جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هجرت

زمان مطالعه: 10 دقیقه

در محرم 1320 هجری نگارنده بر اثر هیاهوی مردم از تفت هجرت نمود در حالتیکه به قدری از بابیت و بهائیت بی‏خبر بود که حتی اسامی

رؤسا را نمی‏دانست فقط اسم باب و بهائی شنیده بود و نمی‏دانست بین آن دو چه نسبت بوده و هر کدام از اهل کجا و چه داعیه داشته‏اند و نه تنها من بلکه همه‏ی مردم ایران و سایر نقاط چنین بوده و هستند.

حتی خود بهائیان از حقایق تاریخی این امر بی‏خبرند و مخالفت ایشان با ارباب اطلاع بر اثر همان بی‏خبری. باری اول کسی را که در یزد ملاقات کردم حاجی میرزا محمدتقی شیرازی بود و بعدا دریافتم که او پسر خالوی سبد باب بوده. این سید را در سنی متجاوز از هشتاد سال دیدم و اول چیزی که به من نشان داد عکس قلمی باب بود که کپیه آن در اول کتاب طبع شد و چون از داعیه‏اش پرسیدم عینا همان حرف مسترجکسون را گفت (مصلح ایران و اسلام) گفتم می‏گویند او ادعای بالاستقلال دارد خود را مهدی می‏داند احکام جدید آورده بناء کرد قسم یاد کردن که اینها همه تهمت و افتراست برخاست و چند کتاب از آثار باب آورد و عبارتی نشان داد که در شرح کوثر است مبنی بر این که قائمیت فرزند امام حسن عسکری را تصدیق دارد حتی نواب اربعه را تصدیق دارد و هر کس منکر باشد کافر است علیه لعنة الله علیه سخط الله الی آخر.

فکر من تقویت شد که معلوم است مردم بی‏خبرند و او دین تازه نیاورده و شاید اصلاحات لوتری را در نظر داشته که بعضی از نویسندگان اروپ به لفظ مصلح او را معرفی کرده‏اند.

پس از چند روز از یزد به اردکان سفر کردم در حالتیکه تمام مایملک و لوازم زندگانی من از باغ و خانه و اثاثیه و املاک موقوفه‏ی خصوصی و عمومی در تفت است و خودم با توشه‏ی مختصری حرکت کرده‏ام. در اردکان در منزل عبدالحسین منقل‏ساز دیدم مادر و زنش که از همان اول مرا یک بابی تمام عیار تصور نموده و بی‏پروا نزد من آمد و شد می‏کردند حرفهای دیگری می‏زنند که گویا نمازی غیر از اسلام و احکامی جز احکام اسلام در دست دارند و بویهای دیگری هم استشمام می‏شود ولی عبدالحسین به زودی دریافت که من بی‏خبر و مبتدی هستم و به اصطلاح خودشان مطلب را در پرده‏ی حکمت و به قول من در پرده‏ی دروغ و حیله مستور ساخت سپس به اردستان اصفهان آمدم بابی‏های اردستان مرا مانند یک مهاجر بهائی پذیرفتند و بعد دانستم که از یزد از طرف حاج میرزا محمدتقی شیرازی مذکور سفارش کتبی یا تلگرافی شده در

