از جمله استدلال مهمهشان راجع به میقاث ظهور قائم این است که ابالبید مخزومی از حضرت صادق علیهالسلام روایت میکنند و در تفسیر صافی در تفسیر الم سوره بقره مینویسد
(و من الحدیث ارواه العیاشی عن ابی البید المخزومی قال قال ابو جعفر علیهالسلام یا بالبید مانه یملک من ولد العباس اثنی عشر یقتل بعد الثامن منهم اربعة تصیب احد هم الذبحة قتذبحه هم فهی قصیرة اعمارهم خبیثه سیرتهم من هم الفویسق الملقب بالهادی و الناطق و الغاوی یا بالبید ان لی فی حروف القرآن المقطعة لعلما جما ان الله تعالی انزل الم ذالک الکتاب فقام محمد حتی ظهر نوره و ثبتت کلمة و ولد یوم ولد و قد مضی من الف السابع مئة سنة و ثلث سنین ثم قال و تبیانه فی کتاب الله فی الحروف المقطعه اذا عددتها من غیر تکرار و لیس من الحروف المقطعة حرف تنقضی ایامه الا و قائم من بنی هاشم عند انقضائه ثم قال الالف واحد و الام ثلثون و المیم اربعون و الصاد تسعون فذلک ماة واحد و ستون ثم کان بدو خروج حسین ابن علی علیهالسلام الم الله لا اله فلما بلغت مدته قام قائم من ولد العباس عند المص و یقوم قائمنا عند انقضائها (بآلرا) فافهم ذالک و عدو اکتمه) چنانچه در متن این حدیث شریف شرح میفرمایند در هر یکی از حروف مقطعات قیاس شده 71 سال از تاریخ عام الفیل و یا از تاریخ قریش پیغمبر اکرم مبعوث به رسالت شدهاند در الم الله که عددش هفتاد و یک است از بعثت حضرت رسول قیام سیدالشهداء علیهالسلام شد بر شهادت کبری در عرض کربلا و در المص که 161 عدد میشود در همان سال هجرت و یا بعثت نیز قائمی از
بنی عباس که عبد الله سفاح بود برو ساده دولت جالس شد و در آلرا قائم ما قیام خواهد فرمود این حدیث حدیث متشابهی است تا حال در بین علماء مطرح است و هنوز به جائی مستقیم نرسیده و مجلسی علیه الرحمه نیز در جلد سیزدهم بحار مینویسد و صاحب انوار نعمانیه هم درج فرموده حضرات خواستهاند عددی درست کنند که به سال طلوع سید باب درست بیاید در هزار و دویست و شصت که سید باب در شیراز غوغائی بر پا نموده مردهها آورده از حروف مقطعات اوایل سور بهم چسبانیده تا سوره رعد بالمرا که روی هم اعدادشان 1267 میشود و این را تعبیر بر ظهور باب کردهاند خطا و تحریف بزرگ در این ساختمان اینها موجود است اولا در اصل حدیث المرا نیست آلراست ثانیا چنانچه قبلا در سورههای دیگر اعدادشان بنفسه محسوب شد مثلا وقعهی کربلا و یا قیام بنی عباس این آلرا هم بایستی بنفسه محسوب شود آقایان رویهم حساب کردهاند ثالثا با وجود این زحمات باز سنه ظهور باب را مطابق نیافته در اینجا دویدهاند بر اینکه هفت سال قبل از هجرت رسول تبلیغ امر الله مینمود لهذا تاریخ از آنجا گرفته میشود و از این مقدار که ذکر شد در ساخت و سازهای این حدیث کفایت است
و از جمله استدلال اشعار سلطان حسین اخلاطی را مینویسند که تا حال در کتابی این اشعار را ندیدهام و علاوه کسی را نیز سراغ ندارم که در جائی دیده باشد و او اینست که گویااز جفرا استخراج کرده (1) – یجیی ربا لکم فی النشأیتن – لیحی الدین بعد الرآعو غبن فان زیدت علیه الهاء فاعلم – بانی ما کتمت سرعین – فاضرب عدهو فی
