بی‏وفائی او جمعی آگاه شده چاه را

از راه می‏یابند و به دام دامگستران نمی‏افتند (چنانکه بحمدالله در این دو ساله تا حدی این مقصد صورت بسته)

اما پوشیده نماند که سالها است بهائیان را رویه این است که به محض اینکه یک نفر از میانشان بیرون رفت خروج او را حمل بر بی‏وفائی نموده هر دم یکدیگر را به وفا دلالت می‏نمایند و مفهوم وفا هم این را می‏گیرند که اگر بطلان این امر و دوروئی ولی آن مانند آفتاب بر ما روشن شود باز ما باید دم از حقیقت آن نزنیم تا مثلا فلان خانم یا آقا نسبت بی‏وفائی به ما ندهند! و نه تنها راجع به این صفت بلکه در موضوع تمام اخلاق و اعمال به تظاهر عقیده‏مندترند تا به صمیمیت. چنانکه میلیونها مال مردم را در هر شهر و دیار ضایع کرده و اشخاص بسیار را بر خاک مذلت نشانیده‏اند و باز دم از امانت و دیانت زده اگر در شهر خود قادر بر اغفال مردم نشوند به شهر دیگر سفر کرده با همان سرمایه‏ی الفاظ (امانت و درستی) که به قدر خردلی روح آن در ایشان وجود ندارد بساط تجارت گسترده به سلب کلاه این و آن می‏پردازند شاید برای ثبوت این مطلب کافی باشد قضیه شرکت روحانی پرت سعید و مصر که داماد عبدالبهاء و برادرش و حاجی میرزا حسن خراسانی و چند نفر دیگر مؤسس آن بودند و به طوری که اهل اطلاع و انصاف شاهدند مبالغ خطیری از مال مردم را بردند و خوردند و اساس شرکت را هم به امر رئیس پس از ظهور افتضاح به هم زدند تا بیشتر اسباب رسوائی فراهم نشود. و شاید در خود طهران هنوز کسانی باشند که اموالشان در شرکت جدیده بهائی در سرای امیر سپری شده همان شرکتی که یک نفر سید و چند نفر عام دست به دست هم داده تأسیس کردند و پس از آنکه سرمایه‏ی آن بالغ به مبلغ معتنابهی شد ناگهان بانک ورشکست ایشان به گوش فلک رسیده اموال بیوه زنان چندی بر سر آن ورشکست سپری شد که حتی بعضی از آنها جانشان هم از عقب اموالشان هدر شد و عجبتر اینکه زمامداران آن شرکت با وجود ورشکست هنوز در بلاد اطراف با سرمایه‏های هنگفت به تجارت مشغولند (ولی نه در طهران جلو چشم طلبکاران) و عده دیگر هم که از تجارت دست کشیده‏اند مقام بهتری یافته مبلغ مطلق شده‏اند چه که اجر آن هم کم از خدمت به شرکت نیست و شاید اگر این کتاب به تبریز رود تبریزیان تصدیق کنند که بهائیان آنجا

به نام کمپانی شرق شرکتی تأسیس کرده چکهای ده تومانی چاپ کرده میرزا حسین زنجانی را که مبلغ بهائی بوده و بایست کارهای روحانی از او بخواهند به جای تبلیغ به فروش آن چکها و تحمیل بر بهائیان همه جا وادار نموده نوزده هزار تومان پول جمع کرده به محض اینکه فروش چک به آخر رسید شرکت و تجارت مفتوح نشده مسدود شد و معامله صورت نگرفته صوت ورشکستش ایران را احاطه کرد. زیرا اینها روح گوسفندان را شناخته و تشخیص داده بودند که ابدا صاحب اراده‏ی در میان گوسفندان نیست. که حتی یک کلمه از ایشان سؤال نماید مجملا خیلی به حاشیه رفتیم و از آقایانی که این حواشی بر ایشان مضر است معذرت می‏خواهیم مقصود حقیقت اخلاق بود که تنها علامت صدق و راستی صحت عمل و حسن اخلاق است ولی به شرط آنکه صمیمی و حقیقی و عملی باشد نه تظاهر و تقلب و قولی، و چون ما کمتر آن را در میان بهائیان دیده‏ایم بلکه هم هیچ ندیده‏ایم پس علامت کذب بیشتر در ایشان ظاهر است و باید همچنین باشد زیرا با اخلاق رؤسای مرکزی هم خواهیم رسید و موقع این شعر هم خواهد آمد که در میان اعراب مشهور است.

اذا کان رب البیت بالدف مولعا

فشیمة اهل البیت کلهم الرقص