آن جا هم پس از یکی دو روز فهمیدند که من از قضایا بی‏اطلاعم و کج‏دار و مریض با من صحبت می‏کردند که به قول خودشان بی‏حکمتی نشود و من از ایشان رمیده نگردم. از همان دم حس کردم اگر بخواهم حقیقة از اسرار کار خبردار شوم باید خیلی ستار باشم و از هیچ سخنی تعجب نکنم و هیچگونه غلطی را که در کلماتشان می‏بینم اظهار ندارم بر اثر این رویه بابیان اردستان از بیان عقائد مذهبی خود تا آن جا که ممکن بود دریغ نمی‏داشتند ولی باز هم می‏فهمیدم که خیلی حرفها در پرده است که باید پس از چندین سال و ماه متدرجا قابل شوم و دریافت کنم، در اردستان مختصری از احکام کتاب و تاریخ بهائیت آگاهی یافتم و تا این درجه دانستم که میرزا حسینعلی و پسرش اگر هم مقاصد دیگری دارند اغراض خود را به صورت مذهب جدید و احکام تازه‏ای در آورده‏اند و در نتیجه از صورت اصلاح اسلامی خارج ولی باید عمقا فهمید که چه منظوری در زیر پرده دارند؟ و چه شده که باب و بهاء اعداد را بر نوزده قرار داده و یک تقسیمات بسیار بی‏معنی برای سال و ماه قائل شده سال را بر نوزده ماه و ماه را بر نوزده روز قرار داده‏اند و از این قبیل بسیار است که در موقع خود دانسته خواهد شد. در اردستان از پرده‏پوشی و همراهی و ملایمت و لینت عریکه‏ی خود این استفاده را کردیم که خانواده‏ی فتح اعظم بر بهائی بودن ما یقین کرده از طرفی محرم خود ساخته میرزا نورالدین هشت ساله و میرزا فتح الله 12 ساله‏شان را با چند طفل دیگر برای تعلیم و تعلم به ما سپردند و از طرفی به عباس افندی توصیف کاملی از بنده نوشته صدور لوح او را برای تشویق من تقاضا کردند و این است اولین لوحی که در اردستان از اثر قلم عبدالبهاء به من رسیده.

هو الله

ای سمی عبدالبهاء تو عبدالحسینی و من عبدالبهاء، این هر دو یک عنوان است و این عنوان آیت تقدیس در ملکوت رحمان زیرا عبودیت جمال مبارک (1) نور جبین مبین است و زینت حقایق مقدسه‏ی اعلا علیین، پس تو نیز باید مانند عبدالبهاء در هر دمی در دام بلائی افتی و در هر نفسی اسیر قفسی گردی این دلیل بر قبول در درگاه رب غفور است. چون رو از غیر حق بتافتی از تفت خروج یافتی الخ.

لازم نیست بگویم در حق کسی که بناء هست اول مخرب مذهب او باشد و در حق کسی که بناء هست پسرش شوقی افندی ابلیس و لعین و کرم مهین و بالاخره الفاظی که خود لایق آن است و دشنام‏های خنده‏آوری که حاکی از کمال غضب است و به قول مردم دلیل بر جر زدن است درباره‏اش بنویسد (چنان که عین لوحش را در این کتاب خواهید خواند) در حق همچو شخص چنین عبارات در چنان موقعی که هنوز وجها من الوجوه عقیده‏اش معلوم نشده و دو سه ماهی است دست طبیعت و رفتار بعضی بی‏فکران او را از محیط اسلام به محیط بهائی انداخته تا چه اندازه غفلت و جهل صاحب لوح را می‏رساند. زیرا سمی عبدالبهاء بودن و با عباس افندی یک عنوان پیدا کردن اگر چه در نظر تمام مسلمین و مسیحیان و سایر ملل کمال توهین و تنزل است ولی در نظر نویسنده‏ی لوح اعطای اعلی المقامات است چنانکه در مدت 18 سال عموم بهائیان این لوح و امثال آن را که به مراتب بیشتر و بالاتر هم در حقم قائل شده همه را به همین نظر می‏دیدند و اعلی رتبه‏ای که پس از عبدالبهاء در حق کسی قائل نبودند در حقم قائل بودند. (و روحی لتراب اقدامک الاطهر الانور فداء) به من می‏نوشتند و شاید صدها از آن گونه مراسلات که از طرف محافل و بزرگان بهائی به من رسیده هنوز موجود دارم. خلاصه این استفاده را ما از دولت سر خاندان فتح اعظم و از برکت تدریس آقای نورالدین خان فتح اعظمی حاصل کردیم پس از شش ماه اقامت در اردستان ناگاه کوکب اقبالم طالع شد و دو مبلغ مبرز بهائی یکی از پی دیگری به اردستان نزول اجلال فرمودند و من بنده‏ی بی‏خبر را تا حدی از حقائق بهائیت خبردار کردند اول میرزا محمود دوغ‏آبادی مشهور به فاضل فروغی که در آن روز مهمتر از او کسی نبود و او را کره‏ی نار می‏گفتند و ثانی میرزا محمدتقی ابهری «ابن‏ابهر» که جزو ایادی اربعه‏ی امر بهاء بود (پدر دکتر عبدالرحیم ایادی) که چندی شاگرد درس تبلیغ من بوده و من او را تا بیروت برای تحصیل بردم و قصه‏ها از او دارم مجملا ورود این دو مبلغ که فاصله‏ی بین ورودشان بیش از دو ماه نبود ابواب کثیره بر روی من مفتوح ساخت و فیوضاتی که از ایشان حاصل شد اطلاعات ذیل بود که به طور فهرست اشاره می‏شود

