چنانچه در کشف حجاب قرةالعین علنی نموده در طبرس مازندران به خودش تزیین داد و بی حجاب از خیمهی خود به در آمد و رفت به خیمهی میرزا محمد علی قدوس مازندرانی که مشغول نماز بود و سجاده را از زیرش کشیده گفت (تا کی به تراب سجده کرده و از رب الارباب بیخبر خواهی ماند) و آمد رفت سر منبر نطقی فصیح ایراد نموده و گفت (انکحت و زوجت قد فرعن المیدان) (عکس قرةالعین که در نهایت آزادی است پیش بنده موجود است) نسخهی از آن بعدها گرد آور میشود و اگر کسی از بهائیها منکر این عکس باشد بی خود است زیرا در پشت عکس تاریخی که دارد بدین عنوان است (عکس شمایل ناطقه زمان قرة العین شیدها اله به تاریخ 2 رمضان 1272 حرره محمد ابراهیم عطار تبریزی یادگار زنجانی) و معلوم است که عکس خود قرةالعین است و اسمش امالسلمه است مدتی در بغداد بوده این عکس احتمال دارد در آن صفحات برداشته شود مخفی نماند که آیات قرآن را به هر کسی تأویل و تفسیر کردهاند از جمله آیه و اذا المودة سئلت بای ذنب قتلت را به همین طاهره تفسیر کردهاند در حالتی که چند اولاد داشت و باکره نبود (موودة) دختر بکر را گویند به هر حال در این اواخر نیز پس از وفات عباس افندی در تهران بودم که جماعت نسوان حاضر به کشف حجاب شده کاغذی به حیفا نوشته اجازه خواستند در آن وقت بود که شوقی افندی به عنوان دعا و مناجات به سویش رفته بود همشیرهی عباس افندی برداشت کاغذی نوشت که مضمونش این بود (مبادا مبادا به این امر اقدام نمائید زیرا قرةالعین یک دفعه بی حکمتی کرد هنوز از کله مردم نمیتوانیم به در آریم حالا موقع نیست) بعد شوقی افندی کاغذی خطاب به عموم
نوشت که هنوز موقع نرسیده عجالتا از حجاب دم نزنید ولی در انتخابات زنان را نیز در رأی دادن شریک نمائید آید زمانی که از ایشان نیز انتخاب شده و در مجالس آزادانه حضور به هم خواهند رسانید پس از رسیدن این ورقه به تهران بعضی از زنان در مجالس خصوصی حاضر میشدند و حتی چند فقره عکس که از زن و مردشان برداشتهام موجود است با همچنان حکمی که بها در کتاب اقدس نوشته در جای دیگر هم به آزادی حکم میدهد به شرط اینکه صدا در نیارند چنانچه در لوح عید رضوان که سی و دو روز بعد از عید نوروز است 12 روز عید میگیرند به جهت تلاوت گوسفندان نازل نموده و خدائی خود را بدون حجاب آنجا تصریح مینماید و او این است (ان یا قلم الابهی بشر اهل ملاء الاعلی الذی بماشق حجاب الستر و ظهر جمال اله عن هذا المنظر الاکبر بضیاء الذی به اشرقت شموس الامر عن مشرق اسمه العظیم قیا مرحبا هذا عید لله قد ظهر عن افق فضل منیع الی ان نال هذا عید فیه رفع القلم عن کل الاشیاء بما ظهر سلطان القدم عن خلف حجاب الاسماء اذا یا اهل الانشاء سرد افی انفسکم بما مرت نسائم – الغفران علی هیاکل الاکوان و ایاکم ان تجاوز و اعن حکم الادب) یعنی در این عید قلم را از تمام اشیاء برداشتیم دیگر بر صاحبان بصیرت احوال معلوم است و اشخاصی که از داخلهی بهائیها مسبوتند میدانند که در آن ایام چه اندازه مرتکب اعمال شنیعه میشوند و در مجالس عمومی که ضیافت میگردد مشروبات مثل آب جاری میشود بدیهی است سایر چیزها نیز خواهد شد
