عباس افندی در سفر امریکا چند نفر که در پیش خود میبرد از جمله شوقی افندی بود تا نا پولی که رفتند در ناپولی چند نفر دکتور ایتالیائی قطع نظر از اینکه اینها خدا و خدازاده هستند و احترامشان واجب است بنای معاینه گذاشت که اگر هرگاه مرضی داشته باشند مانع از عبور به امریکا گردند از قضا در چشمهای شوقی افندی و دو نفر دیگر از ملازمین مرض احساس شد لهذا مانع گشته اجازه عبور ندادند و آنچه معلوم شده مرض چشم شوقی افندی بر اثر بقیهی سفلیسی بوده که در بیروت بدان مبتلا شده
عباس افندی خیلی عصبانی بود و این بیاحترامی نیز عصب خدائیش را به حرکت آورد و هر چه قدرت و قهاری داشت به کاربرد به خرج آنها نرفت بالاخره عباس افندی دید اعتنائی به مراتب اینها نشد مجبورا شوقی افندی را عودت داده و قول حتمی داد که تو را خواهم خواست خوب است این قضیه را از روی سفرنامهاش بخوانید
و آقای نیکو هم در فلسفهی خود اشاره به این قضیه فرمودهاند