جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیوند ناگسستنی بهائیت و صهیونیسم

زمان مطالعه: 5 دقیقه

اشاره به رسمیت شناخته شدن بهائیت از سوی رژیم صهیونیستی و حمایت بی دریغ برای تبلیغ آن از سوی این رژیم که بر اساس آموزه های تلمود و تورات تحریف شده، یهودیت را آیین برتر می پندارد، موضوعی است که به سادگی نمی توان از آن چشم پوشید. برقراری رابطه ی صمیمانه این فرقه با صهیونیست ها یی که زمین را میراث بنی اسراییل و خود را وارثان سیاست و حاکمان اقتصاد جهانی می دانند، گامی برای تحقق اهداف صهیونیسم است. در این مقاله نویسنده می کوشد تا با بررسی روابط به ظاهر دو سویه ی اسراییل – بهائیت، سهم این فرقه را در پیشبرد اهداف صهیونیسم تبیین کند.

گزارش ساواک به تاریخ 22 فروردین 1353ه.ش: «اسراییل مذهب بهایی را به عنوان مذهب رسمی، به رسمیت شناخت.» این گزارش به سخنان «نرمان نیویچ» یکی از شخصیت های سیاسی و حقوقی دولت غاصب اسراییل و دادستان اسبق حکومت فلسطین اشاره داشت که بهائیت را در ردیف اسلام، مسیحیت و یهودیت قرار داده و آن را یک دین جهانی نامیده بود: «اکنون نباید فلسطین را منحصراً سرزمین سه دیانت محسوب داشت بلکه باید آن را مرکز و مقر چهار دیانت به شمار آورند؛ زیرا بهائیت به درجه ای از پیشرفت و تقدم نایل گشته که مقام دیانت جهانی و بین المللی را احراز کرده است.» این گزارش برای سازمان اطلاعاتی و امنیت کشور از آن جهت حائز اهمیت بود که در آن زمان بهائیان حتی از انجام مراسم مذهبی خود به طور رسمی در برخی کشورها مانند آلمان، ایران، ترکیه و… منع شده بودند و از طرفی در سرزمین اسرائیل که بهائیت را به رسمیت شناخته بود، مسلمانان در تنگنا قرار داشتند و مورد آزار و اذیت حکومت صهیونیستی قرار می گرفتند. مجموعه این اوضاع ساواک را بر آن داشت تا به دنبال نظریه ای برای توجیه این اقدام باشد: این اقدام را می توان پاسداشت خدمات جامعه بهائیت و سران آن از زمان تأسیس حکومت اسرائیل و حتی سالها قبل از آن دانست. در بحبوحه ی جنگ جهانی اول، زمانی که قشون انگلیس ها برای در هم کوبیدن دولت عثمانی در خاورمیانه و فراهم کردن زمینه ی تشکیل کانون ملی یهودیان در فلسطین وارد حیفا شده و با کمبود آذوقه مواجه می شود، این عباس افندی – عبدالبهاء – پیشوای دوم مذهب بهائیت است که افسران انگلیس را از نگرانی خارج می کند: «من به اندازه ی ارتش شما آذوقه دارم.» در پاورقی کتاب راه برگزیده the chosen high way نوشته لیدی بلام فید، آمده است: «این مخازن عبدالبها در زمان سلطه قشون عثمانی مخفی گاه خوبی برای گندم ها بود.«

سال ها بعد با ورود یهودیان به فلسطین، باز پیشوای بهائیان (شوقی افندی) بود که مسؤولیت خوشامدگویی به اسرائیلیان را عهده دار شد. او در سخنانش بر منافع مشترک بهائیت و صهیونیسم تأکید کرد و با مقایسه منافع مسیحیان، یهودیان و مسلمانان در فلسطین نتیجه گرفت: «تنها یهودیان هستند که علاقه ی آن ها نسبت به فلسطین قابل قیاس با علاقه بهائیان به این کشور است؛ زیرا در اورشلیم بقایای معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبی و سیاسی آنان بوده است.«

