مقدمتا شرحی از نیرنگهای زعمای بهائی گفته شود تا اصل موضوع به دست آید تقریبا در سنهی 1270 میرزا حسین علی بها را به واسطه قضیه تیر خوردن شاه که قبلا عرض شد از ایران با برادرش ازل تبعید نمودند در بغداد مدتی متمکن بودند که بعدا به واسطه القاء شبهات به زائرین عتبات عالیات دولت ایران از دولت ترکیه تقاضا نمود که اینها را از بغداد سرگون به بلاد دیگر کنند ایشان نیز قبول نموده به دیار اخری فرستادند و بها در احکام خود حج را به عوض مکه معظمه بغداد و شیراز را قرار گذاشت که هر کسی به هر کدام از این دو شهر نزدیک شد در صورت استطاع مسافرت نماید در شیراز خانه باب و در بغداد خانه مسکونی بها را به عوض کعبه طواف کند بعد که بهاء عالم را وداع گفت عباس افندی به دسایسی عدیده خانه بغداد را متصرف شد و لوحی به گوسفندان صادر نمود که چند نفر هستند میخواهند این خانه را تنها بنا کنند چون راجع به ملت است لهذا من همچو صلاح میدانم که عموم شرکت نمایند به اسم اعانه بیتین بغداد و شیراز چندین هزار تومان پول جمع کردند که بیچاره پیره زنها گردن بندشان را فروخته به عنوان اینکه مکه بنا میکنند بدانجا فرستادند یک زنی نیز موسوم به نوراکراسلی از اهل منچستر به جهت ریشخند به عوض پول مقداری از گیسوهای بریده خویش فرستاد که من هم شرکت میکنم به چندین لیره زلف زن اروپائی راخریده و در متحد المآلها مندرج ساختند که ببینید روحانیت یعنی این! غافل از اینکه اروپائیها بدین حقه بازیها چیزی
صرف نمیکنند استادند همیشه آکل میشوند نه مأکول فاعل میشوند نه مفعول کبریت به رفیقشان جهت آتش زدن به سیگار نمیدهند کجا مانده به اسمی موهوم مبلغی بدهند.
باری پس از جمع آوری این پولها والله العالم که آیا خرجی گذاشتند یا فقط به خرج تعیشات شوقی افندی رفت زیرا تا آن وقت عباس افندی فوت شده بود بعد از این مسئله خانه مزبور را علما باز از حضرات گرفتند در این حال شوقی افندی تلگرافی به تهران نمود و محفل تهران نیز متحد المآل ذیل را انتشار دادند