جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کشف حجاب قرة العین

زمان مطالعه: 8 دقیقه

چنانچه در کشف حجاب قرةالعین علنی نموده در طبرس مازندران به خودش تزیین داد و بی حجاب از خیمه‏ی خود به در آمد و رفت به خیمه‏ی میرزا محمد علی قدوس مازندرانی که مشغول نماز بود و سجاده را از زیرش کشیده گفت (تا کی به تراب سجده کرده و از رب الارباب بی‏خبر خواهی ماند) و آمد رفت سر منبر نطقی فصیح ایراد نموده و گفت (انکحت و زوجت قد فرعن المیدان) (عکس قرةالعین که در نهایت آزادی است پیش بنده موجود است) نسخه‏ی از آن بعدها گرد آور می‏شود و اگر کسی از بهائی‏ها منکر این عکس باشد بی خود است زیرا در پشت عکس تاریخی که دارد بدین عنوان است (عکس شمایل ناطقه زمان قرة العین شیدها اله به تاریخ 2 رمضان 1272 حرره محمد ابراهیم عطار تبریزی یادگار زنجانی) و معلوم است که عکس خود قرةالعین است و اسمش ام‏السلمه است مدتی در بغداد بوده این عکس احتمال دارد در آن صفحات برداشته شود مخفی نماند که آیات قرآن را به هر کسی تأویل و تفسیر کرده‏اند از جمله آیه و اذا المودة سئلت بای ذنب قتلت را به همین طاهره تفسیر کرده‏اند در حالتی که چند اولاد داشت و باکره نبود (موودة) دختر بکر را گویند به هر حال در این اواخر نیز پس از وفات عباس افندی در تهران بودم که جماعت نسوان حاضر به کشف حجاب شده کاغذی به حیفا نوشته اجازه خواستند در آن وقت بود که شوقی افندی به عنوان دعا و مناجات به سویش رفته بود همشیره‏ی عباس افندی برداشت کاغذی نوشت که مضمونش این بود (مبادا مبادا به این امر اقدام نمائید زیرا قرةالعین یک دفعه بی حکمتی کرد هنوز از کله مردم نمی‏توانیم به در آریم حالا موقع نیست) بعد شوقی افندی کاغذی خطاب به عموم

نوشت که هنوز موقع نرسیده عجالتا از حجاب دم نزنید ولی در انتخابات زنان را نیز در رأی دادن شریک نمائید آید زمانی که از ایشان نیز انتخاب شده و در مجالس آزادانه حضور به هم خواهند رسانید پس از رسیدن این ورقه به تهران بعضی از زنان در مجالس خصوصی حاضر می‏شدند و حتی چند فقره عکس که از زن و مردشان برداشته‏ام موجود است با همچنان حکمی که بها در کتاب اقدس نوشته در جای دیگر هم به آزادی حکم می‏دهد به شرط اینکه صدا در نیارند چنانچه در لوح عید رضوان که سی و دو روز بعد از عید نوروز است 12 روز عید می‏گیرند به جهت تلاوت گوسفندان نازل نموده و خدائی خود را بدون حجاب آنجا تصریح می‏نماید و او این است (ان یا قلم الابهی بشر اهل ملاء الاعلی الذی بماشق حجاب الستر و ظهر جمال اله عن هذا المنظر الاکبر بضیاء الذی به اشرقت شموس الامر عن مشرق اسمه العظیم قیا مرحبا هذا عید لله قد ظهر عن افق فضل منیع الی ان نال هذا عید فیه رفع القلم عن کل الاشیاء بما ظهر سلطان القدم عن خلف حجاب الاسماء اذا یا اهل الانشاء سرد افی انفسکم بما مرت نسائم – الغفران علی هیاکل الاکوان و ایاکم ان تجاوز و اعن حکم الادب) یعنی در این عید قلم را از تمام اشیاء برداشتیم دیگر بر صاحبان بصیرت احوال معلوم است و اشخاصی که از داخله‏ی بهائی‏ها مسبوتند می‏دانند که در آن ایام چه اندازه مرتکب اعمال شنیعه می‏شوند و در مجالس عمومی که ضیافت می‏گردد مشروبات مثل آب جاری می‏شود بدیهی است سایر چیزها نیز خواهد شد

