جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کلمات بهاءالله

زمان مطالعه: 12 دقیقه

آیتی – راجع به کلمات بهاء چه باید تصور کرد که بهائیان آن را وحی پنداشته به آن استدلال می‏نمایند و کلام او را با نفوذش دلیل بر حقیت او شمرده آن را معجزه می‏خوانند؟

آواره – کلام در کلام است – این سخن سخنی ناتمام. پس باید دانست که کلیه کلام بهاء بر چند قسم است قسمی در استدلال

مثل ایقان و امثاله و قسمی در احکام و تعالیم و آن هم بر دو قسم است شرعی و اجتماعی و قسم دیگر در مواضیع مختلفه از عرفان و شعر و جدیه و شکایت از بابیهای ازلی و امثالها. در میان همه‏ی این اقسام آنچه آب بردارتر از همه نوشته شده (نه آبدارتر) آن کلامی است که در استدلال آورده مثل ایقان زیرا راهی را برای تأویل آیات و اخبار جسته و منشیانه آن را نوشته است اما بدانیم که آیا این تأویلات و استدلالات از اختراعات خود بهاء است یا اقتباس است؟ مدت بیست سال خود بنده را هم گمان بود که این نوع بیان را بهاء ابتکار کرده تا آنکه در موزه‏ی بریطانیا در لندن کتب نفیسه‏ای را که ایران و عثمانی گم کرده و لندن آن را جسته مطالعه کردم دیدم تمام مسائل ایقان به همان طرزی که بهاء تأویل کرده در آن کتب موجود است. اکثر این تأویلات در کتب مشایخ نقش بندی بوده و مخصوصا بهاء در مدت دو سال در سلیمانیه به مطالعه‏ی کتب نقش بندیه مشغول بوده و بالاخره از کتب بسیار که در آن اقطار مطالعه شد. یعنی در کتب خانه‏های لندن و پاریس و مصر این قدر ثبت گشت که بهاء رشحی از عرفان آنها را گرفته و تأویلات آن عرفا را در معنی شمس و قمر و نجوم و ارض و سماء و امثالها نخبه گروه به لباس جدید و انشاء بدیع در آورده و اساس امر خویش را بر آن قرار داده و بالاخره امر تازه‏ای و قدرت بی‏اندازه‏ای را در منشأت او نمی‏توان قائل شد. بالجمله پس از این مطالعات دانستیم که چقدر آنان باید مجاهدت کند و سیر و سیاحت نماید تا بر اسرار امور و کلمات این و آن آگاه شود و شانه را کاملا به زیر باری ببرد یا از زیر باری خلاص کند و الا همیشه باید دلال دزد و حمال بی‏اجر و مزد باشد. و امام قسم دوم از کلام ایشان که راجع به مبادی شرعیه و اجتماعیه است در قسمت شرعیه آن دانستیم و مشروح‏تر هم خواهیم دانست که نه به اراده‏ی الهی بوده و نه مصون از خطا و لغزش است و در قسمت اجتماعی هم از قبیل وحدت ادیان و لسان عمومی و صلح اکبر و محکمه‏ی کبری و حریت نسوان و امثالها به قدری بی‏اهمیت است که از تمام اقسام کلامها بی‏اهمیت‏تر است به عللی که ذیلا ذکر می‏شود: اولا این مبادی و تعالیم سالها قبل از قیام بهاء در اروپ و آمریک ابتکار شده و مطرح مذاکره بوده چنانکه در موضوع لغت و لسان بین‏المللی تقریبا بیست سی سال قبل از بهاء این مرام در اروپا اختراع شده و زبان

