جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آواره

زمان مطالعه: 9 دقیقه

آواره تخلص که مدت بیست سال با کمال صمیمیت در میان بهائیان بوده و خدمت به ایشان می‏نموده اخیرا به سبب وقوع خرقهای عجیبه و افتضاحات غریبه که در مرکز بهائیت رخ داده مشارالیه به طوری کار را خراب دیده که دیگر هیچ وصله و التیامی برای آنها نجسته پس از بیست سال بهائیت آن حوزه پر از فساد را بدرود گفته در مقام کشف حقائق رساله‏ی نوشته موسوم به (کشف الحیل) و چون این رساله بهترین کاشف حقیقت است ما غنیمت دانسته آن را به معرض طبع و نمایش عامه می‏گذاریم.

اگر چه تاریخ حیات (آواره) یک تاریخ مشروحی است پر از انقلاب و حوادث و حکایات غریبه که عجالة در این رساله و جیزه نمی‏گنجد ولی از طرفی هم تا درجه‏ی بیانش لازم است و لهذا با کمال اختصار ذکر می‏شود.

اسم اصلی (آواره) حاج شیخ تفتی از خانواده‏ی علمای یزد و صاحب فامیلی جلیل بوده تا سن سی سالگی مصدر امور شرعیه از امامت و ریاست و اهل محراب و منبر بوده در سن سی سالگی برخوردی به مطالب بهائیان کرده و به همان قسمی که هر کس بهائی شده بر روی این پایه بوده «که در ابتداء بر اثر کلمات خوش آب و رنگ و نیرنگ‏های خوش ظاهر و بی‏خبری از باطن و حقیقت کار پابند بعضی تعالیم اخلاقی ادبی و بعضی ادله‏ی که از مهارت در مغالطه و اشتباه کاری درست شده می‏گردد و به دام می‏افتد و پس از چندی اگر هوشمند است منزجر و اگر بیهوش است منخفق می‏شود» مشارالیه نیز مخدوع کلمات ظاهره شده در جرگه‏ی حضرات وارد و

از یزد مهاجر به اطراف شده متدرجا بر اثر قریحه‏ی سرشار و قوه‏ی قلم و بیان خود (که تا حدی در همیت رساله هم مبرهن خواهد گشت) در میان بهائیان مقامی شایان یافته به درجه‏ی که رئیس المبلغین و مدرس درس تبلیغ و در درجه‏ی اولی مؤلف و مصنف ایشان و دارای رتبه‏ی خیلی عالی شده به قسمی که هر کس اندک آشنائی با حضرات داشته می‏داند که بزرگترین مایه‏ی افتخار حضرات بعد از رؤسای مرکزی در این سنین اخیره وجود (آواره) بوده که بعضی او را در رتبه‏ی میرزا ابوالفضل گلپایگانی و برخی از او برتر و بالاتر می‏دانستند و انشاءالله در موقع خود به کلمات برحسته‏ی که در الواح مشارالیه است اشاره خواهد شد تا معلوم شود که آنچه را گفتیم بدون مدرک نیست بلکه به شهادت رئیس بهائیان (عبدالبهاء) این شخص آواره در صف اول از صفوف مبلغین و دانشمندان ایشان بوده است خلاصه به طوری که در همین کتاب از کلمات آواره مبرهن خواهد گشت در هر سالی از این سنین بهائیت خود یک دروغی را کشف کرده و یک فسق و خیانت و جنایتی را مشاهده و یا استماع نموده و برای هر یک از آنها محملها می‏بسته‏اند و بالاخره در هر شهری چیزی دانسته و در معاشرت با هر بهائی صمیمی حقیقتی کشف نموده سه دفعه مسافرت به خاک عثمانی قدیم و ترکیه‏ی جدید کرده و دوباره به قفقاز و یک دفعه به ترکستان سفر کرده در هر شهر و دیاری اقامت‏های قابل توجه نموده و اخیرا سفری به اروپا رفته و چهار ماه در اقطار اروپ حقایقی را یافته و یازده ماه در مصر اقامت کرده و بر روحیات اعراب و اتراک و غیره هم آگاهی یافته و حتی در هر مملکت با لباس آنجا ملبس و در طی خلطه و آمیزش کامل حقایق را باز جسته و بالاخره به قدر لازم پی به حقایق برده و یقین نموده است که عنوان بهائیت در هیچ جای دنیا عنوان مذهبی ندارد بلکه به عناوین دیگر هم کسی آن را نشناخته ندای آن آهسته‏تر و عنوان آن کوچکتر از این است که حتی بتوان آن را در صف مذاهبی از قبیل مذهب احمد قادیانی جدیدا و یا مذهب حسن صباح و اسمعیلی قدیما و یا سایر مذاهب کوچکی شناخت که تاکنون عرض اندام کرده‏اند و یا بتوان رئیس آن را یک حکیمی تصور کرد که اقلا موفق به نشر یک فلسفه و حکمت قابل توجهی در اجتماع شده باشد و یا دارای مسلک و سیاست مستقیمی باشد که یک وقت بتوان در سایه آن لااقل یک مقصد کوچکی را