باری مقصود نوشتن این‏ها نبود و چنانچه قبلا عرض شد

میل ندارم از این حرف‏ها بگویم زیرا چندان مطالبی است که احتیاج به این‏ها نداریم که بهائی‏ها منکر شده به مقام دفاع برآیند بلکه مطالبی را ذکر می‏کنیم که ابدا مجال انکار نماند پس ثابت شد که زحماتم به هدر نرفته و بلکه باعث هدایت چندین هزار نفوس شده و خواهم شد که به قبول بهائی‏ها اعتنائی نکرده و در کمال خون سردی تلقی نمایند مرقوم فرموده‏اید که از اعراض بنده مراحم قلبی حضرت عالی تغییر نیافته و فتوری نرسیده بنده نیز هکذا در ارادت سابق خود قصوری نبوده و نیست و از این عرایض که بی پرده عرض می‏شود مقصود این است که بدانید بنده عبث به قول آواره اعتنا کرده و از بهائیت اعراض نکرده‏ام بلکه از روی بصرت و خبرت مستی در این مسائل تعمق نموده بالاخره پرده از روی کار برداشته‏ام و چنان که مرقوم فرموده‏اید در مکاتبه و غیره حاضرم که عرایض حقه خود را از روی دلیل اثبات نمایم نه از روی هوا

دیگر مثال لباس کتان و بیضا زده اسم اسلامیت را در جبن بنده لکه سیاهی دیده‏اید و مسلمین را اصحاب شمال و بهائی‏ها را اصحاب یمین تصور نموده و پای بنده را از پوست هندوانه‏ی پرت شده فرض فرموده‏اید.

اولا لباس بنده باز سفید است و لکه موجود نه علاوه اسلامیت نیز الحمد لله از شوائب ارتیاب و شکوک عاری و مبری است آن هم لکه‏دار نخواهد شد بلکه تا حال لکه‏دار بودم ولی از توجهات باطنی حضرت احدیت رفع شد

اما مطلب اصحاب یمین و اصحاب شمال که از قرآن و اسلامیت اخذ فرموده و مثال می‏زنند وای بر این جماعت بی

همه چیز بهائی که ادعای اصحاب یمین را کرده باشند بلی در آن صورت اصحاب یمین توانند شد که خود را از ایرادات ثابته پاک نمایند فعلا جماعت اسلام است اصحاب یمین که کسی بر اساسش منکر نتواند شد بلکه فلاسفه کشفیات خود را از قرآن اقتباس می‏نمایند نه مثل بها که از جراید مصر و اروپا سرقت نموده و از عرفان بافیهای نقش بندی‏ها ربوده در الواح خود به عنوان آیات منزله به گوسفندان می‏فروشد.

و بنده به قول حضرت آیتی که در آتیه درج خواهد شد)دوست تر دارم کفری را که با فهم قرین باشد از آن ایمانی که به احمق همدم گردد) این کفری که در اسلامیت به بنده گفته خواهد شد از ایمان و ریاست به جماعت بهائی‏ها بسی خوشتر و بهتر و نوش و گوارا است و پایم نیز پرت نشده و سرم خورد نگشته بلکه در نهایت استواری و محکمی پا برجا است اینک با ادله‏ی متقنه و براهین واضحه بطلان طرف خود را اظهر من الشمس می‏دارم و آیه‏ی ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم الخ در حق اشخاصی است که دانسته دانسته عمدا راه ضلال پیمایند و به مطالب حقه‏ی شخص محقق و هوشیار گوش ندهند چنانچه در آخر مکتوب مرقوم فرموده‏اید.

(می‏خواستید که کشف الحیل را پس از مراجعت افشار بر این ستمدیده‏ی روز کار ارمغانا ارسال نمائید و به زیر بار بکشید اولا بنده به آیات مشابهات قرآن مجید و انجیل و توریة که همگی کلمات الهیه است مشغولم به اصغاء کلمات یک نفر مبغض و معزض و مطرود و مردود ابدا وقت ندارم) پس ختم الله در اینجا مصداق