14 می 1948 م انگلستان به قیمومیت فلسطین پایان داد و همان روز شورای ملی یهود در تل آویو تشکیل و تأسیس دولت اسرائیل اعلام شد. در این زمان شوقی افندی در پیام نوروز 1130 ش نظر مثبت خود و قاطبه ی بهائیان را درباره ی تأسیس اسرائیل اعلام کرد: «… مصداق وعده الهی به ابنای خلیل و وارث کلیم ظاهر و باهر و دولت اسرائیل در ارض اقدس مستقر… است.» او به این مقدار اکتفا نکرد و در تلگراف مربوط به هیأت بین المللی بهائیان (بیت العدل) مورخ 9 ژانویه 1951 م بین ایجاد این هیأت و تأسیس اسرائیل ارتباط مستقیم برقرار کرد و «استحکام روابط با امنای دولت جدید التأسیس (اسرائیل) در این ارض» را جزء وظایف آن برشمرد.

»از ابتدای تأسیس حکومت، بهائیان همواره روابط صمیمانه با اسرائیل داشته اند«. این سخن بن گوریون نخست وزیر اسرائیل حکایت از موفقیت بهائیان در تحکیم روابط دارد. در اثر همین روابط صمیمانه بود که صهیونیست ها حمایت نامحدود خود را از بهائیان اعلام کردند و امکانات ویژه ای در اختیارشان قرار دادند. شوقی افندی در پیام آوریل 1954 م گوشه ای از آن را بر می شمارد: از جمله این که دولت اسرائیل شعبه های محافل ملی بهائیان بعضی کشورها – انگلیس، ایران، کانادا،… در فلسطین اشغالی را نیز به رسمیت شناخت تا امکان فعالیت مستقل داشته باشند، دولت برای ساختمان مقام اعلی (مقبره ی باب) گمرک نمی گیرد.» دامنه ی این معافیت به همین مقدار محدود نشد بلکه بعدها بیت عبدالبها و مسافرخانه های شرقی و غربی را هم در بر گرفت، عقدنامه بهایی به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان، «قصر مزرعه» را که حکومت برای سازمان های دیگر در نظر گرفته بود به بهائیان تسلیم کرد و وزارت معارف اسرائیل ایام ویژه ی بهائیان را به رسمیت شناخت.

بی شک رابطه زمانی صمیمانه تلقی خواهد شد که دو طرف رابطه از آن نفع برند و رضایت حاصل کنند. پس به حتم سکه ی آزادی مذهبی و رفت و آمد آزادانه ی بهائیان رویی دیگر دارد که بر اساس منافع صهیونیسم نقش زده شده است: جذب سرمایه داران بزرگ بهایی که طبعاً سرمایه های خود را در این سرزمین نو بنیاد به کار می انداختند، سرازیر شدن هر ساله ی بهائیان با سرمایه های کلان و مخارج گزاف به سمت این سرزمین به قصد زیارت مقبره باب، کمک های میلیونی بهائیان در مقاطع حساس مانند کمک میلیونی بهائیان ایران به اسرائیل در طول جنگ با اعراب. در یکی از اسناد مربوط به جنگ اعراب و اسرائیل به یک مورد آن این گونه اشاره شده است: «مبلغی در حدود 120 میلیون تومان به وسیله بهائیان ایران جمع آوری گردید، این مبلغ را به ظاهر به بیت العدل در حیفا ارسال می نماید ولی منظور اصلی آن ها از ارسال این مبالغ کمک به اسرائیل می باشد.» حکومت اسرائیل حتی از اعانه های بهائیان نیز بی نصیب نمی ماند که هر نوزده روز یک بار در جلسات مذهبی خود جمع آوری کرده به اسرائیل می فرستادند.

