جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یادآوری‏ (1)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یکی از عالمان و نویسندگان شیخیه‏ی احقاقیه، در کتابی به نام «حقایق شیعیان» به تعریف و تمجید شیخ احمد احسایی پرداخته، اعتقادات باطلی که بدو منسوب است، را انکار کرده، و بر این عقیده است که دشمنان شیخ، به وی نسبت‏های ناروایی داده‏اند و ساحت شیخ از هر گونه عقیده‏ی خلاف مشهور بزرگان شیعه مبرا است. وی، انحراف فکری به وجود آمده پس از سید کاظم رشتی را به برخی از شاگردان فرومایه‏ی سید نسبت می‏دهد و مدعی است که شیخ و سید و طرفداران حقیقی آنان، از این نوع ادعاها، بیزارند و در حقیقت، خود علمای شیخیه بودند که به جنگ مدعیان «رکنیت» یا «ناطقیت» و «بابیت» رفته‏اند. (1).


1) ر. ک: حقایق شیعیان، میرزا عبدالرسول احقاقی اسکویی، چاپ تبریز، سال 1334 شمسی. برای آگاهی بیشتر خوانندگان از مطالب کتاب، فهرست مندرجات آن را نقل می‏کنیم: شیخ احسایی و قضاوت‏های تاریخ، شیخ احسایی و اصول الدین، شیخ احسایی و امام غایب؛ شیخ احسایی و طریقه‏ی اصولی و اخباری؛ شیخ احسایی و حکما و فلاسفه؛ شیخ احسایی و رکن رابع؛ عداوت بابیه و بهاییه با شیخ احسایی و رکن رابع؛ عداوت بابیه و بهاییه با شیخ احسایی و طرفداران حقیقی او؛ شیخ احسایی و شریعت مقدس حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله و سلم، شیح احسایی و کلی بودن امام؛ شیخ احسایی و نام شیخی و کشفی؛ شیخ احسایی و معاد جسمانی؛ شهادت دانشمندان بزرگ اسلام درباره‏ی حضرت شیخ بزرگوار. او، قسمتی از اجازه نامه‏های سید مهدی طباطبایی بحرالعلوم و شیخ جعفر نجفی کبیر و شیخ حسین آل عصفور و میرزا مهدی شهرستانی و سید آقا علی طباطبایی و میرزا محمد باقر خوانساری را درباره‏ی شیخ احسایی آورده است و کتاب را با عنوان «پس از شیخ احسایی» و بر شمردن کتب و تألیفات شیخ، به پایان برده است.نویسنده، در موضوع «پس از شیخ احسایی» نوشته است: «بعد از مرحوم شیخ احسایی، شاگردان و طرفداران وی، همگی، یک دل و یک زبان، در کمال اتحاد و اتفاق، از یک طرف، نظریه و مشرب شیخ را در حکمت الهی و فضایل و مناقب آل بیت اطهار علیهم‏السلام ترویج می‏دادند و از طرف دیگر، از جانب استاد بزرگوارشان مدافعه می‏کردند و بهتان و افترای مدعیان را رد می‏نمودند و در میان ایشان تا آخرین نفس، اختلافی پدید نیامد، به جهت این که صحبت واحد ناطق و رکن رابعی در بین نبود تا این که هر کدام، برای خود، رتبه و مقامی را ادعا بنماید، بلکه عموم تلامذه‏ی آن بزرگوار، در عرض واحد، دارای رسائل و رأی و مریدانی بودند. مرحوم شیخ علینقی (فرزند شیخ) در کرمانشاه، مرحوم سید کاظم رشتی و مرحوم میرزا حسن گوهر، در کربلا، و مرحوم ملا محمد حجة الاسلام، در تبریز، و مرحوم ملا عبدالرحیم، در قلعه شیشه (قره باغ) و امثال ایشان، در انحای بلاد که هر کدام را حوزه و تابعی بود و در شهر و حومه‏ی خویش، مرجع و پیشوا بودند. آری، در مرکز، یعنی در کربلای معلی، مرحوم سید کاظم رشتی، حوزه‏ی علمیه‏اش بزرگ‏تر و احترام‏اش نزد همدوشان خود بیشتر بوده، اما پس از مرحوم سید کاظم رشتی، میان شاگردان او اختلاف شدید واقع شد. و علت‏اش، همان بروز عقیده‏ی بابیت و رکنیت، (ناطقیت) بود که چند نفر از شاگردان فرومایه‏ی آن مرحوم ابتکار نموده، هر یک به عنوان خاصی، نیابت خاصه را ادعا کردند و همهمه و غوغایی در جامعه‏ی تشیع انداختند و این سلسله‏ی پاک را آلوده ساختند…«. ر. ک: حقایق شیعیان، ص 55 – 54.خوانندگان محترم، توجه دارند که حتی به اعتراف این نویسنده‏ی شیخی مسلک نیز، شاگردان سید کاظم – که شیخی بودند – بستر پیدایش بابیت و رکنیت شده‏اند.