پیدا کند نه در بنده که از روی حقیقت فهمیده و کنار کشیده‏ام و اینکه آواره را مردود و مطرود فرض فرموده‏اید نه این است که نظر به متحد المال‏های مرکز که اشتباه کاری می‏نمایند و هر مطلبی را معکوس انتشار می‏دهند باور فرموده‏اید بنده نیز چنان احساس کرده بودم ولی بعد از آن که بی‏غرضانه دو کرة کشف الحیل را ملاحظه نمودم دیدم به عنوان تحقیق ذکر می‏نماید یعنی که از اول تحقیق و تحری می‏نمودم اما به ملاحظات عدیده که نکات باریکی در کلام بود باور نکرده متجسس بودم ناگهان مدرک خوبی که اطمینان قلب برای بنده تولید نمود در میان اوراق و مکاتبات خود پیدا کردم که این شبه نیز رفع شد و آن این است که حضرت آقای آیتی در 22 صفر سنه 1339 مکتوبی به جناب آقا سید اسد الله قمی می‏نویسد گویا آقا سید اسد الله مرحوم از حاجی امین نظر به سابقه‏ای که ذیلا به نگارش او می‏پردازد ذمی نوشته و ایشان نیز جواب می‏نویسند و علت ذم آقا سید اسد الله حاجی امن را این است که در سنه‏ی 1336 آقا سید اسد الله مسافرت آذربایجان نموده در عودت از تبریز تقی نام تبریزی پسر آقا داداش نام را که (آیتی در کشف الحیل شرحی مرقوم فرموده‏اند و این آقا داداش شخصی بود که تمام دارائیش را در راه امر گذاشت و حتی میرزا ابراهیم خان مرغی را عروسی کرد اخیرا در حالت دریوزگی مرد و کسی اعتنا نکرد پسرش تقی نیز که در سن پانزده سالگی بود) به عنوان استخدام برداشت برگشت به قزوین در راه زنجان تصادف می‏کند به زنی که در راه مانده

آقا سید اسد اله ترحما زن را به چهار چرخه سوار کرده

تا قزوین همراه می‏برند در قزوین این زن نیز به همراهی آقا سید اسد اله و تقی هر سه وارد خانه‏ی حکیم باشی می‏شوند حاجی امین نیز از تهران به عنوان اخذ حقوق قزوینی‏ها به قزوین آمده بود آقا سید اسد اله عنوان می‏کند که جناب حاجی امین دو سه تومن پول بدهید به این زن که بدهم که رفته برای خودش وسیله‏ی مسافرت تهران را فراهم آورد حاجی امین گفته بود که شنیده بودم شخصی… میداد مسجد آباد می‏نمود باور نمی‏کردم الآن باور می‏کنم که یک همچو کاری شده مرد که از من گدائی می‏کنی و به زن و بچه می‏دهی آن قدر آقا سید اسد اله راتنقید می‏کند که ایشان در نهایت خفت سر به زیر افکنده چیزی نمی‏گوید این بود که رفت در تهران آقا سید اسد اله را نقل مجالس کرده و در هر جا هجو نمود و مخصوصا مسئله‏ای است در مثنوی که یکی از دراویش وارد خانقاهی شد صاحب خانقاه دید چیزی در جیب نیست پنهانی اولاغ درویش را برده فروخت آورد به نشئه و غیر ذلک داده با درویش مهمان عیشی بر پا کرده و ضمنا ذکری که دراویش می‏کنند به مرض ذکر می‏گفتند خر برفت و خر برفت و خر برفت و صاحب الاغ نیز به معیت این‏ها می‏گفت یک روز صبحی برخاست که برود نزد اولاغ دید اولاغ نیست صدا کرد میزبان را که فلانی خر من به چه شده گفت که چند روز است خودت می‏گوئی خر برفت نمی‏گفتی کدام خر است و این مثل را به اسم آقا سید اسد اله هر کجا نقل کرد حتی به بنده نیز گفت این بود که آقا سید اسد اله برداشته شکایتی از امین (1) و امین امین به حضرت آیتی می‏نویسد که آیتی در

