جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ماجرای پیدایش فرقه‏ی بابیه

زمان مطالعه: 3 دقیقه

ادعای «بابیت» زمانی آغاز شد که سید کاظم رشتی از دنیا رفت و سید علی محمد شیرازی جانشین وی شد. همان گونه که در قسمت پیشین مقاله گفته شد، «شیخیه«، در معارف دینی، فقط به چهار رکن اعتقاد دارند: 1 – توحید؛ 2 – نبوت؛ 3 – امامت؛ 4 – اعتقاد به شیعه‏ی کامل (رکن رابع) که نیابت خاصه‏ی امام زمان علیه‏السلام مخصوص او است.

آنان معتقدند که طریق نیابت خاصه، پس از نواب چهارگانه (1 – عثمان بن سعید عمروی؛ 2 – ابوجعفر محمد بن عثمان؛ 3 – ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی؛ 4 – ابوالحسن علی بن محمد سمری) برخلاف اعتقاد فقیهان و محدثان شیعه، مسدود نشده و همچنان

راه نیابت خاصه، مفتوح است.

شیخیه، شیخ احمد و سپس سید کاظم رشتی را نایب خاص امام زمان علیه‏السلام می‏دانستند و نیز معتقد بودند که امام زمان علیه‏السلام در عالم موهومی به نام «هورقلیا» زیست می‏کند و آن گاه که پروردگار اراده فرماید، از آن جا نزول می‏کند و به وظیفه‏ی اصلاح عالم از مفاسد، قیام می‏کند. این اعتقادات، نزد علمای امامیه باطل است. طبق نصوص قطعی، مهدی موعود علیه‏السلام در همین عالم خاکی و در بدن عنصری است و به زندگی طبیعی خود به حفظ الهی، ادامه‏ی حیات می‏دهد تا مشیت خداوند بر قیام و ظهور او تعلق گیرد.

بعد از وفات سید کاظم رشتی در سال 1259 یا 1260 هجری قمری، ابتدا معلوم نبود چه کسی جانشین وی در رکن رابع (یعنی «شیعه‏ی کامل«) خواهد بود. از این رو، اغلب شاگردان وی، از قبیل ملا حسین بشرویه، ملا علی بسطامی، حاج محمد علی بارفروشی، آخوند ملا عبدالجلیل ترک، میرزا عبدالهادی، میرزا محمد هادی، آقا سید حسین یزدی، ملا حسن بجستانی، ملا بشیر، ملا باقر ترک، ملا احمد ابدال،… چهل روز در کوفه به سر بردند و در صدد برآمدند که یک وجود فوق العاده را بیابند به گونه‏ای که اگر از استادشان بالاتر نباشد، لااقل با او برابری کند و جانشین وی گردد. بسیاری از این افراد، پیش از آن که از هم جدا شوند، هم پیمان و هم قسم گشتند که اگر به یافتن کسی که قرآن و استادشان سید کاظم رشتی خبر داده، موفق شدند، نتیجه‏ی تحقیقات‏شان را به هم اطلاع دهند. (1).

از سوی دیگر، چند نفر نامزد منصبی شدند که از جمله‏ی آنان، حاجی محمد کریم خان کرمانی، میرزا حسن گوهر، میرزا باقر، میرزا علی محمد شیرازی و… بودند. این امر، سبب اختلاف و پراکندگی در فرقه‏ی شیخیه گردید.

در این میان، ملا حسین بشرویه – که مجذوب لباس زهد و پرهیزکاری (ظاهری) سید علی محمد شیرازی شده بود – قرار گذاشت که نام او را بلند کند. بدین منظور، با عده‏ای از شاگردان سید کاظم صحبت کرد تا در تعیین شخص شایسته‏ای برای جانشینی سید کاظم کوشش کنند و خود اظهار داشت: «این کار، جز از راه مکاشفه به دست نخواهد آمد.» لذا به

مسجد کوفه رفت و چله نشست و پس از یک اربعین بیرون آمد و گفت: «مکاشفه‏ای صورت نگرفت.» بار دیگر، چهل روز در مسجد کوفه به عبادت پرداخت و سپس از مسجد بیرون آمد و اظهار داشت: «مکاشفه، رخ داد و دریافتم که جانشین بحق سید کاظم رشتی، سید علی محمد است.» (2).

با انتشار این مطلب، عده‏ای از فرقه‏ی شیخیه که با این نوع ادعا مأنوس بودند، به سید علی محمد شیرازی گرایش بیش‏تری نشان دادند و وی هم در سال 1260 ه-.ق در سن 25 سالگی، جانشینی استادش سید کاظم رشتی را اعلام کرد.


1) ر. ک: لغت نامه‏ی دهخدا، ص 33.

2) این جریان، در ناسخ التواریخ (بخش قاجاریه) جلد سوم، با تفصیل بیشتری آمده است. ر. ک: لغت نامه‏ی دهخدا، ج 9، ص 51. علاوه بر آن، مؤلف «نقطة الکاف» در صفحه‏ی 105، چنین آورده است:»… بعد از آن که نجم وجود آن سید بزرگوار [حاج سیح کاظم رشتی] غروب نمود، بعضی از اصحاب با صدق و وفاء آن سرور، نظر به فرمایش آن نیر اعظم، در مسجد کوفه، مدت یک اربعین، معتکف گردیده، ابواب ما تشتهی الأنفس را بر روی خود بسته، و روی طلب، بر خاک عجز و نیاز گذارده و دست الحاح به درگاه موجد کل فلاح برآورده و به لسان سر و جهد در پیش گاه فضل حضرت رب المتعال عارض گردیده که: بار الها! ما گم شدگان در وادی طلب‏ایم، و از لسان محبوب موعود به ظهور محبوب‏ایم، و به جز حضرت تو مقصد و پناهی نداریم. اینک، از تموج بحر بیکران‏ات مستدعی چنان‏ایم که حجاب غیریت را از میانه‏ی ما و ولی‏ات برداشته، تا چشم فؤاد ما به نور طلعت معرفت‏اش روشن گردد. دل سوخته‏ای ما را از آتش فراق آن سرور افئده‏ی موحدین، به آب وصال‏اش تسلی‏بخش. چون که فرمایش حضرت خداوند رحمان در این خطاب بود به عباد مقبلین خود که (أدعونی استجب لکم) و لهذا تیر دعای با صدق و اخلاص نقطه انداز پرده‏ی دعوت، به اجابت رسیده و در عالم اشراق، به تجل معرفت جمال غیبی آن شمس وحدت مرآت فؤادش، متجلی گردیده و بیت طلوع‏اش را که کعبه‏ی حقیقت بود، عارف شده، و لهذا قدم طلب در سبیل وصال‏اش، گذارده و به سوی کشور شیراز جان افزا شتابیده…» نیز ر. ک: لغت نامه‏ی دهخدا، ج 9، ص 33.