قلب انسان همان قلبی که گفتیم در هر صورت خانهی خداست مرکز عجیبی است این خانهی خدا و این محل تجلیات الهیه همه چیز را در بر دارد. تمام قلوب مرکز الهاماتند نهایت این است که الهامات واردهی بر قلوب اولا شدت و ضعف دارند ثانیا خوب و بد دارند. قلب ضعیف الهامش هم ضعیف است قلب ناپاک الهامش هم ناپاک است در قرآن مجید است (و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم) حضرت مسیح میفرماید (هر داری را از بارش بشناسید) و از این است که حالات عارضه و آثار بارزه و تحولات طاریهی بر قلب را بدو گونه تقسیم کردهاند یک دسته را تسویلات شیطانیه نام گذاردهاند دستهی دیگر را تجلیات ربانیه و الهامات رحمانیه نامیدهاند با این مقدمه میتوانیم نبی صادق و کاذب را بیآن که به اوهام و خرافاتی قائل شویم واضح و آشکار بشناسیم.
دو قلب قوی متعمق میشود در بحر افکار معنویه و توجه میکند به مصالح و مضار اجتماعیه آن یک که با قوتش پاکی و طهارت توأم است و فی الحقیقه میخواهد برای بشر قوانین مفیده بیاورد مؤید به تأییدات غیبیه شده هر دم از صاحب این خانهی دل مدد به او میرسد تا بالاخره قواعد و آداب و رسومی میآورد که حافظ ناموس بشری است حارس وطن است مکمل روح است مهذب نفس است مصفی صفات و اخلاق است حافظ حقوق است و قس علی هذا مفید به حال آدمهای موجود و انسانهای هزاران سال بعد است. این قلب همین را خواسته و موفق به اتیان آن شده صاحب این قلب را نبی صادق گوئیم و مصداق (و نزل روح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین) شناسیم. آثارش ظاهر است آیاتش باهر است شمسش رخشان است شمعش نورافشان است فاتحة الکتابش توحید است بوحدت ذاتیه خاتمة المقالش تهدید است از جزا و مکافات الهیه یعنی نبی صادق از هنگامی که لب باز میکند تا دمی که دم در میکشد خیر بشر میخواهد موافق مصالحشان سخن میراند از ابتداء میگوید به من ناظر نباشید بلکه به خدای غیب توجه نمائید (قل هو الله احد الخ) تا آخر هم گفتارش همین است اصول کتابش هم بر همین رویه است حدودش هم متضمن تمام خیرات است تبشیر و تنذیرش هم برای مصلحت است. بنابراین میگوئیم با فرض این که مبدء الوهیت ذاتا و کنها به بیان او غیر معروف مانده باشد چون او به امور مضرهای دعوت نکرده بلکه چیزهایی بسیار نافعی
آورده که نژاد بشر را حفظ میکند حقوق انسان را به سر چشمهی علم و اخلاق نزدیک میسازد پس او نبی صادق است.
یکی دیگر را میبینیم که از قوت قلب خود سوء استفاده کرده یعنی این قلب را مرکز تسویلات شیطانیه قرار داده اولین سخنش این بوده که خدای غیب ظهور کرد (جاء شاه لم یلد یولد ولد) (1) یعنی کسی در پس پردهی غیب نیست. هرگاه این سخن را هم بدون آلایشات دیگر گفته بود میگفتیم او نیز از این راه خدماتی تصور کرده و در نظر گرفته ولی وقتی دیدیم اوهام سخیفهی بسیاری را مقرون به این سخن داشته میفهمیم او خیر بشر را منظور نکرده بلکه شرور بسیاری را در نظر داشته که خود را رقیب خدای غیب ساخته سپس به بیانات سایرهاش مینگریم میبینیم در هر بیانش تناقضی است و در هر گفتهاش تباینی در شرق عقیدهای دارد دون عقیدهی غرب در غرب سخنی میگوید بر خلاف شرق این حکمش مخالف آن حکم و آن لوحش مباین این لوح این جا دروغ گفته آن جا تهمت زده از آن کتاب سرقت کرده در این خطاب بدعت نهاده.
این را بیجا مدح و آن را بیجهت زم کرده میفهمیم تابع امیال مردم است نه الهامات آلهیهای حتی در صلح جوئیش فتنهها خفته در تعالیم اخلاقیش عیبها نهفته در سخنان روزانهاش لغزشها جاری شده در منشاآت قلمیهاش غلطها ساری گشته لذا ثابت است که این شخص نبی کاذب است و پیرو تسویلات شیطانیه است نه الهامات ربانیه.
1) مفهوم کلام میرزا حسینعلی بهاست در لوح مولودش که نبیل زرندی به نظم آورده (رجوع شود به جلد اول کشف الحیل(.