باری مقصود نوشتن اینها نبود و چنانچه قبلا عرض شد
میل ندارم از این حرفها بگویم زیرا چندان مطالبی است که احتیاج به اینها نداریم که بهائیها منکر شده به مقام دفاع برآیند بلکه مطالبی را ذکر میکنیم که ابدا مجال انکار نماند پس ثابت شد که زحماتم به هدر نرفته و بلکه باعث هدایت چندین هزار نفوس شده و خواهم شد که به قبول بهائیها اعتنائی نکرده و در کمال خون سردی تلقی نمایند مرقوم فرمودهاید که از اعراض بنده مراحم قلبی حضرت عالی تغییر نیافته و فتوری نرسیده بنده نیز هکذا در ارادت سابق خود قصوری نبوده و نیست و از این عرایض که بی پرده عرض میشود مقصود این است که بدانید بنده عبث به قول آواره اعتنا کرده و از بهائیت اعراض نکردهام بلکه از روی بصرت و خبرت مستی در این مسائل تعمق نموده بالاخره پرده از روی کار برداشتهام و چنان که مرقوم فرمودهاید در مکاتبه و غیره حاضرم که عرایض حقه خود را از روی دلیل اثبات نمایم نه از روی هوا
دیگر مثال لباس کتان و بیضا زده اسم اسلامیت را در جبن بنده لکه سیاهی دیدهاید و مسلمین را اصحاب شمال و بهائیها را اصحاب یمین تصور نموده و پای بنده را از پوست هندوانهی پرت شده فرض فرمودهاید.
اولا لباس بنده باز سفید است و لکه موجود نه علاوه اسلامیت نیز الحمد لله از شوائب ارتیاب و شکوک عاری و مبری است آن هم لکهدار نخواهد شد بلکه تا حال لکهدار بودم ولی از توجهات باطنی حضرت احدیت رفع شد
اما مطلب اصحاب یمین و اصحاب شمال که از قرآن و اسلامیت اخذ فرموده و مثال میزنند وای بر این جماعت بی
همه چیز بهائی که ادعای اصحاب یمین را کرده باشند بلی در آن صورت اصحاب یمین توانند شد که خود را از ایرادات ثابته پاک نمایند فعلا جماعت اسلام است اصحاب یمین که کسی بر اساسش منکر نتواند شد بلکه فلاسفه کشفیات خود را از قرآن اقتباس مینمایند نه مثل بها که از جراید مصر و اروپا سرقت نموده و از عرفان بافیهای نقش بندیها ربوده در الواح خود به عنوان آیات منزله به گوسفندان میفروشد.
و بنده به قول حضرت آیتی که در آتیه درج خواهد شد)دوست تر دارم کفری را که با فهم قرین باشد از آن ایمانی که به احمق همدم گردد) این کفری که در اسلامیت به بنده گفته خواهد شد از ایمان و ریاست به جماعت بهائیها بسی خوشتر و بهتر و نوش و گوارا است و پایم نیز پرت نشده و سرم خورد نگشته بلکه در نهایت استواری و محکمی پا برجا است اینک با ادلهی متقنه و براهین واضحه بطلان طرف خود را اظهر من الشمس میدارم و آیهی ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم الخ در حق اشخاصی است که دانسته دانسته عمدا راه ضلال پیمایند و به مطالب حقهی شخص محقق و هوشیار گوش ندهند چنانچه در آخر مکتوب مرقوم فرمودهاید.
