و علاوه در جائی دیگر لوحی منفصل نازل نموده و ادعاهائی مینمایند هر شخصی که مختصر شعور داشته باشد میفهمد که این شخص مخبط بوده و در ضمن همین لوح که به احمد نام مهاجر نازل نموده و او را امر میکند که (بگو ای بندگان من به تحدید نفس و تقلید هوی خود را مقید و مقلد میسازید چه که تقلید مثل سراب بقیعه در وادی مهلکه است که لم یزل تشنگان را سیراب
نموده از سراب فانی چشم برداشته به زلال سلسال لا زوال بی مثالهم در آئید الی ان قال شما اشجار رضوان قدس منید که به دست مرحمت خود در ارض مبارکه غرس فرمودم و به نیسان رحمت بی زوال خود تربیت نمودم….. کلمات حکمتم را از لسان ظهور قلبم شنو که به پسر مریم فرمودم که هر مالک بستان شجره یابسه را در بستان باقی نگذارد و البته او را قطع نموده به تارا افکند چه که حطب یابسی در خور و لایق نار است پس ای اشجار رضوان قدس عنایت من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه که معاشرت به مشرکین و غافلین است حفظ نمائید)
(دو جمله متناقضه در جای دیگر میگوید همه باریکدارید و برگ یک شاخسار و عاشروا مع الآدیان کلها بالروح و الریحان ولی اینجا منع میکند از معاشرت با مشرکین در حالتی که غیر از خودشان همه را مشرک میدانند بل ازید چنانچه در حق علماء در لوح ابن اصدق میگوید (ولو اینکه علمای جهلا به ظلم شداد و نمرود و فرعون و یزید مردود دست بکشانید چنانچه دست گشودند) و در جای دیگر ما مجد و مشرک باالصراحة تلفظ مینمایند (تا اشجار وجود از جود به معبود و از نفخات قدسیه و روحات انسیه محروم نگردد الی ان قال ای طلبان باده روحانی جمال قدس نورانی در فاران قدس صمدانی از شجره روحانی بی حجاب انظر ترانی میفرماید چشم دل و جان را محروم ننمائید و به محل ظهور اشراق انوار جمالش بشتابید کذالک ینصحکم لسان الله لعل انتم الی شطر الروح تقصدون) و در جای دیگر عظمت ظهور خود را میگوید که به هر پانصد هزار سال یک دفعه نیز آفاق طلوع میکند.
و او این است (بمسه المستوی علی عرش یفعل مایشاء هذا کتاب من لدی الله مالک الآسماء لاهل البهاء لا یتکلون الا بما نطق لسان العظمة و الکبریاء و لا یتعقبون کل مدع کذاب اولئک شربوا رحیق الآستقامة من عنایة ربهم المختار سوف تسمعون نداء ناعق لآتلتفتوا الیه دعوه بنفسه مقلین الی قبلة الافاق قدتمت الحجة بهذه الحجة التی ظهرت بالحق و انتهت الانوار الی هذا الافق الذی منه اشرقت شموس العظمة و الاقتدار طوبی لنفس تربی العباد بحدود الله التی نزلت فی الزبر و الالواح قل لو یظهری کل یوم احد لا یستقر امر الله فی المدن و البلاد هذا الظهور بظهر فی کل خمساة الف سنة…..5 مرة واحدة کذالک کشفنا القناع و ارفعنا الاحجاب)
دیگر من کار ندارم که بشر میتواند خدا بشود یا نه این مسئله شرح و بسطش به عهده صاحبان علم است که با براهین علمی ثابت نمایند چنانچه حضرت مستطاب آقای آقا شیخ غلامحسین آقا تبریزی به واسطهی هیئت اسلامی در تذکرات دیانتی راجع به این مسائل بیانات شافی و کافی فرموده و طبع و نشر میشود هر که طالب باشد ممکن است به مقالات مزبوره رجوع فرماید زیرا به محض اینکه الوهیت بها را به قول خودش ثابت نمودند فورا بهائیها میدوند به اینکه پیغمبر نیز ادعای الوهیت کرده میفرماید من رأنی فقد رأی الحق و من عرفنی فقد عرف الله همچنین حضرت امیر نیز ادعا فرموده چنانچه در خطبه نتیجه میفرماید انا خالق السموات و الآرضین بدین کلمات فورا طرف را به اشتباه میافکنند لهذا در این خصوص شرح و بسطی لازم است که پیغمبر اکرم و یا حضرت امیر هیچ وقت نفرمودند که خدا هستیم نظر به اینکه ذات غیب را شناختن محال
است و میفرمایند السبیل مسدود و الطلب مردود و خود پیغمبر اکرم میفرماید ما عرفناک حق معرفتک لهذا پیغمبر واسطهی فیض ذات غیب است که هر کس او را شناخت به عرفان الله فائز میشود و الا پیغمبر نفرموده که من خدا هستم و اینکه در خطبه مشهور به تتنجییه این کلمات موجود است علما در صحت و سقم آن مترددند و حتی آراء بعضی بر این است که خطبهی مزبور از حضرت امیر نیست و علاوه بر این اگر حضرت امیر نیز خالق سموات و ارض میشد باز خدا نمیشود ممکن است خداوند قوه خالقیت در وجود آن ذات مقدس گذاشته باشد نه مثل بهائیها که در زیارت نامهی ملاحسین بشرویهی از فول بها میخوانند که اگر تو نبودی خداوند در تخت الوهیتش نمیتوانست بنشیند چنانچه شرح این تفصیل در این مقاله درج خواهد شد خدائی که به وجود ملا حسین بشرویهی در تخت ربوبیت جالس باشد ما آن خدا را خدا نخواهیم دانست زیرا محتاج به مخلوق خود میشود ما خدائی داریم که مقدس است از این کلمات و منزه است از این کیفیات و بی نیاز است از این صفات به نفسه قائم الله لآ اله الآ هو الحی القیوم لا تأخذه سنة و لا نوم له ما فی السموات و ما فی الارض بر قول ما دلیل است لائح و قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد برهانی است واضح کل مخلوق له و کل بامره یعلمون
