در اینجاست چند عامل دست بهم داد و مانع از حصول مقصود مخالفین و زمینه سازان شد که یکی از آنها وجود (خانم شکوه السلطنه) ملکه زمان مادر مظفر الدین شاه و خواهر زادهی حاج محمد کریم خان بود – عامل دیگر وجود رجال متعصب شیخی بود که در دربار خدمت میکردند و کم و بیش در شاه مؤثر بودند! البته سابقهی دوستی شاه و قرابت فیمابین نیز از عوامل موثر بود.
حاج محمدکریم خان در دربار و حرم خانه و نزد شاه رفته بیگناه بقلم رفت و شاید محبوب واقع شد ولی این محبوبیت بر بغضها و اختلافات بیشتر دامن زد.
تا آنجا که از راه مجادلات علمی و تشکیل جلسات مناظره و تألیف
کتب علیه او، پس از مدتی توقف در تهران او را خسته روانه کرمان کردند، بطوری که ایشان تا حدی مجبور به گوشهگیری و تفسیر گفتههای گذشته خود گردید (مثل کتاب سی فصل و غیره) و در آن گفتهها و کتب آخر عمر هم آهنگی بیشتری بین عقائد او و نظریات مخالفین دیده میشود البته از حیث تأثیر زیاد مثمر واقع نگردید – مخالفان بر مخالفت خویش ماندند.
در دوران آخر عمر حاج محمد کریم خن صلاح خود را در آن زمان دید که بصرف امور اجتهادی و تألیف و تصنیف و موعظه و درس و اقامه عزاداری بگذراند، غالبا سالی چندین ماه از شهر خارج میشد و در قصبهی (لنگر) کرمان اقامت مینمود و در امور سیاسی و محاکمات ابدا دخالت نمیکرد.
در این دوره تألیفات و تصنیفات بسیار کرد و حوزهی درس مدرسهی دابراهیمیه اهمیتی یافت و از کرمان نمایندگانی باکثر شهرهای ایران فرستاد آنان در نشر عقاید استادشان منتهای جد را مبذول داشتند، روی هم رفته در این دوره بواسطه این که رؤسای طرفین عاقل و بیغرضتر از ادوار بعد بودند کار اختلاف از حدود مباحثات علمی و مشاجرات قلمی بالاتر نرفت و اگر هم وقتی صحبتی بین عوام دو طرف میشد البته رؤسای طرفین نمیگذاردند کار بزد و خورد برسد، در این قسمت مساعی حاج آقا مجتهد که گذشته از همشهری گری با حاج محمد کریم خان دو سال هم بامر استاد خود در حوزهی درس استاد حاج محمد کریم خان یعنی سید کاظم رشتی درس خوانده بود قابل توجه است که هیچگاه این دو نفر نسبت بهم از طریق
ادب خارج نشدند، پیروان یکدیگر را نیز به مراعات شئون و احترامات دیگری توصیه میکردند، رئیس دستهی مخالفین خود شاگرد استاد شیخی بود، تا روز درگذشت نسبت بشیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی احترام قائل بود، با حاج محمد کریم خان هم که رقیبش بشمار میرفت مراوده و دوستی داشت، حتی یک دختر او نامزد پسر حاج محمد کریم خان بود که بعدا تند رویهای عوام و مریدهای طرفین و تحریکات انگشت سیاست نگذاشت این وصلت انجام گردد!! در این دوره رقابت بین مریدهای طرفین فقط بر سر موضوع خیرات و مبرات بود که بجای خود ممدوح و باعث استفاده عموم بود.
ما میخواهیم این نتیجه را بگیرند که همه جا دست سیاست آتش افروزی میکنند و گرنه سران عاقل قوم در گذشته تا این اندازه با یکدیگر حسن تفاهم داشتند.
آن دوره که برای کرمان دوران خوشبختی بود بمرگ سه چهار نفر خاتمه پذیرفت.
وکیل الملک در گذشت. حاج سید جواد امام جمعه وفات یافت بعد حاج محمد کریم خان و در آخر حاج آقا احمد مجتهد نیز برفتگان ملحق گردیدند و نوبت ریاست به آقا زاده گان جوان رسید که مسلما در وجود هر یک از ایشان نظرات مریدان قدیم مؤثر بود یعنی آنان که در سابق مطیع صرف بودند در این موقع محلی برای اعمال نظریهی خود پیدا کردند.