در این بین باب را نیز حاضر کرده در یک سمت مجلس جا دادند نظام العلماء باستجازه از والد رو به باب کرد و گفت این نوشتههایی که
بعضی باسلوب قرآن و بعضی باسلوب خطبههای قیصر روم است و ادعیه بتوسط اتباع شما در میان مردم منتشر است آیا از شما است یا بر شما بستهاند؟ گفت از خدا است نظام العلماء گفت هر چه از زبان شما جاری شده گفت بلی مثل صدور کلام از شجرهی طور گفت این یکی را فهمیدم این اسم باب را که برای شما گزارده گفت: خدا، نظام العلماء گفت گستاخی ست خدا این شب بخیر را کجا برای شما کرده؟!
باب متغیره شده
گفت من مسخره شدهام نظام العلماء گفت از این نیز گذشتیم شما باب چه هستید؟ گفت انا مدینة العلم و علی بابها شما باب مدینه علمی گفت بلی فادخلوا الباب سجدا نظام العلماء گفت باب حطه هم هستی گفت بلی نظام العلماء گفت حالا که شما باب مدینه علمی از هر علمی از شما بپرسند جواب خواهی داد گفت بلی شما مرا نمیشناسید من همان شخصم که هزار سال بیشتر است انتظار مرا میبرید پس والد فرمودند سید تو اول دعوی بابیت امام را داشتی حالا صاحب الامر غائب شدی گفت بلی من همانم که از صدر اسلام انتظار مرا میبرید. والد از این حرف گزاف سخت برآشفته فرمود سید حیا چرا نمیکنی این چه لاف و گزاف است میزنی؟ ما انتظار آن امامی را میبریم که پدرش امام حسن عسکری و مادرش نیز نرجس بنت یشوع است و در سنهی دویست و پنجاه و شش در سر من رآی از مادر متولد شده و از مکه معظمه با شمشیر ظهور خواهد کرد.
ما کی انتظار سید علی محمد پسر سید رضای بزاز شیرازی را که دیروز از شکم مادر بیرون آمده میبریم؟ وانگهی صاحب عصر وقتی که تشریف میآورند جمیع مواریث انبیاء از آدم تا خاتم در خدمت ایشان است شما
یکی از آن مواریث را در بیار به بینم؟ گفت ماذون نیستم والد تغیر کرده فرمودند تو که ماذون نبودی بسیار غلط کردی و سرت را بدیوار زدی آمدی برو و ماذون شو بعد از آن بیا صاحب الامر غیر مأذون نوبر است گذشته از این صاحب عصر کرامات و معجزات دارد بسم الله تو همین عصا را که در دست داری اژدها کن تا ما ایمان بیاوریم! پسر علم الهدی گفت: جناب آقا خدا در کتاب کریم فرموده واعلموا انما اغنمتم من شئی فان الله خمسه حکم آیهی منسوخ آیا باقی ست گفت باقی ست گفت باقی است گفت پس شما از چه بابت در کتاب خود آوردهیی و اعلموا انما غنمتم من شیئی فان للذکر ثلثه آیا این تشریح نسخ قول خدا نیست گفت آخر سهم امام بمن میرسد. علم الهدی گفت سهم امام نصف خمس است و نصف خمس عشر میشود نه ثلث گفت نه خیر ثلث میشود حاضرین همه خندیدند. پس از سؤالات دیگر هر یک از سه نفر مینویسد علم الهدی گفت: جناب آقا شما در کتاب خود گفتهیی که من در خواب دیدم که حضرت سیدالشهداء را شهید کردهاند و من چند کف از خون خوردم و باب فیوضات بر من مفتوح شد این درست است؟ گفت بلی! والد فرمود تو چه عداوت با سیدالشهداء داشتی که خون او را خوردی؟ مرحوم نظام العلما بشوخی گفت آخر هند جگر خوار بود! جوابی از آقا نتراوید! پس والد بعد از تغییرات و تغیر زیاد از این حرفهای گزاف او فرمود خوب لوطی شیرازی این دیگر چه منافقی و حقه بازی ست وقتی که اتباع شیخ احسائی از تو سؤال میکنند در جواب آنها مینویسی احمد و کاظم صلوات الله علیهما و چون سید یحیی پسر سید جعفر دارابی که پدرش در مسئله معاد با شیخ احسائی مخالف است از تو
سؤالی میکند در جواب مینویسی که شیخ در معاد خبط کرده و صریحا تکفیرش میکنی و لقدا جاد السید جعفر دارابی فیما کتب فی سنا برق (1) المحیط بالمشارق و المغارب آن صلوات فرستادنت چیست و این تخطئه و تکفیرت چه؟ تو اگر آدم درستی هستی چرا در سر یک ریسمان نمیایستی سید سر بزیر انداخته جوابی نگفت… تا به آنجا که بشرح چوب زدن و تعزیر بوسیلهی میرزا علی اصغر شیخ الاسلام و پسرش میرزا ابوالقاسم و سادات کسانش و برگرداندن به چهریق را کرده.