بلی چیزی که من عند الله نشد بغیر از اختلاف و نفاق ثمری نخواهد داد مثل کلمة خبیثة کشجرة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار ولی در تعریف کلمهی حق چنانچه در اسلامتیت مشهور است خداوند در قرآن میفرماید قوله له العظمة و الکبریآء
(کلمه طیبه کشجرة طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماعتوئی اکلها کل حین)
مضحک آن است با وجود اینکه از ائتلاف و امتزاج و اتفاق و اتحاد چیزی به غیر از حرف نیست موقعی که چند نفر از گوسفندان بی مشعر سیسان و سنکسر که در عالم علم بهره و از عوالم عرفان حظی ندارند به عنوان زیارت قبور زعمای خود (در حالتی که خودشان از زیارت رفتن مسلمین دایم تنقید میکنند) به حیفا جمع شده عباس افندی نطقی بی اصل ایراد مینماید که عنا درج میگردد در 7 جمادی الآخر در سنهی 1328 در عکا
(در دورههای سابق اتحاد و اتفاق تام در بین خلق تحقق نیافت مثلا در کور حضرت مسیح تمام ملل و طوایف متحد و متفق نشدند جمعی را در ظل یک خیمه نگرفت در میان آنها یک الفتی در بدایت حاصل شد بعد در مدت قلیله زوال یافت ملت یونان یونان ماند رومان رومان کلدان کلدان ماند امتزاج حاصر نشد یک ائتلاف حاصل شد فرق است میان امتزاج و ائتلاف در کور فرقان در بین طوائف ترک و فرس و عرب این تباین در سنه 1300 زائل نگشت هم این قدر اتفاق حاصل شد لکن در این امر مبارکه که هنوز بدایت است اقوام مختلفه را امتزاج میدهد فرق است میان تألیف ذات البین و امتزاج شدن که یک ملت و یک قوم بشوند و امتزاج تام داده شود ملاحظه میشود در اندک زمانی این امر چگونه امتزاج داده در این مجلس که هستم عرب هست ترک هست اصفهانی طهرانی قزوینی هست اینها به یکدیگر امتزاج پیدا کرده نه ائتلاف چون ائتلاف را زوال ممکن مثلا در قدح آب را که یکی شربت
قند و یکی شربت لیمو چون جمع کنی ائتلاف حاصل شود ولی وقتی که این جام شکسته شود و کل یک قدح شوند آن وقت امتزاج حاصل شده است
الحمد لله در نهایت خلوص و در نهایت سادگی در نهایت بساطت جمع شدهایم
الحمد لله این مجلس نمونهی عالم است دیگر معلوم است که بعد چه خواهد شد)
در حالتی که آثار ائتلافی نیست تا چه رسد به امتزاج اوضاع حالیهی بهائیان در ایران شاهدی است واضح و دلیلی است لائح امتزاج نشده سهل است ائتلافی نیز موجود نه چنانچه در همدان بهائیها دو مسافرخانه دارند در یکی بهائیهای کلیمی یهودی جمع میشوند و در دیگری بهائیهای فرقانی اسلامی و ابدا ائتلاف هم ندارند و به کرات عبدالبها مکاتیب نوشته که بلکه در میان این دو طایفه تألیف بدهد مثر ثمر نشده و بلا نفوذ مانده است هکذا در تهران کلیمی و فرقانی و زردشتی هر یکی مجالس علیحده دارند نادر الوقوع میشود که در مجالس هم دیگر حضور به هم رسانند و اگر رسانند هم صوری است و معنویت ندارد و حکم امتزاج ابدا حاصل نشده و نخواهد شد علاوه بر این در فامیل خودش هم تألیف قلوب حاصل نیست علی الدوام در جراید مصر و حیفا از هم دیگر ذم است که مینویسند و افترائاتی یا حقائقی است که به هم دیگر میگویند چنانچه در مکاتیب عباس افندی از برادران خود داد و فریاد مینماید ولی الیوم طوایف اسلامی یا مسیحی کل در نهایت الفت و محبت در مجمعی جمع و امتزاج معنوی دارند و اگر نفرتی احداث گردد گاهی نفرت
نژادی است نه مذهبی مثلا میان اهل سنه و شیعه الفت و اتحاد موجود تنفری که وجود دارد از روی مذهب نیست بلکه تعصب ملی است یعنی در زمانی که خلیفه ثانی عمر ابن خطاب بر ایران استیلا یافت و کتابخانهی ایران را سوزانید لهذا عداوت ملی بین ایرانیها و اعراب تولید شد پس ثابت شد که تظاهرات بهائیها به کلی بی اساس است یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم باید قبلا تعصبات جنسی و مذهبی و وطنی و سیاسی و نژادی را خود فاقد باشند تا آن وقت برای اصلاح سایرین پردازند
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
دیگر مقبلین امر بهائی را دلیل آورده و مرقوم فرمودهاید (آیا بیست هزار نفوس که در سبیل حضرت رحمن از جان و مال گذشته و بسیاری از آنها از علماء و سادات و مجتهدین عالی درجات بودند مثل فلان و و…. اینها هم به جهت استفاده مادی خودشان جانفشانی نمودند)