مجری ساخت که حتی برای یک دسته محدودی از دستجات بشر مفید باشد و خلاصه اینکه این مذهب مملو از فساد که گاهی خود را موافق یک سیاست و گاهی مخالف آن سیاست و وقتی الهی و گاهی طبیعی و روزی رافع حجاب و وقتی معطی حجاب و یک روز خارق اوهام و روز دیگر جاعل اوهام معرفی کرده و می‏کند فقط و فقط در هشت نه الی ده هزار نفر از ایرانیان بی‏علم و اطلاع نفوذ دارد که عده‏ی در ایران و عده‏ی دیگر در عشق آباد و فلسطین و هند ساکنند و حتی در امریکا با این همه همهمه و دروغهائی که خود بهائیان ناشر آن شده‏اند هیچ خبری نیست و کمتر نظری کسی به آن ندارد و خوشبختانه در این قسمت اخیر به غیر از آواره دیگران هم آگاه شده‏اند و از آن جمله کتاب «از طهران تا نیویورک» تألیف آقای میرزا عبدالله خان بهرامی را هر کس بخواند بر این مقصد مستحضر می‏گردد مجملا پس از این گونه اطلاعات و بعد از آنکه سالها اقسام فسوق و فجور سری ایشان را دیده و شنیده و حتی بعد از فوت عبدالبهاء تقلبات داخلی ایشان را که در وصایای او به کار برده‏اند شناخته لهذا دامن از ایشان فراچیده و ایشان را بدرود نموده اینک نگارشهای او را عینا درج نموده امیدواریم مورد توجه عموم ایرانیان وطنخواه واقع گردد.

توضیحا کسی تصور نکند که ما فقط از نقطه نظر مذهبی می‏خواهیم این حقایق را نشر نمائیم بلکه مصالح وطنی و مملکتی و وحدت ملی را بیشتر از جنبه‏ی مذهبی آن در نظر داریم و خصوصا در قسمت آزادیخواهی و خرق اوهام بیش از هر چیز علاقمندیم. زیرا بهائیت یک لطمه‏ی بزرگی به وحدت ملی ما زده است و به جای اینکه اتحاد و اتفاقی ازآن حاصل شده باشد باعث تفرقه و تشتت شده است و عقیده نگارنده این است که کفر بالاتفاق بر ایمان بالاختلاف ترجیح دارد یعنی اهل مملکت باید تماما بر یک عقیده باشند و هر نغمه‏ی مخالف را مقاومت نمایند (ولی متمدنانه) و چون بهائیان تشتت بزرگی انداخته‏اند و حتی بعضی جوانان بی‏خبر بی‏فکر هم در سایه‏ی الفاظ خوش ظاهر بد باطن ایشان تصور نموده‏اند که این سخنان به کار ملک و ملت خواهد خورد و به طور مستقیم و غیر مستقیم باعث ترویج افکار ایشان شده از طرفی هم وجود حضرات وسیله‏ی پیشرفت دست‏های هوچی و روح هوچی گری شده به قسمی که هر شخص محترمی که خواست اصلاحاتی بکند هوچیهای مملکت بعد از آنکه از جهات دیگر مأیوس از

تخریب کار او می‏شوند به این نسبتها تشبث نموده بعضی دستها هم ایشان را کمک داده و این آتش را دامن زده بالاخره در سایه‏ی این حرفها و تشبثات به جای نفع ضرر حاصل و بسی از مردمان محترم را متهم و عملیاتشان را خنثی نموده‏اند و نه تصور شود که در آن گونه مواقع بهائیان بی‏گناه و بی‏طرف مانده باشند بلکه بزرگترین عامل این عملیات خود آنها هستند که یا آلت شده‏اند یا از کثرت میل به ترویج مذهب خود نسبت هر شخص محترمی را از اهل کلاه و عمامه به خود داده آهسته آهسته و به لطائف الحیل به گوش این و آن خوانده‏اند که (این هم از ماست)