عد نفسه – فهذا اسم قطب العالمین – خذ المح قبلمد بعد ضم – و ادرجه بتحت المدرجین میگویند این رب عبارت است از سید علی محمد که عددش نیز مطابق است در نشأتین ظاهر شده نشئه روحانی است و نشئه جسمانی که هر یک ششصد سال است میشود هزار و دویست سال راء و غین نیز 1206 راء 200 غین 160 و هر آینه عددها را که عبارت از هفت است بر او بیفزائی به تحقیق من نپوشیدم سر شهادت را یعنی در سنه شصت و هفت هم رب سابق الذکر را میکشند عدد هو را که یازده است به نفس خود ضرب کرده مجذور کن میشود 121 از این عدد کلمه یا علی استخراج میشود زیرا عدد یا علی نیز 121 میشود و این اسم قطب دو عالم و قائم است و اخذ کن مح را قبل مد بعد ضم کن و درج نما در تحت دو مندرجه فوق یعنی (1260 یا علی محمد) از جمله استدلال تأویلی از اشعار ادبا بعضی اشعار را که عدد و کلماتش با مرام اینها مطابق شده فوری به خود معنی کردهاند اولا حال شعرا معلوم است که باید تشبیهات و کنایات و استعارات به کار برند و اگر بخواهند فقط شعر ساده بگویند نیز نثر گفتنیشان به از آن است لهذا اشعار ادبا اغلب تشبیهات و استعار است و با مرام همه نفوس تطبیق توان کرد چنانچه در خواجه حافظ تفأل میشود برای یک مطلبی از قضا موافق هم میآید موقعی که در تهران بودم شبی در عمارت قائم مقامی با یک نفر از تجار محترم عراق مجالس بودیم صحبت تاریخ در میان بود در ضمن صحبت مسافرت بنده و تجر دابوی مطرح شد ایشان اظهار داشتند نظر به اینکه والدین حق عظیمی در ذمه اولاد دارند ورب صغیر نامیده میشوند لهذا مخالفت ایشان مخالفت با خداست و انسان را نتایج وخیم میدهند خصوصا در اینکه شما بکلی
ترک پدر گفته و در حالت پیری تنها گذاشتهاید عاقبت بخیر نمیشوند آتش سوزان نکند با سپند – آنچه کند دود دل مستمند پس از تمام حرفهای ایشان نظر به اینکه بی غرضانه نصیحت میکرد بنده متأثر گردیدم در حالتی که جماعت بهائیان مرا به نوعی مغرور کرده بودند که والد تو ابدا حقی در ذمه تو ندارد زیرا شما را از معرفت الله (یعنی معرفت الیها) منع میکند و خدا هم در قرآن توصیه میفرماید که والدین خود را به خدا شریک قرار نده و لا تشرک بالله و بالوالدین احسانا علاوه در جای دیگر میفرماید و ان جاهداک علی ان تشرک بی مالیس لک به علم فلا تطعهما یعنی هر آینه والدین توجهد نمایند که به من شریک قرار دهی چیزی را که تو را در او علم نداری پس اطاعت آنها را نکن بدین عرفان باقی به صورت شرع انداخته بودند من هم مغرور بودم که خیر والد ابدا حقی ندارد زیرا به وجدان من متعرض است و مرا از معرفت الله منع میکند و ابدا خیال اضلال به قلبم نمیرفت و لکن اطمینان قلب هم نداشتم هر وقت این صحبت به میان میآید طبعا متأثر میشدم باری بنده آمدم در اطاق خواب خود به خواجه حافظ تفألی کردم این غزل در آمد بارها گفتهام و بار دگر میگویم – که من دلشده این ره نه بخود میپویم – در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند – آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم – من اگر خارم اگر گل چمن آرائی هست – که از آنرو که مرا پروردم میرویم – دوستان عیب من بیدل حیران نکنید – گوهری دارم و صاحب نظری میجویم – گرچه با دلو ملمع می گلگون عیب است – مکنم عیب کزو رنگ ریا میشویم – بنده دیدم که با مرام خود موافق است و معنی قل کل من عند الله را ثابت میکند یعنی تمام اراده غیبی در کار است لا حول و لا قوة الا بالله العلی