(و لا پشتوک) پلونی ابتکار گشته اما طرفداری پیدا نکرده در بوته‏ی اجمال ماند تا آنکه پس از چندی دکتور زمینهوف پلونی این مرام را تعقیب کرده و لغت اسپرانتو را اختراع نموده و تقریبا چهل سال است که این لغت اختراع و دایر شده و همچنین دکتور زمینهوف کتابی در وحدت مذاهب و ادیان نوشته مبنی بر اینکه اگر همه‏ی اهل عالم به یک مذهب و دین در آیند جهان آسایش خواهد یافت اما امروز بر حسب آنچه که در انگلستان در طی ملاقات و مبادله‏ی فکر با بعضی از دعاة مذهب پروتستان دانستم این مرام این طور در قلوب بعضی از پروتستانها و طرفداران بریطانیا ریشه برده که طبعا زبان انگلیس زبان بین‏الملل خواهد شد و بعد از آنکه این زبان و لغت دایر شد دعوت پرتستانها توسعه یافته اهل عالم به مذهب پرتستان داخل خواهند شد و همه‏ی اهل دنیا به مذهب و دیانت واحده روی خواهند آورد حال کار نداریم که آیا این کار هم وهم است یا نیست. بلکه مقصود از این مقدمه این است که بهاء نه زبان عمومی تأسیس کرده و نه به طور ابتکار دعوت به این کار نموده و نه راهی برای وحدت لسان و وحدت ادیان نشان داده تنها کاری که کرده بعد از ورود در فلسطین و مطالعه‏ی کتب و جراید مصر و بیروت که مترجم از مطبوعات اروپا بود این دو سه کلمه را داخل در مبادی خود کرد مفهوم اینکه خوب است ملوک و سلاطین یک زبان جدیدی و یا یکی از لغات موجوده را در مدارس عالم تدریس نمایند تا عالم قطعه واحده شود و اینکه می‏گوید «یا زبان جدید یا یکی از السنه‏ی موجوده» برای همین است که هم خوانده بود مرام پلونیها را که می‏خواهند زبان اسپرانتو را ترویج نمایند و هم دانسته بود که انگلیسها در فکر توسعه‏ی زبان خوداند و میل دارند آن را بر اهل عالم تحمیل نمایند و همچنین بر طبق مرام دکتور زمینهوف کلمه‏ای چند در لزوم وحدت ادیان بیان نموده قبل از آنکه بهاء با دنیای جوان یعنی اروپا و امریکا آشنا شود و حرفهای تازه بشنود در حدود ایران و عراق عرب تمام سخنان او بر طبق کلمات صوفیه و عرفا حصر در تأویلات آیات و اخبار و پیمودن هفت وادی عرفانی و امثالها بود و بعد از ورود در آن حدود با آن دستی که پیدا کرده بوده یعنی دست حل و عقد پسرش عباس افندی و حشر و آمیزشی که دائما با ارباب علم و اطلاع داشت یک مطالب تازه‏ای را شنید و ناقصا آنها را داخل مرام خود کرد و

چون به گوش بعضی از ایرانیان بی‏خبر رسید گمان کردند که این سخنان بدع تازه‏ای است که فقط به قوه وحی و الهام بر او نازل شده و ضمنا تصور کردند که این حرفها به طوری لایق اجری است که امروز و فردا با همان قوه‏ی شدید القوی که همراه بهاء است در جمیع اقطار مجری خواهد شد ولی نه چنان بوده و نه چنین است و همچنین محکمه‏ی کبری برای فصل دعوی ملل و دول پیشنهاد «زار» است که یکی از دانشوران قرن هیجدهم میلاد بوده و بهاء از او اقتباس نموده و نیز صلح عمومی هزاران سال است که در دنیا مطرح مذاکره است و اول متفوه به این کلمه افلاطون است و هکذا حریت نسوان و غیره و غیره همه از حکما و فلاسفه‏ای است که قبل از بهاء پیشنهاد کرده‏اند. ثانیا بهاء الله یک دستورات کافیه‏ای برای همین مبادی نداده بلی اگر او یک دستورات مهمه‏ای داده بود که حصول آنها را متضمن بود می‏گفتیم دیگران گفتند و قابل اجرا نبود ولی او طوری دستور داد که مشکلات را حل و راه اجری را باز نمود اما متأسفانه هر یک از دانشمندان در این مبادی کاملتر از بهاء بیانات کرده‏اند. و با این که این مبادی که در امر بهائی ذکر شده همه هم از بهاء نیست بلکه اکثر آنها را عبدالبهاء در این سنین اخیره که اطلاعاتش کامل شده بود شرح داد و به اسم مبادی بهاء الله منتشر ساخت و با وجود این متضمن دستورات کافیه نیست و هیچیک از آنها جزو میتکرات بهاء و عبدالبهاء نیست مثل اینکه 14 ماده ویلسون امریکائی را حضرات بهائی افتخار می‏کنند که دوازده ماده‏ی آن در تعالیم بهاء است انصاف باید داد آیا ویلسون این مواد چهارده گانه را از مبادی بهائیه گرفته و دو تا بر آن اضافه کرده یا او و بهاء الله هر دو از کتب و جرائد اروپ و آمریک گرفته‏اند و خلاصه افکار آنها را نخبه کرده به صورت این مواد در عالم پیشنهاد کرده‏اند اگر کسی مطلع و منصف باشد تصدین خواهد کرد که هر دو مقتبس است از افکار فلاسفه غرب نهایت اینکه ویلسون بیشتر محیط بر آن افکار بوده و دو ماده بیشتر بیان کرده و بهائیان کمتر مطلع بوده‏اند دو ماده کمتر ذکر کرده‏اند بالجمله هر چه فکر می‏کنیم که این مبادی از چه بابت حجة است و از کجا عظمت بهاء الله را می‏رساند نمی‏فهمم بلکه دراینجا باید گفت یک منقصتی در حکمت بهاء دیده می‏شود