(میخواستید که کشف الحیل را پس از مراجعت افشار بر این ستمدیدهی روز کار ارمغانا ارسال نمائید و به زیر بار بکشید اولا بنده به آیات مشابهات قرآن مجید و انجیل و توریة که همگی کلمات الهیه است مشغولم به اصغاء کلمات یک نفر مبغض و معزض و مطرود و مردود ابدا وقت ندارم) پس ختم الله در اینجا مصداق
پیدا کند نه در بنده که از روی حقیقت فهمیده و کنار کشیدهام و اینکه آواره را مردود و مطرود فرض فرمودهاید نه این است که نظر به متحد المالهای مرکز که اشتباه کاری مینمایند و هر مطلبی را معکوس انتشار میدهند باور فرمودهاید بنده نیز چنان احساس کرده بودم ولی بعد از آن که بیغرضانه دو کرة کشف الحیل را ملاحظه نمودم دیدم به عنوان تحقیق ذکر مینماید یعنی که از اول تحقیق و تحری مینمودم اما به ملاحظات عدیده که نکات باریکی در کلام بود باور نکرده متجسس بودم ناگهان مدرک خوبی که اطمینان قلب برای بنده تولید نمود در میان اوراق و مکاتبات خود پیدا کردم که این شبه نیز رفع شد و آن این است که حضرت آقای آیتی در 22 صفر سنه 1339 مکتوبی به جناب آقا سید اسد الله قمی مینویسد گویا آقا سید اسد الله مرحوم از حاجی امین نظر به سابقهای که ذیلا به نگارش او میپردازد ذمی نوشته و ایشان نیز جواب مینویسند و علت ذم آقا سید اسد الله حاجی امن را این است که در سنهی 1336 آقا سید اسد الله مسافرت آذربایجان نموده در عودت از تبریز تقی نام تبریزی پسر آقا داداش نام را که (آیتی در کشف الحیل شرحی مرقوم فرمودهاند و این آقا داداش شخصی بود که تمام دارائیش را در راه امر گذاشت و حتی میرزا ابراهیم خان مرغی را عروسی کرد اخیرا در حالت دریوزگی مرد و کسی اعتنا نکرد پسرش تقی نیز که در سن پانزده سالگی بود) به عنوان استخدام برداشت برگشت به قزوین در راه زنجان تصادف میکند به زنی که در راه مانده
آقا سید اسد اله ترحما زن را به چهار چرخه سوار کرده
تا قزوین همراه میبرند در قزوین این زن نیز به همراهی آقا سید اسد اله و تقی هر سه وارد خانهی حکیم باشی میشوند حاجی امین نیز از تهران به عنوان اخذ حقوق قزوینیها به قزوین آمده بود آقا سید اسد اله عنوان میکند که جناب حاجی امین دو سه تومن پول بدهید به این زن که بدهم که رفته برای خودش وسیلهی مسافرت تهران را فراهم آورد حاجی امین گفته بود که شنیده بودم شخصی… میداد مسجد آباد مینمود باور نمیکردم الآن باور میکنم که یک همچو کاری شده مرد که از من گدائی میکنی و به زن و بچه میدهی آن قدر آقا سید اسد اله راتنقید میکند که ایشان در نهایت خفت سر به زیر افکنده چیزی نمیگوید این بود که رفت در تهران آقا سید اسد اله را نقل مجالس کرده و در هر جا هجو نمود و مخصوصا مسئلهای است در مثنوی که یکی از دراویش وارد خانقاهی شد صاحب خانقاه دید چیزی در جیب نیست پنهانی اولاغ درویش را برده فروخت آورد به نشئه و غیر ذلک داده با درویش مهمان عیشی بر پا کرده و ضمنا ذکری که دراویش میکنند به مرض ذکر میگفتند خر برفت و خر برفت و خر برفت و صاحب الاغ نیز به معیت اینها میگفت یک روز صبحی برخاست که برود نزد اولاغ دید اولاغ نیست صدا کرد میزبان را که فلانی خر من به چه شده گفت که چند روز است خودت میگوئی خر برفت نمیگفتی کدام خر است و این مثل را به اسم آقا سید اسد اله هر کجا نقل کرد حتی به بنده نیز گفت این بود که آقا سید اسد اله برداشته شکایتی از امین (1) و امین امین به حضرت آیتی مینویسد که آیتی در
جواب این مکتوب را نوشته
(بعد العنوان) ولی مولای من
تنها نه تو بخال لبش مبتلا شدی
