جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پاسخ به مظلوم نمائی های بهاء الله

زمان مطالعه: 5 دقیقه

عزیه پس از پاسخ مستدل به ادعای غیر معقول من یظهری بهاءالله و اظهار تاسف از عدم

توجه اوبه نصوص و الواح و رسائل بسیار سید باب در مورد جانشینی ازل، نتیجه گیری می کند:

“ای کور چشمی که از انوار ساطعه الهیه اغماض نماید و ای بی نور قلبی که از تجلیات غیبیه قدسیه حقه، اعراض کند ” (ص 30)

سپس عبارت دیگری از نامه ی عبدالبها در مورد مظلومیت بهاءالله و آغشتگی اش با درد و رنج و سختی و اسارت و ابتلا و بارش مداوم تیرهای مخالفین را نقل می نماید و پاسخ مستندی به او داده و افشا می کند که وی با پولها و هدایای بابیان در کمال راحتی و تنعم می زیسته و بهترین زندگی را داشته است و تازه گروه ترور تشکیل داده و با قتل و ضرب مخالفان، لرزه بر جان آنها انداخته در کمال ظلم، هر ندای مخالف را سرکوب می نموده است…

عبارت عبدالبها به عزیه در مظلوم نمایی از چهره بهاءالله این است:

“… سینه مبارک را هدف سهام احزاب به ساخت. نه پرده نشین شد و نه کشکول بدوش و حیران و سرگردان و فراری. در هر سرزمین دمی نیاسود و شبی در بستر راحت و بالین امنیت نیارمید هیچ صبحی آسایش جان نیافت و هیچ شامی راحت وجدان ندید. در زیر زنجیر، ندا نمود و در تحت سلاسل و اغلال فریاد بر آورد از بدو امر تا یوم صعود، در دست اقوام عنود مبتلا بود ”

در جواب ابتدا متذکر اغلاط ادبی او در متن شده می گوید:

“انصاف بدهید صدر و ذیل این عبارات باهم بینونتی دارد یا نه؟!”

سپس با مهربانی و اغماض می گوید:

“چون مرا با شخص آن نور چشم معارضه و معانده نیست مهر بر لب زده و خاموشم” بعد اضافه می کند: “ولی از ادعاهائی که کرده بودید نمی گذرم و آن این است:

سینه را هدف سهام (تیر های(احزاب ساخت..” در پاسخ می گوید کی و کجا و چه وقت او سینه اش را هدف تیرها کرد؟!

در بغداد بوده یا در جای دیگر؟ بعد بلافاصله ادامه می دهد در بغداد که همه وجوهات را می گرفته و از بهترین هدایای ارسالی بابیان از اقصی نقاط ایران از خوراکی و نوشیدنی و لباس (ماکول و مشروب و ملبوس) و غیره استفاده می کرده و بهترین زندگی را داشته است. از نوشیدنی ها و شیرینی های یزد و شیراز می خورده و از مشروب و ملبوس خراسان تا تبریز مملو و لبریز بوده خربزه و گز اصفهان و پسته و بادام شهر بابک و سیرجان میل می کرد هو جز تیر سیب و گلابی اصفهان و پشمک و نفل بیدمشک و باقلوای یزد تیر دیگری به سینه او ننشسته است!!

بعد خطاب به عبدالبها می گوید می دانی با چه کسی سخن می گوئی؟ با کسی که از همه رویدادها مطلع است و نمی توان با این مظلوم نمائی ها او را فریفت:

“عزیزا این عبارات را از برای چه و به که می نویسید در صورتی که می دانید از بدو ظهور این امر از سرایر و ضمایر هر کسی آگاهم و بر شداید و رخای هریک شاهد و گواه!!”

بهتر است عنان سخن را به عبارات ادیبانه او بسپاریم:

“سینه را هدف سهام احزاب ساخت. کی، کجا، چه وقت؟!

تا در بغداد بودند از طرفی حاجی امین بی دین به عنوان اینکه از طرف حضرت ثمره، امین و مامور گرفتن وجوه مال الله و سهم امام از قاطبه مومنین به بیان است، دوره افتاده در همه بلاد از همه عباد به مغلطه و اشتباه پول ها گرفته اندوخته ها جمع آوری کرده تشکیل کمپانی خیریه داده چه مبالغ خطیره مال مردم را تصاحب نموده به حضور جناب ایشان آورده دفینه و خزینه کردند در حالتی که صاحب مال حقیقی به کمال عسرت برای مخارج یومیه معطل بود. و از طرف دیگر الواح بدیعه ایشان به توسط سلمان نامسلمان به شیراز و یزد و کرمان و اصفهان و کاشان و طهران و جمیع ولایات ایران می رسید دست تکدی دراز کرده و دهان حرص و آز باز نموده وقت مراجعه کولبار او چون کشکول درویشان از پخته و نپخته، دوخته و ندوخته از ماکول و مشروب و ملبوس خراسان الی تبریز مملو و لبریز بود از اشربه و حلویات یزد و شیراز می نوشیدند از البسه و حریر های یزد و کاشان و خراسان می پوشیدند از رنگ و حنای رودان و کرمان می بستند از خربزه و گز اصفهان تناول نموده از پسته و بادام شهر بابک و سیرجان می شکستند. سهامی غیر از به و سیب و گلابی اصفهان دیده و سنانی جز پشمک و نقل بیدمشک و باقلوای یزد شنیده نشده که به آن سینه مبارک رسیده باشد!!