جواب این مکتوب را نوشته

(بعد العنوان) ولی مولای من

تنها نه تو بخال لبش مبتلا شدی‏

بر هر که بنگری به همین درد مبتلا است‏

با اینکه هرگز از قلم و لسان این آواره احدی شکایتی ندیده و امیدوار است به عون و عنایت پروردگار تا آخرین نفس هم به همین حال برقرار ماند و آشکار شکایتی اظهار نشود معهذا سر بسته به حضرت عالی عرض می‏کنم کسی که به تهران وارد شده باشد و از آن دو نفس منقطع دو ستون امر الله دو دلسوز میثاق اله دو مروج کلمه اله دو پیشوای احباب دو قدوه‏ی اولو الالباب نیش و گزندی نیافته باشد بنده که سراغ ندارم قبلا هر چه بد گوئی نسبت با یادی می‏شد حق را به طرف بد گویان می‏دانستم ولی اخیرا ثابت شده که اگر نماند در روی کره مگر یک نفر آدمی که اسمش مبلغ باشد و آن آدم در زمینه‏ی این دو نفس محترم بلی و نعم صرف نباشد و هر حرف مزخرفشان را تصدیق نکند البته او باید طرف لعن و طعن باشد البته او یا ناقض است یا ناقض البته او یا منافق است یا احمق پس بدانید آن کهنه رندی که دست از عبا می‏کشد و در حضور این دو نفر تعظیم می‏کند و با بودن یکی از این دو لب به سخن نمی‏گشاید خصوصا در زمینه‏ی آن مرد اکبر قدیمی اظهار ارادت می‏کند چندان که اکثر احباب او را مرید آن حضرت می‏شناسند چه کهنه رند است همین ارادت‏ها او را نایب مناب کرده و به مقامات اصالت خواهد رسانید بناء بر این مقدمات ثابت شد که تقصیر از کسی نیست باید مرید شد اگر افراد احبا مرید نشوند ضرر ندارد ولی هر کسی به اسم خدمت و تبلیغ

امر اله موسوم است البته باید اظهار بندگی نماید تا کل بدانند که اسبق و اقدم و بزگوارتر از ایشان کسی نیست چون چنان شد چنین می‏شود پس باید به خر برفت و خر برفت و خر برفت تن در داد

یا بتویش و غصه راضی شو

یا جگر بند پیش زاغ بنه‏

باری بنده نه طرف حب بوده‏ام نه بغض نه جانب ارادت را اختیار کرده‏ام و نه بی ارادتی لهذا کفر و ایمانم در بوته اجمال مانده و حد وسط را گرفته تا کی این جن انس شود و از پرده‏ی حفادر آید و به صورت ایمان صرف یا کفر مطلق جلوه کند ولی امیدوارم باز هم کافر باشم نه مؤمن زیرا بنده کفری را که با فهم قرین باشد دوست‏تر دارم تا ایمانی که به احمق همدم گردد) الی آخر

مقصود از این که قصه‏سرائی آن است که آقای آیتی در هر حال مجاهد حقیقی بوده و تحری حقیقت می‏نمود تا بالاخره مکاتباتی که به محافل نوشت پس از سلب اطمینان دیگر چاره‏ای نداشتند که اسم طرد را به رویش گذاشتند بلکه آواره ایشان را بدورد گفته و طرد ورد نمود

به سایر آیات بی موقع استدلالی که مرقوم رفته اگر بخواهم جواب معروض دارم صفحات عدیده کفایت نکرده و بلکه وقت هم وسعت نمی‏دهد الی ان قلتم بیوفایان احق اجل ذکره از قبل خبر داده امید آن است که ما به جریده‏ی ایشان داخل نشویم)

شرح بروز لوح بیوفایان به قرار ذیل است اشخاص که در حول عباس افندی بودند چون وسائل و دروغ‏های مستوره را بیشتر از آن‏هائی که دور و ور شنیده و متأثر می‏شوند می‏فهمیدند و بنای ایقاظ می‏گذاشتند ولی از آنجائی که عبدالبها در رفوگری

مهارت داشت آن هم می‏گویند کار نیکو کردن از پر کردن است. از بدو جلوسش به سریر الوهیت به اغنام هر روز هزاران مکاتیب در ایرادات کلمات باب و بهاء می‏رسید (چنانچه مختصری اشاره شده و خواهد شد) او نیز اجوبه می‏نگاشت لهذا در رفوگری ید بیضائی داشت اشخاص بیدار شده را به انواع وعد و وعید تهدید و تخویف می‏کرد و می‏دانست که بعد از این دیگر پرده از روی کار برداشته خواهد شد و جانشین او غیر از خانم بازی در سویس و انترلانکن (چنانچه در سیاحتنامه دکثر ژاک مندرج است) چیزی دیگر نخواهد توانست


1) امین حاجی ابوالحسن اردکانی امین امین حاجی غلامرضا.