خیلی مضحک است که سالهای دراز در کمین علماء و وزراء ایران نشسته بودند و هر مجتهدی و متنفذی که در جامعه طرف توجه مردم می‏شد او را به خود نسبت می‏داند و اگر در حیاتش وسیله به دست نیاورده نتوانسته‏اند او را متهم سازند پس از وفاتش این نسبت را به او بسته‏اند و در این اواخر حتی میرزا علی اصغر خان اتابک را از خود می‏خواندند و به قدری بی‏نمک یا شور شد که اتابک مجبور شد زمام انام را رها کرده هشتاد و چند نفرشان را در یزد بکشتن دهد و نیز جلال‏الدوله به قسمی در یزد ایشان را فریب داد و آنها هم به قدری از او مطمئن شده اسرار خود را نزدش ابراز و حتی راه مجالس نهانه و شبانه و باب معاشرت‏های مردانه و زنانه را بروی محرمان و بستگان وی گشودند که اسباب عبرت و حیرت هر عاقل دانشمندی است و بالاخره نتیجه‏ی آن به جاهائی کشید که عجالة مجال ذکرش نیست و شاید شرحی او فی از قلم آواره در این باب صادر گردد.

باری قضایا به قدری زیاد است که در این مقدمه و جیزه نمی‏گنجد اما در این سنین اخیره قدری از طبقه‏ی علماء و رجال مملکت مأیوس شده عنان مطلب را به سمت اروپا و امریکا سوق داده به جای اینکه شهرت دهند فلان آقا از ماست شهرت میدهند که فلان مسیو و مستر یا مادموازل و مادام از ما هستند، ایرانیانی که در داخله خودشان نتوانستند بفهمند و تشخیص دهند که شهرتها تا چه اندازه صحیح و تا چه حد سقیم بود چگونه می‏توانند امتیاز دهند که اشهتارات خارجه تا چه درجه صحت دارد؟

بلکه اصلا نخواهد دانست که آیا فلان میسو یا مادام یا مستر و مس را که رئیس بهائیان در الواهش نام می‏برد وجود خارجی دارد یا نه؟ و اگر دارد آیا اصلا اسم بهائی را شنیده و اگر شنیده آیا بچه عنوان شنیده و با چه احساس آن را تلقی کرده و با فرض اینکه عقیده هم یافته باشد

آیا عقیده او برای کسی حجت است؟ و بالاخره آیا ممکن نیست که میسو یا مستر اشتباه کرده باشد؟

خلاصه از آنجائیکه تقریبا به مقام بداهت رسیده است که رؤسای بهائی بدون اینکه کمتر نظری به روحانیت داشته باشند فقط و فقط برای استفاده مادی و انجام آمال و آرزوهای دنیوی از هیچگونه تصنع و دروغ پروا ننموده اسباب فساد و نفاق و تفرقه و تشت فراهم نموده‏اند و اتباع و مرده‏ی ایشان هم مانند گوسفند بی‏اراده تابع اراده‏ی ایشان شده هر چه از آن مرکز و مصدر صدور یابد بدون چون و چرا قبول کرده و گردن نهاده‏اند لازم می‏نمود که اسرار خفیه و حقایق داخلیه‏ی ایشان به همان قسمی که هست و چنانکه باید و شاید کشف گردد تا بی‏خبران فریب سخنان خوش ظاهر ایشان را نخورده و به هیچ وجه اهمیت به وجود و اقوال ایشان ندهند و کم کم این گوسفندان بی‏مدرک را کان لم یکن انگارند لهذا در مقام طبع و نشر این رساله برآمده امیدواریم ایرانیان وطنخواهی که مضرت اینگونه تأسیسات و عنوات را یافته و به کمال خوبی تشخیص داده‏اند که امروزه برای ایران سمی مهلک‏تر از سم اختلاف و دریافتی نافع‏تر از داروی ائتلاف نیست به کلی این قضیه را فراموش کرده از هر حلقومی این نغمه را بشنوند ولو به هر عنوانی باشد و هر دستی آن را مدد دهد با حالت خون سردی و بی‏اعتنائی تلقی نموده به وحدت ملی قائل و متشبث گردند که این است یگانه راه نجات و نجاح و تنها طریق صلاح و فلاح و السلام علی من اتبع الهدی:

توضیح آنکه کلمه (گوسفندان) که در این مقدمه در حق بهائیان استعمال شده کلمه‏ایست که رئیس ایشان میرزا حسین علی بهاء در حقشان استعمال کرده و هر بهائی ثابتی ناگزیر است که از اینکه خود را مصداق گوسفند دانسته از این کلمه کدورت و رنجشی حاصل ننماید بلکه به آن افتخار فرماید و فقط فرقی که در بیان بهاء و اظهار ماست همان فرق عربیت و فارسیت است که او به کلمه (اغنام) یاد نموده و ما به لفظ گوسفند که معنی فارسی اغنام است یاد می‏کنیم. و اکنون شروع می‏نمائیم به بیان مقصود به صورت سئوال و جواب بین آیتی و آواره و از یزدان پاک کمک می‏جوئیم که خامه و بیان ما را از هر لغزشی نگهداری فرماید.

(تراج)

آیتی – نخستین پرسش من این است که آیا ممکن است انسان نسبت به یک امر دو حالت پیدا کند؟ یعنی از ابتدا حسن نظری به آن بیاید و دلباخته آن شود و همه معایب آن را محاسن انگارد و نقص آن را کمال شمارد و پس از مدتها تغییر نظر حاصل نماید و از روی حقیقت از آن منصرف شده دل از آن بردارد و آن را مایه‏ی بدبختی بشر انگارد؟

آواره – به عقیده بنده نه تنها ممکن است بلکه یک امر طبیعی است که به کم و زیاد و تغییر موضوع در کل مراتب وجود حکمش جاری و ساری است ویژه در انسان حساس که به صفت مجاهدت موصوف باشد زیرا چون انسان سر از دریچه‏ی خلقت برآرد و پا بر بساط هستی گذارد چشم بگشاید و گوش فرا دارد. از هر سو نغمه و آهنگی شنود و در هر کورنگ و نیرنگی بیند. در آغاز بر حسب سادگی فطرت و بساطت طبیعت همه‏ی رنگها را رنگ حقیقت شناسد و همه‏ی آهنگها را آهنگ منادی طریقت گمان کند و بادی خیر و سعادت پندارد و چون قدمی چند بردارد و گامی دو سه برتر گذارد اختلاف الوان و نغمات او را به شبهه اندازد و رایت تحقیق و مجاهدت بر افرازد و به موجب کنجکاوی و حس حقیقت جوئی که هر انسان صحیح المدرکی بدان مفطور است هوای تمحیص و تشخیص بر سرش افتد و در هر قدمی آرزو نماید که در را از صدف و لؤلؤ را از خزف باز شناسد و رنگ ثابت را از نیرنگ امتیاز دهد نغمه بلبل باغ را از صوت زاغ با سامعه‏ی صحیح تشخیص دهد و طعم شکر را از حنظل به قوه‏ی ذائقه سلیم باز شناسد. در این هنگام است که سمعی جدید و بصری حدید یافته به قول جلال‏الدین رومی (گوش خر بفروش و دیگر گوش خر) گوش تازه‏ی خریده هر سخن را در معرض امتحان در آرد و پابند الفاظ خشک نشده مقصد قائل را در زیر پرده‏ی قول بیابد بلکه اقوال را با اعمال موازنه کند و گفتار بی‏کردار را به چیزی و پشیزی نستاند چون دیده بگشاید و حقیقت بی‏ریب و ریا را طلب نماید آن وقت است که در هر گاهی دامی بیند که گسترده است و در هر درکی شرکی مشاهده نماید که نهفته در پرده است در زیر هر رنگ هزار نیرنگ بیند و از پشت هر آهنگ هزاران رنگ و کلنگ یابد و بالاخره رنگ ثابت را در پس پرده‏ی نیرنگها مخفی و آهنگ بلبل را در میان آهنگها مخبی بیند (پس به هر دستی نباید داد دست) اما نه هر کس مرد این کار است بلی فقط کسی می‏تواند رنگ حیله و نیرنگ را

باز شناسد که دلباخته‏ی نمایشات ظاهره نشده چون به رنگی آلوده گردد فوری رخ را باز شوید و تنها کسی می‏تواند به دام حیله نیفتد که چون از درکی شرکی به حرکت آمد خود را به کنار کشد و دامن فرا گیرد وگرنه هر دم دامش قوی‏تر شود و هر روز رنگش غلیظتر گردد تا به جائی رسد که پاکی از رنگ و آزادی از دام نیرنگ محال نماید و بر آن مجال نیابد فنعم ما قلت.

کار مردان است کز دام زنان حیله‏گر

دامن خود باز چیدن دل از آن برداشتن