العظیم حال ملاحظه میکنم که در حقیقت اراده غیبی بر این تعلق یافته که هشت سال زندگانی را در کشف دسایس اینها ضایع کنم تا اینکه مقداری از نفوس را هادی گشته و از راه ضلال باز دارم پس معلوم شد که اشعار بهر چیزی تأویل میشود اینکه میگویند شعرا سنوحات دارند باور نکردنی است زیرا اغلب اشعار در حالت مستی گفته میشود و علاوه پیغمبر اکرم میفرمایند لا اعلم الغیب چطور شاعر عالم به غیب شد ولی در حقیقت شعرا محیی ادبیاتند که مطالب علمی و کلمات ادبی را در طی اشعار مندرج میدارند حالا بهائیها آویختهاند بر اینکه خواجه حافظ سید علی محمد شیرازی را هفتصد سال قبل از این شناخته زیرا گفته است (شیراز پر غوغا شود – شکر لبی پیدا شود – ترسم که آشوب لبش – بر هم زند بغداد را) در صورتی که در دیوان خواجه حافظ ابدا این شعر وجود ندارد و در صورت بودن نیز ربط به سید باب نخواهد داشت علاوه میگویند که خواجه خانه سید باب را نشان میدهد چنان چه فرموده (خوشا شیراز وضع بی مثالش – خداوندا نگه دار از زوالش – ز رکناباد ما صد لوحش الله – که عمر خضر میبخشد زلالش – میان جعفر آباد و مصلی – عبیر آمیز میآید شمالش – به شیراز آی و فیض روح قدس – بخواه از مردم صاحب کمالش – الی ان قال کر آن شیرین پسر خونم بریزد – دلا چون شیر مادر کن حلالش – همین شیرین پسر عبارت است از سید باب که خانهاش در میان محله مصلی و جعفر آباد واقع است و روح قدس نیز آنجا برخواسته و خواجه در جای دیگر میگوید – ببین هلال محرم بخواه ساغر راح – که ماه امن و امان است و سال و صلح و صلاح – عزیز دار زمان وصال را
کاندم – مقابل شب قدر است یوم استفتاح – نزاع بر سر دنیای دون کسی نکند – به آشتی ببر ای نور دیده کوی فلاح – ولی تو فارغی از کار خویش میترسم – که کس درت نگشاید جو گم کنی مفتاح
غره محرم تولد سید باب عدد ساغر نیز سنه 1261 است که خواجه خیر ظهور سید باب را داده که سال صلح و صلاح شروع میشود ولی تو از کار خویش فارغی یعنی در فکر شناختن سید باب نیستی میترسم کلید معرفت پیدا نکنی و درها بسته شود دیگر موفق به ایمان نشوی در جای دیگر خواجه بشارت میدهد به طلوع سید باب مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید – که از انفاس خوشش بوی کسی میآید – کس ندانست که منزلگه آن یار کجاست – اینقدر هست که بانگ جرسی میآید – از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش – زدهام فالی و فریاد رسی میآید – خواجه میگوید که تا حال محل قائم را کسی نشناخته بود و فقط به ظن و گمان حرفی میگفتند حالا مقصود همین سید باب است در جای دیگر میگوید – ز من به صوفی دجلل شکل ملحد کیش – بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید – این صوفی دجال شکل حاجی میرزا آقاسی است و مهدی دین سید باب است آقا سید اسد الله نیز در این مطلب میگوید – بگفت صوفی دجال حاجی آقاسی است – خر بزرگ بدجال خسرو ایران – از جمله میگویند شاعری هست که تخلصش صحبت است و اسم سید باب را به دین نحن تصریح کرده و میگوید – ابتدایش ابتدای ابتدا است – منتهایش منتهای منتها است ابتدای ابتدا عبارت از علی است منتهای منتها عبارت از محمد که خاتم النبیین است