زیرا کسی که به قول خودش که در حاشیه کتاب ایقان ذکر کرده برای تربیت حزب شیعه آمده و برای نجات ایرانیان قیام نموده و ایرانیان را بی‏علم‏تر از تمام جهانیان شمرده تفوه به این کلمات و تمسک به این مبادی برایش چه ثمر دارد؟ زیرا شخص حکیم برای هر قومی باید مطابق ذوقشان و موافق لیاقت و استعدادشان تعلیم دهد و بر حسب اشاره خودش شیر را به اندازه باید داد طفل رضیع را اگر اغذیه مقویه بخورانی هلاک گردد اهل ایرانی که برای کشف معادن و به دست آوردن سرمایه‏ی ثروت خود و توسعه به معارف خود راهی نجسته‏اند انها را به لغت عمومی و صلح اکبر و محکمه‏ی کبری چه کار است سالها باید راه پیمایند تا به آن وادی برسند. امروز باید به ایرانیان کلماتی القاء شود که خون افسرده آنها به جوش آید و همه چیز خود را بتوانند حفظ کنند امروز باید حفظ وطن و منافع ثروت را به ایرانی بفهمانید نه اینکه صلح عمومی و زبان بین‏المللی زیرا این اذکار برای او مضر است به جهاتی که (کنونم مجال گفتن نیست) و الامور مرهونة به اوقاتها پس معلوم است که گوینده‏ی آن کلمات یا حکیم نبوده و یا برخلاف آنچه را اظهار کرده مقصدش اغفال و ابتذال ایرانی بوده تا او را غافل کند و مورث استفاده دیگران گردد باری [من چه گویم یک رکم هشیار نیست] یاد دارم که یکی از مشایخ کردستان در مصر شبی را در مجلسی لاشه‏ی تبلیغش گرم شد و از مبادی بهائیه تمجید همی کرد رشته‏ی کلام به اینجا رسانید که الحمدلله بهاء الله دنیا را جنت عدن کرده به سبب این تعالیم مبارکه! آن وقت را چیزی نگفتم ولی هنگام خروج از آن مجمع جسارتا عرض کردم شیخنا گویا بد مستی تبلیغ موضوع الفاظ را هم از دست شما می‏گیرد زیرا (کرده) لفظ ماضی است و هنوز بهاء الله خانه خود را هم جنت عدن نکرده زیرا در آن خانه بیش از همه جا جنگ است پس بگوئید انشاءالله خواهد کرد شیخ فرمود مضارع متحقق الوقوع به منزله‏ی ماضی است مرا خنده گرفت که شیخ مذکور این امر را متحقق الوقوع می‏داند و من ممتنع الوقوع و هر دو هم به ظاهر بهائی هستیم عبدالحسین فرزند محمد تقی اصفهانی نیل فروش که یک جوان تحصیل کرده‏ای است از بهائی زاده‏گان مقیم مصر و تازه از سویس آمده بود یک شب محرمامه به من گفت «راستی باید بهائیان را ببرند در دارالمجانین معالجه کنند برای اینکه هر وقت ده نفر ما در یک خلوتخانه –