1 – الوهیت میرزا حسینعلی بهاء اما نه به طور وحدت که منحصر به فرد باشد بلکه به طور وراثت که او خدا بوده و بعد از خودش عبدالبهاء پسرش

خدا شده و امروز هم سرا بلکه جهرا همان الوهیت را در شوقی افندی قائلند به شهادت اشعار یکی از مبلغین که شاید عین آن را نشر کنیم و بدون شبهه این خدائی بالوارثه مادام که نامی از بهائیت هست در خاندان بهاء خواهد بود منتهی به همه کس نمی‏گویند و هر کسی را محرم نمی‏دانند که پرده از این الوهیت به اشرافت! در حضورش بردارند.

2 – پیش نمازی بهائی به نماز عجیب و غریب و زیارت نامه‏ی عجیب‏تر که بند و زنجیر صحت عبارت را از آن برداشته‏اند به همت این دو مبلغ عاقل! در آن جا مجری شد و دانستیم این که نماز جماعت را قدغن کرده‏اند برای اسلام است و خوشان به نوعهای دیگری که هر بیننده‏ای بر آن خواهد خندید مجری می‏دارند و بالاخره آخوند بازیها تعزیه‏گردانی‏ها نوحه‏خوانیها روضه‏خوانیها به صورت دیگر در میانشان متداول است و مجری اعظم آن این دو مبلغ بودند و رسواتر از آنها میرزا قابل از اهل آباده بود که روحیات بهائی را آن طور که هست نشان داد و دانستم که همه‏ی مطلبها این است که آخوند مسلمان کاره نباشد و آخوند بهائی جای آن را بگیرد منتها آن جا از فضائل یک دسته پیشوایان مقدس روحانی و عالم سخن می‏رفت این جا از فضائل یک دسته مردمان بد نام و بد عملی سخن می‏رود که اعمال زشتشان از محله‏ی عربهای طهران گرفته تا بغداد و اسلامبول و عکا و حیفا و قبریس را پر کرده و دسائس سیاسی ایشان و خیانات وطنی آنها شرق و غرب را فراگرفته و هر دم به وسیله‏ی مبلغین از آن اعمال زشت پرده‏پوشی می‏شود و حمل بر صحت می‏گردد که هر چه را مظهر امر مرتکب شود آن عین صواب است!!!

3 – روح و سر معاشرت مبلغین با زنان بهائی (ولی زن‏های جوان) به همت فروغی و این به هر دو واحدا بعد واحد عرض اندام نمود منتها به اسم این که چون حکمت اقتضاء ندارد که عمومی باشد فقط باید زنها در مجلس خاص حضرت مبلغ را ملاقات و زیارت کنند و از وجود او متبرک گردند و این قضیه در یزد به قسمی علنی شده و کار را خراب کرده بود که خویش و بیگانه حتی فراشهای حکومتی مطلب را تشخیص داده به المآل مسلمین غیور طاقت نیاورده در سنه 1322 قمری آغاز بلوی و شورش کردند و واقع شد آنچه که احدی جز خود بهائیان عهده‏دار گناه آن در دنیا و عقبی نبوده و نخواهد بود. در این جا حرف بسیار است که اگر کلمه‏ای از