باز تصدیق این استدلالات را موکول به ارباب انصاف مینمایم
که آیا میشود بدین تأویلات شخصی را من عند الله دانست زیرا در تأویل لابد است که پای احتمال دارد و احتمال که به میان آمد استدلال باطل است اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال آن هم باید به ربوبیت شخصی قائل شد که کلمات او را قبلا اظهار داشتیم و پایهی معلومات و آیاتش را سنجیدیم زیرا حضرت امیر (ص) میفرماید اصل انقی یخفی و لکنه من فعله یعرف ما فیه و الاناء یتشرح بما فیه از کوزه برون همان تراود که در اوست و بفرموده حضرت عیسی علی نبینا و علیهالسلام اعرفوا الشجرة من اثمارها ما هم بدین موازین موازنه نموده دیدیم قطع نظر از استدلال این شخص اقلا لایق مقام ادیبی هم نیست کجا مانده به ربوبیتش قائل کردیم انبیای سلف هر یکی که در زمان خود مبعوث گشتهاند به براهینی آمدند که اتیان به مثل آنها ممکن نشد هکذا حضرت خاتم التبیین مبعوث شد قرآن را آورد در زمان جاهلیة عرب به فصاحتی که هزار و سیصد و پنجاه سال بعد نیز کسی مثل او را نمیتواند بیاورد (تفصیل این مطالب را هر که باشد دو جلد کتاب که از تألیفات آقا شیخ محمد مرحوم محلاتی که به تازگی در تحت عنوان (گفتار خوش یار قلی) طبع شده از کتابخانه شرق تهران بطلبد و ملاحظه نماید قیمت هم خیلی ارزان است در جلد شش قرآن)
پس شخص مربی که در هر زمان مبعوث میشود باید دارای فکری عالی و مقامی متعالی باشد که از تمام بشر تفوق داشته باشد چنان چه از قرآن مشهود است به اعلی النداء میگوید لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین – و کل شیئی احصیناه فی امام مبین در این قرن نورانی که عالم معارف نهایت ترقی دارد و کشفیاتی میکنند که قبلا ابدا آثاری نبود ملاحظه میشود که تمامشان در قرآن مندرج است و کل شهادت بر این
مسئله میدهند اما اینها اقلا در زمان خودشان دارای مقامی هم نبودهاند و اقلا مشعری نداشتهاند که نقیض یکدیگر سخن نگویند چنانچه در چندین جا موجود است لا تعد و لا تحصی جملهی از کلمات متناقض بها و عباس افندی در کتاب اقدس نماز نه رکعتی مذکور بعدا که از بها سؤال شده میگوید (آنچه در کتاب اقدس نازل صلوة دیگر است و لکن نظر به حکمت در سنین قبل بعضی احکام کتاب اقدس که از جمله آن صلوة است در ورقهی آخری مرقوم و آن ورقه مع آثار مبارکه که به جهت حفظ و ابقای آن به جهتی از جهات ارسال شده بود و بعد این صلوة ثلاث نازل انتهی)
در جای دیگر میرزا علی اصغر نام اسکوئی از عباس افندی سؤال میکند که نماز نه رکعتی چه شده افندی میگوید (ای ثابت بر پیمان در خصوص صلوة تسع رکعات سؤال فرمودهاید آن صلوة با کتبی از آثار در دست ناقضان گرفتار تا کی حضرت پروردگار آن یوسف رحمانی را از چاه تاریک و تار بدر آورد ان هذا الحزن عظمی بعبدالبها منحصر به آن نه جمیع امانات این عبد را مرکز نقض (میرزا محمد علی) سرقت نموده و جمیع احبا در ارض مقدس مطلع بر آن)
