یکی از عالمان و نویسندگان شیخیهی احقاقیه، در کتابی به نام «حقایق شیعیان» به تعریف و تمجید شیخ احمد احسایی پرداخته، اعتقادات باطلی که بدو منسوب است، را انکار کرده، و بر این عقیده است که دشمنان شیخ، به وی نسبتهای ناروایی دادهاند و ساحت شیخ از هر گونه عقیدهی خلاف مشهور بزرگان شیعه مبرا است. وی، انحراف فکری به وجود آمده پس از سید کاظم رشتی را به برخی از شاگردان فرومایهی سید نسبت میدهد و مدعی است که شیخ و سید و طرفداران حقیقی آنان، از این نوع ادعاها، بیزارند و در حقیقت، خود علمای شیخیه بودند که به جنگ مدعیان «رکنیت» یا «ناطقیت» و «بابیت» رفتهاند. (1).
1) ر. ک: حقایق شیعیان، میرزا عبدالرسول احقاقی اسکویی، چاپ تبریز، سال 1334 شمسی. برای آگاهی بیشتر خوانندگان از مطالب کتاب، فهرست مندرجات آن را نقل میکنیم: شیخ احسایی و قضاوتهای تاریخ، شیخ احسایی و اصول الدین، شیخ احسایی و امام غایب؛ شیخ احسایی و طریقهی اصولی و اخباری؛ شیخ احسایی و حکما و فلاسفه؛ شیخ احسایی و رکن رابع؛ عداوت بابیه و بهاییه با شیخ احسایی و رکن رابع؛ عداوت بابیه و بهاییه با شیخ احسایی و طرفداران حقیقی او؛ شیخ احسایی و شریعت مقدس حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله و سلم، شیح احسایی و کلی بودن امام؛ شیخ احسایی و نام شیخی و کشفی؛ شیخ احسایی و معاد جسمانی؛ شهادت دانشمندان بزرگ اسلام دربارهی حضرت شیخ بزرگوار. او، قسمتی از اجازه نامههای سید مهدی طباطبایی بحرالعلوم و شیخ جعفر نجفی کبیر و شیخ حسین آل عصفور و میرزا مهدی شهرستانی و سید آقا علی طباطبایی و میرزا محمد باقر خوانساری را دربارهی شیخ احسایی آورده است و کتاب را با عنوان «پس از شیخ احسایی» و بر شمردن کتب و تألیفات شیخ، به پایان برده است.نویسنده، در موضوع «پس از شیخ احسایی» نوشته است: «بعد از مرحوم شیخ احسایی، شاگردان و طرفداران وی، همگی، یک دل و یک زبان، در کمال اتحاد و اتفاق، از یک طرف، نظریه و مشرب شیخ را در حکمت الهی و فضایل و مناقب آل بیت اطهار علیهمالسلام ترویج میدادند و از طرف دیگر، از جانب استاد بزرگوارشان مدافعه میکردند و بهتان و افترای مدعیان را رد مینمودند و در میان ایشان تا آخرین نفس، اختلافی پدید نیامد، به جهت این که صحبت واحد ناطق و رکن رابعی در بین نبود تا این که هر کدام، برای خود، رتبه و مقامی را ادعا بنماید، بلکه عموم تلامذهی آن بزرگوار، در عرض واحد، دارای رسائل و رأی و مریدانی بودند. مرحوم شیخ علینقی (فرزند شیخ) در کرمانشاه، مرحوم سید کاظم رشتی و مرحوم میرزا حسن گوهر، در کربلا، و مرحوم ملا محمد حجة الاسلام، در تبریز، و مرحوم ملا عبدالرحیم، در قلعه شیشه (قره باغ) و امثال ایشان، در انحای بلاد که هر کدام را حوزه و تابعی بود و در شهر و حومهی خویش، مرجع و پیشوا بودند. آری، در مرکز، یعنی در کربلای معلی، مرحوم سید کاظم رشتی، حوزهی علمیهاش بزرگتر و احتراماش نزد همدوشان خود بیشتر بوده، اما پس از مرحوم سید کاظم رشتی، میان شاگردان او اختلاف شدید واقع شد. و علتاش، همان بروز عقیدهی بابیت و رکنیت، (ناطقیت) بود که چند نفر از شاگردان فرومایهی آن مرحوم ابتکار نموده، هر یک به عنوان خاصی، نیابت خاصه را ادعا کردند و همهمه و غوغایی در جامعهی تشیع انداختند و این سلسلهی پاک را آلوده ساختند…«. ر. ک: حقایق شیعیان، ص 55 – 54.خوانندگان محترم، توجه دارند که حتی به اعتراف این نویسندهی شیخی مسلک نیز، شاگردان سید کاظم – که شیخی بودند – بستر پیدایش بابیت و رکنیت شدهاند.