آن اظهار شود باز می‏گویند دشنام داده و افتراء زده. به علاوه هر چه باشد بهائیها هموطن مایند. منتها فریب شیاطین جن و انس خورده‏اند و به قدر امکان باید از کشف ا مور مستهجنه‏شان صرف‏نظر نموده از مطالب لازمه سخن گفت و از گفتار نالازم گذشت. لذا همین قدر می‏گویم که بعدها خودم جای فروغی و ایادی را گرفته‏ام و حتی در هر نقطه وارد شده‏ام بهائیان گفته‏اند که احتراماتی که در حق تو منظور شد بیش از احتراماتی بود که در حق ایادی و فروغی منظور می‏شد لذا کسی را نرسد که بگوید باطن اعمال مبلغهای مذکور بر تو پوشیده است و تو اشتباه کرده‏ای بلکه اعمال تمام مبلغین بهائی و سر جذبه و شور زنان بهائی در حضور مبلغ و روح مجالس درس اخلاق و تبلیغ کلا بر من مکشوف است و در هیچ نقطه نبوه است که به معرض آزمایش در نیاید و بالاخره رفتار اهل بها و مبلغین ایشان خوب یا بد قابل هیچگونه محملی نیست که تصور شود فلان قضیه بی‏رضای رؤسا واقع شده یا فلان خودسرانه بوده بلکه هر چه بوده و هست در ساحت رؤسا مکشوف و معلوم و بر طبق رضای ایشان بوده و هست نهایت هر کس زیاد پرده‏دری کرده طرف نصیحت رؤسا شده که حکمت کنید – یعنی مطالب را محرمانه انجام دهید؛ و عجب در این است که بلوای یزدی که نتیجه‏ی زشت کاری‏های بهائیان از طرفی و دسائس سیاسی از طرفی بوده (در عهد حکومت جلال‏الدوله) یک همچو قضیه را صرف مذهبی قلمداد کرده حتی حاج محمد طاهر مالمیری بی‏سواد را بر تألیف کتابی وادار کرده‏اند که عینا مانند کتاب جوهری راجع به حوادثی است که قطعی الوقوع و مقدس بوده اما این کتاب متضمن یک سلسله حرفهای ضعیف و بی‏حقیقت است که به تصنع نوشته شده و روحیات آن از تقدیس مقدس بوده و همان کتاب وسیله‏ی دست مبلغین که تعزیه‏گردان و روضه‏خوان بهائیند شده!

اینک از صورت تلگراف اتابک اعظم به حکومت یزد که ذیلا درج می‏شود بسیاری از امور مکشوف می‏گردد و مخصوصا به خوبی فهمیده می‏شود که دستهای سری این فتن را ایجاد می‏کرده و بهائیان را به سمت اجانب سوق می‏داده از این حیث نگران بوده.

صورت تلگراف

اداره تلگرافی دولت علیه‏ی ایران

از صاحب قرانیه به یزد – 1320

نمره – عدد کلمات – تاریخ اصل مطلب – اطلاعات

جواب المثنی – روز – ساعت – روز – صورت است

حضرت مستطاب اشرف ارفع اسعد امجد و الا آقای جلال‏الدوله حکمران یزد دام اقباله الوالا تلگراف دایر به مسئله واقعه رسیده به عرض خاکپای مبارک همایونی روحنا فداه رساندم می‏فرمایند در این مسئله مکرر تلگراف کرده‏اید و جواب داده شده است و از اینها گذشته این مسئله یکی از مسائل مسلمه و جزو تکالیف حکومت است که نباید بگذارید کسی به کسی به هر اسم و رسم و عنوان که باشد تعدی و زیادتی کند تا چه رسد به قتل و غارت و آتش زدن و غیره که تمام اینها خلاف نظم و امنیت و آسایش مملکت است و هر کس مرتکب و محرک است باید تنبیه شدید نمائید تلگرافی هم به علما حسب‏الامر نوشته شده است زود برسانند و به هر شکل و هر تدبیر هست جلوگیری نمائید و مخصوصا دقت داشته باشید که به خارجه‏ها از قبیل اجزای تلگرافخانه انگلیس و وکیل التجاره روس و غیره و غیره آسیبی نرسد کفایت و درایت و کاردانی و جرئت و جلادت حکام با احتشام خاصه منتسبان خانه سلطنت در همچو موقع باید معلوم شود با کمال قدرت حرکت کنید و از احدی وحشت نداشته باشید و گوش به بعضی مزخرفات ندهید دولت از نظم مملکت خودش نخواهد گذشت و اگر امتداد پیدا کند فورا اردوئی سواره از قزاق و غیره فرستاده خواهد شد که سزا و جزای این مردم شریر هرزه را بدهد تا عبرت آیندگان بشود البته اختیار تامه دارید که هر چه صلاح است بکنید