هر کدام یک رنگ حرف میزنند و خلق را به غیبت نماز معتقد مینمایند تا کی مقتضی دانند که صلوة مزبور را به ظهور رسانند هنوز از شوقی نپرسیدهاند که این هم چیزی به رنگ دیگر بگوید که یوسف مزبور را گرگ خورده منتظر نباشید هکذا در قضیه ذوالقرنین بها تأویلات و تفسیراتی میکند و ذوالقرنین را نفس پیغمبر (ص) میداند چنانچه میسراید (و اما المقصود من ذیالقرنین فی هذه الایة هو نفس محمد روح المقربین فداه لان کان صاحب النبوة و الولایة)
در جای دیگر از عباس افندی میرزا حسن نوش آبادی سؤال نمود میگوید (مقصد از ذوالقرنین حضرت امیر بود که به قلب سیر و سیاحت در جمیع آفاق نموده و تحری مظهر کلی کرد نهایت ملاحظه مینمود که شمس حقیقت در قالب ترابی و مائی پنهان است و در بعضی جاها که پاره مطالب علمی و غیره از بها و عباس افندی درج شده کلا مقتبس از کتب تاریخ و اخبار است یا از عرفان بافیهای صوفیه مثل هفت وادی شیخ عطار و غیره و از جمله استدلال بهائیان در مقابل سائل که باید قائم به آثار و علامات مزبوره در کتب بیاید و حکم نماید شرق و غرب را به تفصیلی که در کتب مندرج است میگویند مگر نخواندی لوح فاطمه را در اصول کافی که قائم در نهایت مظلومیت قیام خواهد نمود و اصحاب او کل شهید خواهند شد شروع میکند بدین طرز جواب گفتن در ایقان و سایر جاها موجود است (در کافی در حدیث جابر در لوح فاطمه در وصف قائم میفرماید علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب و یذل اولیآئه فی زمانه و تتهادی رؤسهم کما تتهادی رؤس الترک والدیلم فیقتلون و یحرفون و یکونون خائفین مرعوبین و جلین تصیغ الآرض بدمائهم و یفشوا الویل و الرنه فی نسائهم اولئک اولیائی حقا)
حال ملاحظه فرمائید مقدمهی حدیث مزبور را حذف نموده و از قلم انداختهاند آخر آن را نسبت به اصل و اساس خودشان تأویل نمودهاند در صورتی که در اول حدیث مزبور اسم مبارک حضرت قائم و اسم پدر و اجدادشان مذکور است این است عین عبارت اول این حدیث که پس از ذکر اسماء ائمهی علیهمالسلام تا اسم مبارک امام علی النقی میفرماید (اخرج منه الداعی الی سبیلی و الخازن لعلمی
الحسن و اکمال ذالک بانبه م ح م د رحمة للعالمین علیه کمال موسی الی آخر) یعنی خارج مینمایم از علی النقی پسرش حسن را که عودت کننده به جانب من و خازن علم من است و تکمیل مینمایم با پسرش محمد که رحمة للعالمین است در اوست کمال موسی و بهاء عیسی در چند جای این حدیث را تحریف نمودهاند از جمله اولیائی را اولیائه نوشتهاند ایضا حدیث دیگری در طبق همین حدیث از روضهی کافی راجع به کشته شدن عده بابی در ارض ری شاهد آوردهاند که در آنجا نیز تحریفاتی زیاد به عمل آمده چه لفظا چه معنا خلاصهی آن حدیث این است که حضرت صادق علیهالسلام از صحابهی خویش میپرسند که زور ارادیدهئی میگوید بلی میگویند بغداد است حضرت میفرمایند نه به ری داخل شدی و دیدی کوه سیاه را در همین طریق با سوق الدواب عرض میکند بلی میفرماید آنجا زوراء است میکشند در آنجا هشتاد هزار نفوس از اولاد فلان که تمام لایق خلافت میباشند سؤال میکند که میکشد میفرماید اولاد عجم از این قبیل استدلال زیاد است «در حالتی که از اول تا کنون صد نفر بابی در ری کشته نشده و آن هم در کوه نبوده»
1) سید باب خودش اینها را استدلال نموده.