ای جمع شدیم چه عربده‏ها می‏کشیم، چه حرفها می‏زنیم، خود را مصلح دنیا تصور می‏کنیم خود را مجری صلح عمومی می‏شماریم، خود را مهذب اخلاق می‏دانیم، لغت عمومی را دایر می‏کنیم، محکمه کبری تشکیل می‏دهیم، خود را زنده و همه‏ی عالم را مرده تصور می‏کنیم، و فکر نمی‏کنیم این ده نفر پینه دوز و صباغ و دباغ که الفاظی را شنیده‏ایم و تنها به همان دو سه کلمه مسموعه سر مست شده‏ایم با کدام علم با کدام ثروت با کدام قدرت با کدام نطق و بیان با کدام شجاعت ادبی می‏توانیم در مقابل این همه علماء و دانشمندان که در شرق و غرب عالم موجودند عرض اندام نمائیم چون در این خلوت خانه‏ها که ما می‏نشینیم همه سعی می‏کنیم که شخص خارجی در میان نباشد تا بر کلمات ما انتقاد کند همین که نقادی را در برابر خود ندیدیم گمان می‏کنیم که ما به کل غالبیم و همه مقاصد ما صورت گرفته و اینکه ما نمی‏خواهیم نقادان در مجلس ما بیایند دلیل بر این است که بعضی خودمانیها هم می‏دانند که اینها حرف است اینها دکان است اینها دل خود خوش کردن است لهذا باید محرمانه باشد تا این بساط گول خوری و پول خوری بپاید» بالجمله معلوم شد که در این قسم از کلمات و مبادی اجتماعیه یک مقام ابداع و اختراع و یا تأثیرات علمیه که مورث انتفاع اهل عالم عموما و اهل ایران خصوصا باشد دیده نمی‏شود تا بر حقیقت آن تسلیم شویم و آن را برهان قاطع بر دعوی بهاءالله قرار دهیم، بلکه به اصطلاح کنونی تئوری است و زاده تصورات بشری و چنانکه گفتیم در تصور هم دیگران بر بهاء سبقت دارند و چون نمی‏خواهیم چیزی را محال تصور کنیم گوئیم با فرض آنکه روزی از قوه به فعل آید باز برای بهاء و بهائیت مزیتی را ثابت نکرده ایشان و دیگران در این زمینه یکسانند. اما قسم سوم از کلمات بهاء که گفتیم راجع به مواضیع مختلفه است از عرفان و شعر و وجدیه و شکایت از بیانیان و امثالها از عربی و فارسی. بر ارباب بصیرت مبرهن که این قسم کلام او از تمام اقسام آن مهمل‏تر است به قسمی که خود بهائیان هم نمی‏توانند به قدر خردلی نه استفاده لفظی از آن نمایند نه معنوی. قسمت عمده آنها الواح بسیاری است که به عربی و فارسی از بیانیان شکایت شده به قدری عربیهای آن مهوع است و به درجه‏ای الفاظ مکرره و عناوین مجمله بارده در آن است

که جز تضییع مرکب و کاغذ نتیجه ای نداشته و ندارد. قسمت‏های شعر و عرفان آن باز جزو خزعبلاتی شمرده می‏شود که غالبا سخن آن «مبلغ خر سوار» در موضوع آن تصدیق می‏شود یعنی چنین می‏نماید که در حالت غیر طبیعی این سخنان از قلم او سر زده! اگر بخواهیم این نوع از کلمات را به عرض عموم برسانیم باید چند جلد از مجلدات «آیا! و آثار» را در معرض عمومی در آریم و این ممتنع است پس. چاره این است که برای نمونه چند سطری بیان نمائیم و اطلاع دهیم طالبان مجاهدت را که بهائیان در هنگام سرمستی به امر تبلیغ می‏گویند این قدر الواح و آثار و آیات از قلم اعلی صادر شده که کران ناکران را پر کرده و بیست مقابل قرآن و تورات و انجیل است اما نمی‏گویند آنها از چه قبیل است لهذا مژده داده می‏شود به عموم که آن مجلدات بسیار از این قبیل است مثلا یک کلماتی است به اسم وجدیه از این قرار «از باغ الهی – باسدره‏ی ناری – آن تازه غلام آمد -های های هذا جذب اللهی – هذا خلع یزدانی – هذا قمص ربانی – با کوثر روحانی – با ابحر حیوانی – آن رب انام آمد – های های هذا عذب سبحانی – هذا لطف رحماتی – هذا طرز عذبانی – از مصر عمائی – آن یوسف شیرازی – با عشوه و ناز آمد های های هذا وجه ازلانی – هذا طلع نورانی – هذا بدع قدمانی – الخ به در دو سه صفحه از این قبیل و مضحک‏تر از این موجود است و هنوز یک نفر بهائی به فکر نیفتاده که آخر اینها چیست عربی است یا فارسی و معنی آن چیست و ثمره آن کدام است که در این قرن بیستم این خدای دین گذار و مربی قرن طلائی بیان فرموده؟! جای دیگر می‏گوید «ما عشاقان روی تو – ما طالبان خوی تو – ما عاکفان کوی تو – میخام رضای تو – میخام بلای تو – جانها فدای تو هی هی از خدا طلب – هی هی از بهاء طلب – الخ جای دیگر» رشح عما از جذبه‏ی ما می‏ریزد – سر وفا از نغمه ما می‏ریزد – از باد صبا مشک ختا گشته پدید – وین نغمه‏ی خوش از جعده ما می‏ریزد – الخ این را که می‏خواند یک دسته باید جواب دهند که «می‏ریزد وها می‏ریزد» یکی لوح ملاح القدس است از عربی و فارسی که هنگامه است از مهمل بافی: عباس افندی هر لوح را که مبهم‏تر و مهمل‏تر بوده آن را مدرک مراتب قرار داده بهائیان را می‏گفت که فلان لوح را بخوانید که اسرار الهی در آن لوح است و از آن