عزیزا!

این عبارات را از برای چه و به که می نویسید؟!

در صورتی که می دانید از بدو ظهور این امر از سرایر و ضمایر هر کسی آگاهم و بر شداید و رخای هر یک شاهد و گواه!!” (ص 30 و 31) باطل بودن دعاوی بهاءالله در مورد دین جدید عزیه خانم چنانکه خودش تصریح دارد بنا داشته از بیان اغلاط فراوان ادبی عبدالبها در نامه اش به او، خویشتنداری کند، اما گاهی عنان طاقت از دست نهاده مواردی را ذکر می نماید تا او را متوجه سازد با چه کسی روبروست و لازم است حد شناسی کرده ظرفیت خود را بشناسد. او عبارت عبدالبها را می آورد و می پرسد شما بعد از چهل سال معاشرت با علما و مطالعه کتب چگونه چنین جمله مهملی را سرهم کرده ای؟!:

” آئینه جهان نمای جهان از پرتو رویش روشن و ممتاز… ”

آنگاه می گوید:

” اولاً بفرمائید “آئینه ی جهان نمای جهان از پرتو رویش روشن و ممتاز ” چه معنی دارد؟!

واقعاً حیف است کسی پس از چهل سال تربیت و معاشرت با اهل علم و فضل و ممارست به کتب علمیه، این گونه عبارات بی ربط مهمل را بنویسد و به ولایات بعیده گسیل نماید… “! (ص 32)

سپس در مورد ادعای من یظهری بهاءالله و نسخ شریعت بیان و اتیان شریعت جدید، مقدمه ای علمی می آورد در لزوم وجود حافظان الهی پس از پیامبر برای هر شریعت که توسط خود انبیا مشخص گردیده اند و خود باب هم برای خودش این حافظان را در بیان تعیین نموده و ازل را مشخص ساخته و پس از او هم نوزده نوبت در هر 66 سال افرادی خواهند آمد تا این شریعت را به ثمر و به حد رشد و کمال برساند. چطور ممکن است هنوز چند سالی از ظهور بابیت نگذشته و فاصله ای طی نشده دین دیگری بیاید یعنی بدون فاصله دو دین متناقض پشت سر هم بیایند و خون هزاران نفر در راه اولی ریخته شود اما دومی اولی را قبل از استقرار بدون دلیل ابطال و نسخ نماید و آن را به بایگانی بسپرد؟!!

عبارت او چنین است:

“به کدام ضعیف العقل و سخیف العقیده بگویم شمس من یظهر (یعنی من یظهره الله) به شمس ربوبیت نقطه اولی (باب) اتصال پیدا کرد و مابین این دو یوم، لیلی فاصله نبود؟!”

یعنی جز دیوانه و بد اعتقاد چنین چیزی را باور نخواهد کرد…

و بعد ادامه می دهد اگر بپرسند برهان و حجت شما بر این موضوع چیست لابد می گوئید:

1- نفس ادعا حجت است

2- حجت او کتاب و آیات است

می گویم بعضی کلمات که او از مطالب کتاب های دیگر تلفیق نموده اسم آنها را آیات گذارده از روی کسب و تعلم و تحصیل است زیرا من به خوبی واقفم که او از ابتدای عمر تحصیل نموده و از روی متون دیگران تمرین می کرده و در آخر هم عباراتش پر از عیب است:

“از بدایت سن، جمیع اوقات را صرف صرف و نحو و منطق و معانی بیان و حکمت الهی و ریاضی و طبیعی و علوم ادبیه و بدیع و عروض کرده و همیشه مشغول به مطالع کتب سماویه و مداومت اشعار و قصاید عربیه و معاشرت حکماء و عرفاء و دراویش و صوفیه بوده است زیاده از بیست سال در کتاب بیان و توقیعات مبارکه نقطه اولی غور و غوص داشته است اگر سؤال کنند که پس از این ریاضیات و زحمات و ممارست به کتب سماوی و تحصیل علوم والسنه آیا آیاتی که آورده عظمت و هیمنه و اثر آیات نقطه بیان (باب) را دارد یا نه جز اینکه بگویم با آن همه تصنع و مراعات سجع و قوافی و تلفیق عبارات مغلغه چون خط سنگلاخ همه را به نقاشی و بزک آرایش داده که هر بصیری ببیند عیبش را می داند و کشف معایبش می تواند و اقتباس و استراق آنها را از محل دیگری بخوبی می فهمد سوای اینها چیز دیگر در میانه نیست!!

اگر سؤال نمایند با کدام برهان قبول این امر خطیر باید کرد؟

جز اینکه بگویم محض ادعا که دیگر کس نتواند این ادعا را کرد!

و در جواب بگویند تو خود در اوایل این اوراق اسامی اشخاصی چند نگاشته ای که همه ی دعوی من یظهری داشته اند و دعاوی آنها باطل بوده پس این ادعا هم باطل و بدون برهان و از درجه ی اعتنا و قبول ساقط و عاطل است. ” (ص33 و 34)

و بدین ترتیب ادعای آوردن دین جدید پس از باب را، مستنداً باطل اعلام می نماید.