تعجب است که صدور این احکام را نسبت به علمای عتبات عالیات می‏دهند که از آن جا اظهار شده است و حال آن که الان تلگراف از خود آقایان آن جا داشتم که روحشان از این مسائل خبر ندارد و نوشته‏اند که باید این کاغذها ساخته‏گی باشد خلاصه شما به تکلیف خودتان که حفظ نظم است در کمال جد و جهد عمل نمائید

اتابک اعظم

اخبار تلگرافخانه مبارکه یزد

بواسطه‏ی تلگرافخانه – گرفته شده – گیرنده‏ی مطلب

به تاریخ 3 شهر ربیع‏الثانی ساعت دقیقه – توشقان ئیل – سنه 1320

مقصود از درج صورت این تلگراف آن که معلوم شود دولت ایران هیچ وقت اجازه به قتل کسی نداده یعنی از زمان مظفرالدین شاه به این طرف همواره دولت حافظ و حارس بهائیان بوده معهذا در همان قضیه‏ی یزد اگر کسی مراجعه به اقوال شفاهی و مندرجات کتاب حاج محمد طاهر (تاریخ شهداء یزد!) نماید می‏بیند چه نسبت‏های بی‏مورد به دولت ایران و علمای اسلام داده‏اند در حالتی که از تلگراف مذکور که اصل آن در ورقه‏ی چاپی دولتی نزد نگارنده ضبط است معلوم می‏شود دولت تا چه اندازه مراقبت کرده و علمای اسلام تا چه حد بی‏طرفی نموده‏اند و حتی همه یاد دارند که مرحوم آیة الله آقای آقامیر سید علی حایری اعلی الله مقامه بنفسه بر منبر بر آمده مردم را از بابی‏کشی منع کردند معهذا بهائیان چون محرک خارجی داشتند همه‏ی اقدامات دولت و علماء را کان لم یکن انگاشته گاهی به قونسول خانه‏ی روس و انگلیس در یزد و اصفهان پناهنده شدند تا مگر مردم جسارت کرده بهانه‏ای به دست اجانب دهند و گاهی به علماء دشنام گفتند تا مگر آنان را عصبی کرده حکمی بر علیه خود اصدار دهند شاید از این باب بهانه به دست اجانب افتد فلعنة الله علی القوم المفسدین خلاصه مقصود این بود که بهائیان در آن حادثه و سایر حوادث جز فتنه و فساد منظوری نداشته و ندارند از اولی که محمود فروغی و تقی ابهری از طرف عباس افندی مأمور یزد و اصفهان و کرمان شدند و فتنه‏هائی که در معاشرت و مباشرت با زنان بهائی بر پا کردند و بعدا به اسم تبلیغ می‏خواستند زنان مسلمین را هم آلوده سازند تا موقع بروز بلوی و بعد از فرونشستن آتش فتنه در همه‏ی موارد آلت بودند بعضی فهمیده و بعضی نفهمیده و الیوم یکون بمثل ما قد کان و الله یحرسنا من هذه التبعة الشیطان و عجبتر از همه

تناقض‏گوئی بهائیان بود که از طرفی هر جا نشستند گفتند اتابک اعظم از ماست و چون آتش فتنه بلند شد گفتند فتنه‏ها زیر سر اتابک است و گفته است بابیها لوس شده‏اند باید آنها را کشت و نظیر این حرف را در حق جلال‏الدوله گفتند از طرفی انتشار دادند که او تصدیق کرده از طرفی گفتند اساس بابی‏کشی را خودش برپا کرده است!!!


1) میرزا حسینعلی.