اظهار دعاوی دروغین و تأویلات سخنان و ادعاهای متناقض، مورد اعتراض شدید علمای دین و بزرگان شیعه در آن عصر گردیده است. برای روشن شدن حقایق و آگاهی بیشتر مردم، جلسات نقد و بررسی و مناظره تشکیل شد که اجمالی از آنها چنین است:
پس از مراجعت سید علی محمد از سفر مکه به بوشهر، زمانی که هنوز از ادعای «بابیت» پا را فراتر نگذاشته بود، به خاطر اعتراض علما و مردم متدین، به دستور والی فارس، در ماه رمضان سال 1261 هجری قمری دستگیر و به شیراز فرستاده شد. در شیراز، پس از تنبیه، نزد امام جمعهی آن شهر، اظهار ندامت و توبه کرد و به قول یکی از
مریداناش، بر فراز منبر در حضور مردم گفت:
لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند… (1).
پس از آن، شش ماه در خانهی پدری خود، تحت نظر بود و از آن جا به اصفهان و سپس به قلعهی ماکو تبعید شد. در زمان تبعید در قلعه، با مریداناش ملاقات و مکاتبه داشت و از این که میشنید، آنان در کار تبلیغ دعاوی او سعی وافر دارند، به شوق میافتاد و سخنانی را به عنوان کلمات الهی به مریدان عرضه میداشت. وی، کتاب بیان را در همان قلعه نوشت (2) و مدعی شد که به وی وحی گردیده است.
دولت محمد شاه قاجار، برای آن که پیوند او را با مریداناش قطع کند، در صفر 1264 وی را از قلعهی «ماکو» به قلعهی «چهریق» در نزدیکی ارومیه، منتقل کرد. در اواخر سلطنت محمد شاه، به دستور حاجی میرزا آغاسی (وزیر محمد شاه) سید علی محمد را از قلعهی چهریق به تبریز بردند و با حضور ناصرالدین میرزا – که در آن وقت ولی عهد بود – و چند تن از علما، مجلسی را ترتیب دادند و سید علی محمد را در آن مجلس حاضر کردند. علی محمد، در آن جلسه، آشکارا از مقام «مهدویت» خود سخن گفت و ادعای «بابیت» امام زمان را که پیش از آن، بدان تصریح کرده بود، به «بابیت علم خداوند» تأویل کرد و چون از او دربارهی برخی مسایل دینی پرسیدند، از پاسخ فروماند.
در آن جلسه که ولی عهد و عدهای از علمای تبریز، از جمله حاجی ملا محمود و ملا محمد مامقانی و…، حضور داشتند، آخوند ملا محمد گفت: «سید! از معجزه و کرامت چه داری؟«. سید پاسخ داد: «اعجاز من، این است که برای عصای خود؛ آیه نازل میکنم.» و به خواندن این فقره آغاز کرد:
»بسم الله الرحمن الرحیم. سبحان الله القدوس السبوح الذی خلق السماوات و الأرض کما خلق هذه العصا آیة من آیاته«!
وی، اعراب برخی کلمات را غلط خواند. مثلا «تاء» در «السماوات» را به فتح قرائت
کرد و چون به وی تذکر دادند که آن را به کسره بخواند، وی، ضاد در «الأرض» را مکسور خواند!
در این میان، امیر اصلان خان که در مجلس حضور داشت گفت: «اگر این قبیل فقرات از جملهی آیات شمرده شود، من هم میتوانم تلفیق کنم و گفت:
»الحمد لله الذی خلق العصا کما خلق الصباح و المساء«! (3).
گزارش تفصیلی این جلسه، در منابع تاریخی آمده است. نیکلا، در تاریخ خود، و نیز ناسخ التواریخ، با بسط بیشتری آن را آورده است. (4).
1) تلخیص تاریخ نبیل زرندی، همان، ص 141.
2) ر. ک: نظر اجمالی در دیانت بهائیت، احمد یزدانی، ص 13، تهران 1329 ش.
3) ر. ک: ظهور الحق، فاضل مازندرانی، ج 3، ص 14.
4) ناسخ التواریخ، بخش قاجاریه، جلد دوم؛ شیخیگری، بابیگری، مرتضی مدرس چهاردهی، ص 206 – 205؛ لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 47 – 44.