جمله این لوح ملاح القدس را در این اواخر به دست بهائیان داد و آنها شب و روز می‏خواندند و یک کلمه از آن را نمی‏فهمیدند ولی تعریف می‏کردند چون که عبدالبهاء گفته بود بخوانید عینا مثل آن مرید که می‏گفت «آقا امروز خوب صحبت کردند» گفتند چه بود و در چه موضوع صحبت بود؟ گفت نفهمیدم خلاصه مدرک خوبی آنها همان نفهمیدن است و پس! یاد دارم که در بادکوبه میرزا حسین زنجانی که از مبلغین این طایفه بود از من معانی لوح ملاح القدس را پرسید و من یک دسته مهملات به هم بافته او را جواب گفتم چنان مست شد که از آن به بعد هر وقت مرا می‏دید تعظیم کرده بی اجازه نمی‏نشست و می‏گفت این آواره ملهم است به الهامات الهیه و معانی و اسرار آیات را فقط او می‏فهمد و تقاضا کرد که آن حرفها را بنویسم و نوشتم و برد به عشق آباد که بین بهائیان آنجا منتشر کند و همه را از اسرار مطلع سازد و از همه مضحکتر اینکه در آن لوح ذکری از حوریه و جاریه‏ی او شده (کنیز) میرزا حسین پرسید مراد از این حوریه و جاریه‏ی چیست گفتم این حوریه عبدالبهاء است و کنیز او شوقی افندی آن آدم ساده‏لوح از این تعبیر بیش از همه تعبیرات سرمست شده از شادی در پوست خود نمی‏گنجید و از آن به بعد همین قضیه برای عموم بهائیان مدرک شد بر مقامات شوقی افندی زیرا غیر از این لفظ (کنیز) کلمه که حتی به اشاره بتوان به وجود او تعبیر کرد در الواح وجود ندارد در این صورت اگر ما گاهی او را در طی کلمات خود (کنیز) یاد کنیم گناهی نداریم؟ خلاصه هنگامه‏ی غریبی است انسان متحیر می‏شود که چگونه می‏گویند عقول و افکار ترقی کرده گمان می‏کنم افکار پستی را که در این حزب بنده دیده‏ام در هیچ قرنی نبوده گویا متانت و حقائق و معانی به کلی معدوم شده و مدرک کلی ایشان همین است که کلماتی از عکا رسیده باشد از هر که باشد و هر چه باشد بدون تأمل باید آن را تمجید کرد ولو آنکه فهمیده نشود یا خیلی مهمل باشد! این بود خلاصه از مراتب کلمات بهاء که آن را آیات سماویه و مربی بشریت می‏دانند بلی فقط و فقط یک رشته از کلمات است که معقول است آن هم تماما اقتباس است چنانچه قبلا ذکر شد جز اینکه در این اقتباس هم هر جا بهاء اراده کرده است که از خود تصرفی نماید طبعا اغلاط زیادی در آن منشآت داخل شده که منبعث از نقص در اطلاعات او بوده و با آنکه سی سال در