در باب پیوند میان بهائیت و صهیونیسم دیدگاه های دیگری نیز وجود دارد. روزنامه الاتحاد چاپ ابوظبی در 29 بهمن 1354 ش در قماله ای با عنوان سایه ی صهیونیسم و بهائیت نوشته است: «صهیونیسم گروه هایی جهت خدمت و دعوت برای عباس افندی فرزند بها و جانشین او تشکیل داده است. جهت توسعه و انتشار بهائیت در جهان، صهیونیسم با عباس افندی همکاری نموده و در مناطقی که اسلام بر آن تسلطی نداشت مانند ترکمنستان شوروی به تبلیغ بهائیت پرداخت و سپس آن را به شیکاگو و… منتقل کرد و گروه هایی صهیونیستی برای تأسیس سازمان (الاذکار بهایی) اعانه هایی جمع آوری نموده و محفل ساسونی را برای پیوند به این دیانت دعوت کردند.» تا زمانی که تبلیغ بهائیت در محافل غربی از روسیه تا آمریکا به اوج رسید. پیشوایان مذهبی یهود برای مبعث پیامبر فارسی فتوا دادند و به تبلیغ او پرداختند و قرن نوزدهم را تاریخی برای ظهور وی و پاک کردن شهر قدس از مسلمانان تعیین نمودند. بدین گونه بابی ها وارد مرحله ای جدید از تبلیغ شدند و پیروان آن بر این عقیده اند که بهائیت فرقه ای از اسلام نیست بلکه مذهبی جهانی است؛ این در حالی بود که سران آن پیش از این در ملأ عام تظاهر به اسلام می کردند. برای نمونه عباس افندی پس از مرگ بها ابتدا باب هر گونه تبلیغی را بست و همراه افراد دیگر فامیل؛ در لباس مسلمانی به انجام مراسم مذهبی مشغول شد.

فرقه ی بهائیت که دیگر شاخه ای از صهیونیسم به شمار می رفت، طبق فرمان شوقی افندی در نقشه ی ده ساله اش حمایت از دولت اسرائیل را بر همه دولت ها ترجیح داد و خود را به طور کامل در اختیار اسراییلی ها قرار داد و همه ی توان خویش را برای نابودی اندیشه های ملی – مذهبی کشورهای اسلامی به کار گرفت. این نقشه با روی کار آمدن حسنعلی منصور بهایی در ایران آغاز شد و با کابینه ی بهایی هویدا با 4 وزیر بهایی ادامه یافت. هویدا در مدت حکومت خود با به کار بستن تصمیم های کادر رهبری کمیته، نفوذ بهائیان را در ایران در همه ی سطوح سیاسی، اقتصادی و نظامی بسیار گسترش داد.

از سوی دیگر با شدت گرفتن درگیری های اعراب و اسرائیل، نیاز صهیونیسم به بهائیان برای جاسوسی در کشورهای عربی اسلامی دو چندان شد و بهائیت در این زمینه به خوبی ایفای وظیفه کرد. نقش اطلاعاتی و جاسوسی بهائیت برای صهیونیسم هنگامی آشکار شد که از یک سو شبکه اطلاعاتی اعراب گسترش یافته، بر اوضاع سیاسی و اقتصادی خود حاکم شدند و از سوی دیگر روابط متقابل مجامع اسلامی جهان و تشکیل کنفرانس های بین المللی اسلامی در سطح نمایندگان سیاسی و علمای اسلامی کشورهای مسلمان گسترش یافت. البته مدت های پیش از این، سازمان اطلاعات و امنیت ایران (ساواک) به این مطلب پی برده بود. گزارش ساواک مورخ 1353 خاطر نشان می کند: «دولت اسرائیل می کوشد از اقلیت فوق الذکر بهائیت در سایر کشورهای جهان به ویژه ایران بهره برداری سیاسی – اطلاعاتی – اقتصادی بنماید.«