بر هر که بنگری به همین درد مبتلا است
با اینکه هرگز از قلم و لسان این آواره احدی شکایتی ندیده و امیدوار است به عون و عنایت پروردگار تا آخرین نفس هم به همین حال برقرار ماند و آشکار شکایتی اظهار نشود معهذا سر بسته به حضرت عالی عرض میکنم کسی که به تهران وارد شده باشد و از آن دو نفس منقطع دو ستون امر الله دو دلسوز میثاق اله دو مروج کلمه اله دو پیشوای احباب دو قدوهی اولو الالباب نیش و گزندی نیافته باشد بنده که سراغ ندارم قبلا هر چه بد گوئی نسبت با یادی میشد حق را به طرف بد گویان میدانستم ولی اخیرا ثابت شده که اگر نماند در روی کره مگر یک نفر آدمی که اسمش مبلغ باشد و آن آدم در زمینهی این دو نفس محترم بلی و نعم صرف نباشد و هر حرف مزخرفشان را تصدیق نکند البته او باید طرف لعن و طعن باشد البته او یا ناقض است یا ناقض البته او یا منافق است یا احمق پس بدانید آن کهنه رندی که دست از عبا میکشد و در حضور این دو نفر تعظیم میکند و با بودن یکی از این دو لب به سخن نمیگشاید خصوصا در زمینهی آن مرد اکبر قدیمی اظهار ارادت میکند چندان که اکثر احباب او را مرید آن حضرت میشناسند چه کهنه رند است همین ارادتها او را نایب مناب کرده و به مقامات اصالت خواهد رسانید بناء بر این مقدمات ثابت شد که تقصیر از کسی نیست باید مرید شد اگر افراد احبا مرید نشوند ضرر ندارد ولی هر کسی به اسم خدمت و تبلیغ
امر اله موسوم است البته باید اظهار بندگی نماید تا کل بدانند که اسبق و اقدم و بزگوارتر از ایشان کسی نیست چون چنان شد چنین میشود پس باید به خر برفت و خر برفت و خر برفت تن در داد
یا بتویش و غصه راضی شو
یا جگر بند پیش زاغ بنه
باری بنده نه طرف حب بودهام نه بغض نه جانب ارادت را اختیار کردهام و نه بی ارادتی لهذا کفر و ایمانم در بوته اجمال مانده و حد وسط را گرفته تا کی این جن انس شود و از پردهی حفادر آید و به صورت ایمان صرف یا کفر مطلق جلوه کند ولی امیدوارم باز هم کافر باشم نه مؤمن زیرا بنده کفری را که با فهم قرین باشد دوستتر دارم تا ایمانی که به احمق همدم گردد) الی آخر
مقصود از این که قصهسرائی آن است که آقای آیتی در هر حال مجاهد حقیقی بوده و تحری حقیقت مینمود تا بالاخره مکاتباتی که به محافل نوشت پس از سلب اطمینان دیگر چارهای نداشتند که اسم طرد را به رویش گذاشتند بلکه آواره ایشان را بدورد گفته و طرد ورد نمود
به سایر آیات بی موقع استدلالی که مرقوم رفته اگر بخواهم جواب معروض دارم صفحات عدیده کفایت نکرده و بلکه وقت هم وسعت نمیدهد الی ان قلتم بیوفایان احق اجل ذکره از قبل خبر داده امید آن است که ما به جریدهی ایشان داخل نشویم)
شرح بروز لوح بیوفایان به قرار ذیل است اشخاص که در حول عباس افندی بودند چون وسائل و دروغهای مستوره را بیشتر از آنهائی که دور و ور شنیده و متأثر میشوند میفهمیدند و بنای ایقاظ میگذاشتند ولی از آنجائی که عبدالبها در رفوگری
مهارت داشت آن هم میگویند کار نیکو کردن از پر کردن است. از بدو جلوسش به سریر الوهیت به اغنام هر روز هزاران مکاتیب در ایرادات کلمات باب و بهاء میرسید (چنانچه مختصری اشاره شده و خواهد شد) او نیز اجوبه مینگاشت لهذا در رفوگری ید بیضائی داشت اشخاص بیدار شده را به انواع وعد و وعید تهدید و تخویف میکرد و میدانست که بعد از این دیگر پرده از روی کار برداشته خواهد شد و جانشین او غیر از خانم بازی در سویس و انترلانکن (چنانچه در سیاحتنامه دکثر ژاک مندرج است) چیزی دیگر نخواهد توانست
1) امین حاجی ابوالحسن اردکانی امین امین حاجی غلامرضا.