بلاد عربستان شب و روز حشرش با اعراب و کتب و جرائد عربیه بوده باز به سبب نواقصی که در تحصیلات علوم داشته طبعا غلطهای زیاد در عبارات او را یافته و محملی که برای این قضیه قرار می‏دادند این بود که هم باب و هم بهاء عمدا وضع عربیت را تغییر داده خواسته‏اند که الفاظ را از قید صرف و نحو خلاص نمایند و ما را لازم است که این عذر را کاملا تحت مطالعه آوریم ببینیم چه حکمی‏دارد. این واضح است که هر لغتی قوانین صرف و نحوی دارد که اگر از آن برداشته شود معنی بکلی منقلب می‏گردد مثلا در فارسی اگر مراعات صرف و نحو نشود و یاء مخاطب مبدل به میم متکلم شود بکلی فاعل آن فعل تغییر می‏کند فرض کنیم عربی بخواهد به فارسی بگوید غلط کردم اگر میم را مبدل به یاء نموده بگوید غلط کردی کاملا معنی تبدیل می‏شود پس اگر از او بپرسی چرا چنین گفتی و نخواهد اعتراف کند بر فارسی ندانستن خود و بگوید من می‏خواهم زنجیر و قید و بند صرف را از لفظ و لغت شما بردارم آیا این سخن را احدی از فارسی زبانها از او می‏پذیرد؟ لا والله بلکه هم خواهند فهمید که اینها عذر است و او فارسی نمی‏داند عینا عذر حضرات در عربی گفته‏های باب و بهاء همین است که چون عربیت آنها ناقص بوده به این عذر تمسک نموده‏اند ولی عجب در این است که بعد از آنکه عباس افندی فهمید که این عذر نزد اعراب پذیرفته نیست و مشت مبارک پدرش باز می‏شود و هر چند به خرج ایرانیهای بی‏علم رفته باشد باز یک وقتی خواهد شد که این قضیه در اعراب مطرح شود لهذا بزین‏المقربین که یکی از صحابه مخلص بود و عربیت او بهتر از دیگران بود امر کرد که جلسه‏ی تشکیل دهد و غلطهای الواح بهاء را تصحیح نموده با قوانین صرف و نحو تطبیق نماید و مدتی آقا شیخ فرج الله کردی در صدد بود که آن الواح عربیه‏ای که به اقدام زین عربیت آن تصحیح شده آنها را به دست آورده طبع و نشر نماید به راستی وقتی که این را شنیدم حیرت مرا گرفت که چرا انسان باید این قدر بی‏انصاف و گول زن باشد و یک دسته هم دانسته و فهمیده گول خور باشند. من عصبانی نشده‏ام که چرا بهاء عربی نمی‏داند البته بشر است هر چه را تحصیل کرده می‏داند و هر چه را تحصیل نکرده نمی‏داند ولی می‏گویم بقول مشهور کسی «که دست آب ندارد چرا شنا می‏کند» او که التزام نسپرده بود که حتما به عربی تکلم کند

خوب بود همه را به فارسی حرف می‏زد نه آنکه عوام فریبی عربی بگوید و چون غلط شد آن غلطها را به اراده الهی حمل نماید و بار دیگر پسرش از اراده الهی محول به اراده زین المقربین نماید تا آن زنجیرهای صرف و نحوی که بهاء از گردن و دست و پای کلمات برداشته دوباره زین المقربین آن را به گردن و دست و پای آن کلمات نهد: این هم عجب نیست ولی عجب از آنها است که این را بشنوند و نفهمند که چه خدعه بزرگ و عیب سترکی است و اگر فهمیدند اغماض کنند و باز این کلمات را وحی منزل تصور نمایند و یا در عین بی‏اعتقادی در پرده مکر و حیله به مردمان بی‏خبر تحمیل نمایند اکنون سئوال می‏شود انصافا از این جمله که ذکر شد از مقام داعیه و کلام و نفوذ و بقاء آن چه خصوصیت و حجتی را برای بهاء باقی گذاشت؟ و کدام رتبه و مقام را می‏توان به وسیله‏ی این آثار در حق او قائل شد!