سپس مینویسد در سنهی 1296 هجری که سال دوم جلوس همایونی بود از جانب اولیای دولت بمرحوم حوزه میرزای حشمة الدوله حکمران آذربایجان فرمان رفت که سید باب را از چهریق بتبریز آورده اولا در محضر علما او را تکلیف توبه و انابه از دعاوی و عقائد خود بکنند و در صورت امتناع او را بکیفر اعمال خود برسانند حشمة الدوله حسب الامر مشار الیه را احضار داشته اول در محضر خود که جمعی از ارباب کمال آنجا جمع بودند مجمعی قرار داده بعضی سؤالات کردند بعد از عجز از جواب صحیح مشار الیه را بود بعد از چند روز مشارالیه را بیخبر وارد شهر کرده در خانهی مرحوم کاظم خان فراشباشی محترما منزل دادند و ملا شیخ علی نام نیز که در اواخر حضرت عظیم بجهة تطابق عدد اسم ملقب شده بود باسید حسین خراسانی که کاتب ترهات او بود همراه بودند پس از چند روزی حاج ملا محمود نظام العلماء که از جملهی تلامیذ سید اجل
آقا سید علی طباطبائی و شیخ اجل شیخ احمد احسائی و مدتی در تبریز صاحب مسجد و منبر جماعت بود و بعدا بحسب امر شاهنشاه ماضی بسمت معلمی اعلیحضرت منتخب شد حسب الامر ابلاغی بعامهی معتمدین علمای بلد نوشته و ایشان را تکلیف بحضور مجلس محاوره با مشار الیه کردند هیچیک از علمای شهر اقدام باین امر نکردند و متشبث به بعضی اعذار شدند و این فقره بیشتر مایه توهمات واهیه عوام الناس شد بجز والد ماجد علام حجة الاسلام که بمجرد اظهار بحضور آن مجلس اقدام فرموده حاجی ملا مرتضی ملقب بعلم الهدی را نیز که از معاریف علما و از تلامیذ مجاز شیخ احسائی و با والد الهدی غالبا انیس حجره و جلیس سفره بود بهمراهی خود بآن مجلس که در حضور مبارک حضرت ولیعهد منعقد بود بردند و نظام العلماء نیز که سمت معلمی داشت حاضر بود. بالجمله حاضرین مجلس از علماء منحصر بهمین سه بزرگوار شد و بس… بازدحام تمام اهل بلد و بهمراهی دو نفر از اتباعش که یکی آقا محمد علی تبریزی و یکی سید حسین خراسانی بود اولا بخانه حاج میرزا باقر پسر حاج میرزا احمد مجتهد تبریز بردند و در آنجا مشارالیه چیزی از عقاید خود اظهار نداشت.
از آنجا بخانه والد حجة الاسلام آوردند و این داعی حقیر آن وقت خود در آن مجلس حضور داشت مشار الیه را در پیش روی والد مرحوم نشانده آن مرحوم آنچه نصایح حکیمانه و مواعظ مشفقانه بود با کمال شفقت و دلسوزی بمشارالیه القاء فرمود در سنگ خارهی قطره باران اثر نکرده پس والد بعد از یأس از این فقره از در احتجاج درآمده فرمودند:
سید کسی که چنین ادعاء بزرگی درپیش دارد بیبینه و برهان کسی از او نمیپذیرد آخر این دعویها که تو میکنی دلیل و برهانت بر اینها چیست؟ بیمحابا گفت: اینها که تو میگوئی دلیل و برهانت بر آنها چیست؟ والد از روی تعجب خندیده فرمود: سید تو که طریق محاوره را هم بلد نیستی از منکر کسی بینه نمیخواهد شهود و بینه وظیفه مدعی است من که مدعی مقامی نیستم که محتاج اقامه دلیلی باشم. گفت: چرا حرفهای من دلیل میخواهد حرفهای شما دلیل نمیخواهد؟ والد بعد از تعجب زیاد از این جواب ناصواب فرمودند ای مرد من که بتو حالی کردم که اقامه دلیل وظیفه مدعی است نه منکر تو هنوز در امور بدیهیه هم که جاهل گفت: دلیل من تصدیق علماء! فرمودند: علمائی که تصدیق تو را کردهاند با اغلبشان من ملاقات کرده آنها را صاحب عقل درستی ندیدهام و تصدیق سفها مناط حقیقت کسی نمیباشد گذشته از این اگر تصدیق علما دلیل حقیقت باشد اینک در میان جمیع ملل باطله اسلامیه و غیر اسلامیه علمای متبحر بوده و هستند که تصدیق مذهب خود را میکنند بنابراین پس باید جمیع مذاهب و ملل باطله حق باشند و هذا شیئی عجیب. گفت دلیل من نوشتههای من. فرمودند نوشتجات تو را هم اکثرش را من دیدهام جز کلمات مزخرفه مهمله المعانی و مختلف المعانی چیزی در آنها مشاهده نکردم و در حقیقت آن نوشتجات دلیل روشن بر بطلان دعاوی تست نه دلیل حقیقت! گفت: آنهائی که این نوشتجات را دیدهاند همه تصدیق کردهاند. والد فرمودند تصدیق دیگری بر ما حجت نیست و آنگاه این ادعاها که تو
میکنی از دعوی امامت و وحی آسمانی و امثال آن ثبوت آن جز معجزه یا تصدیق معصومی دیگر راه ندارد اگر داری بیاور والا حجتی بر ما نداری؟! گفت: خیر دلیل همان است که گفتم! فرمودند حال باز در آن دعاوی که در مجلس همایونی در حضور ما کردی از دعوی صاحب الامری و انفتاح باب وحی تأسیس و اتیان بمثل قرآن و غیره آیا در سر آنها باقی هستی؟ گفت: آری فرمودند از این عقائد برگرد خوب نیست خود و مردم را عبث بمهلکه منداز. گفت: حاشا و کلا.
1) سید جعفر دارابی از دانشمندان بنام بود و کتاب سنابرق هنوز چاپ نشده و نسخهی خطی در کتاب خانه مولف است.