جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گروه کاروان

زمان مطالعه: 2 دقیقه

گروه کاروان که سرپرستشان میرزا احمد سهراب است و از آنها در این برگها یادی کردم از روز نخست درباره‏ی شوقی مهر خموشی بر دهان زدند و چون رفته رفته از او کارها و فرمانهائی سر زد که با دستورهای هیچ یک از پرورندگان که ریشه و بن گفته‏هایشان راستی و درستی است جور در نیامد و دریافتند که برای خود دستگاه سروری و فرمانروائی بیجا به پا کرده، هر کس را که بخواهد از درگاه خود می‏راند و بهانه‏های بیجا از پیروان می‏گیرد و در میان مردم کینه و دشمنی رواج می‏دهد بر آن شدند که در این باره در کشور اسرائیل انجمنی به پا کنند و کجروی شوقی را برای همه بهائیان و هبائیان آشکار سازند.

در آن کشور نوزده تن از جوانان از هر کیش و آئین به گروه کاروان پیوسته‏اند و در راه راستی و دوستی و مهر و آشتی و یگانگی جهانیان گام برمی‏دارند.

ای کاش گروه کاروان و دیگران از کار و رفتار و گفتار پیروان شوقی در ایران آگاه بودند که چگونه در این کشور با دست‏های نهانی و تردستی‏های شگفت ستم و بیداد می‏کنند و با نیرنگ، هر گونه دغلبازی و دزدی و ساره خواری و زشت کاری را پیشه‏ی خود ساخته‏اند. بی‏گمان اگر آنچه در این کشور از اینها سر می‏زند در جای دیگر سر می‏زد خود بهائیها و شاید هبائیها گریبان شوقی را می‏گرفتند و می‏گفتند باروبر رنجهائی که گذشته‏گان کشیدند و جانفشانیها در این راه کردند این بود: آنها که در پیرامون تو گرد آمده‏اند به هر کار زشت و نکوهیده دست پا زند و به بهانه‏های پوچ فرزند را از پدر و مادر و زن را از شوهر و خویشاوندان را از یکدیگر جدا کنند!!!

گروهی از بهائیان به ویژه خاندان بهاء الله که دلبستگی بسیاری به دستورهای بها دارند و از نادانی شوقی آگاهند او را سرزنش می‏کنند که چرا کسی که خود را جانشین بها می‏داند و به گمان پوچ سخنان او را رواج می‏دهد این گونه از دستورهای بها بیگانه است! برای نمونه یکی را بشنوید:

بها در نامه‏ای که به نام «بشارات» زبانزد است می‏گوید: «اگر چه جمهوریت نفعش به عموم راجع ولی چون شوکت سلطنت آیتی است از آیات الهی دوست نداریم مدن عالم از آن محروم باشند اگر مد برین این هر دو را جمع کنند اجرشان عندالله عظیم است«.

ولی شوقی در «لوح شرق» که در سال 105 بهائی نگاشته در رویه‏ی 42 آن دفتر می‏نویسد:

»ملوک ارض به عذاب الیم دچار گشتند و در ممالک بسیاری سلطنت به جمهوریت تبدیل گشت و این بر اثر اراده بهاء الله بود«. در رویه 43 می‏گوید: «بر اثر جنگ جهانسوز گروهی از ملوک معزول و منکوب و اسیر و مقهور و پریشان گشتند و در ممالک بسیاری… اساس سلطنت متزعزع گشت و به جمهوریت مبدل گردید و این از آثار اراده‏ی جمال قدم بود که نمی‏خواهد در روی زمین پادشاهی باقی بماند.«

از این گونه سخنان پوچ برای شادی دل بیگانگان در زمینه‏های گوناگون بسیار گفته است که همه آنها می‏رساند نه تنها از دستورها و آموزه‏های بها آگاهی ندارد به ساز خواهش و گرایش دیگران نیز پای می‏کوبد،